موضوع: اختلالات اضطرابی
نویسنده: محمد امیدی فرد
مقدمه
اصطلاح فوبيا (هراس) به معناي ترس افراطي از يک موضوع، شرايط، يا موقعيت خاص و معين است. هراس اختصاصي عبارت است از ترسي شديد و مداوم از شيء يا موقعيتي معين. جمعيت هراسي نيز ترسي شديد و مداوم است از موقعيت هايي که احتمال خجالت زدگي در آنها مطرح است. افراد مبتلا به هراس اختصاصي فکر ميکنند صدمه اي به آنها وارد خواهد شد، مثلاً سگي آنها را گاز خواهد گرفت، يا اگر به از دست دادن کنترل بر خود فکر کنند، دچار پانيک ميشوند. مثلاً اگر از سوار بالابر شدن بترسند، از ضعف کردن به دنبال بسته شدن در بالابر هم نگران خواهند بود. افراد مبتلا به جمعيت هراسي که آن را اختلال اضطراب جمع نيز ميخوانند، ترسي مفرط از تحقير شدن يا خجالت کشيدن در موقعيتهاي مختلف اجتماعي نظير صحبت کردن در جمع، ادرار کردن در دستشوييهاي عمومي (که مثانة خجالتي هم به آن ميگويند)، و صحبت کردن با دوستي از جنس مخالف دارند. نوع فراگيري از جمعيت هراسي نيز وجود دارد که اغلب مزمن و ناتوان کننده است و مشخصه اش اجتناب هراس آميز از اکثر جمع هاست. اين نوع جمعيت هراسي را شايد به سختي بتوان از اختلال شخصيت دوري گزين تفکيک نمود.
همه گير شناسي
هراس (فوبيا) شايع ترين اختلال رواني منفرد در ايالات متحد است. تخمين زده ميشود که پنج تا ده درصد از جمعيت اين کشور به اختلالات مشکل زار و گاه ناتوان کنندة مزبور مبتلا باشند. در تخمين هاي غير محافظه کارانه تر طيف وسيعي از جمعيت، يعني 25 درصد از آنها را به اين اختلالات مبتلا دانسته اند. رنج و عذابِ همراه با هراسها، به ويژه زماني که اختلال رواني تلقي نشوند، ميتواند به عوارض رواني بيشتري نظير ساير اختلالات اضطرابي، اختلال افسردگي اساسي، و اختلالات مرتبط با مصرف مواد به ويژه اختلالات مرتبط با مصرف الکل بينجامد.
گرچه هراس اختلال رواني شايعي است، درصد زيادي از افراد مبتلا به آن، يا براي درمان آن به بالينگران مراجعه نميکنند، يا اگر هم به روانپزشک يا پزشکي مراجعه کنند، درست تشخيص داده نميشوند. شيوع در طول عمر هراس اختصاصي حدود يازده درصد و شيوع در طول عمر جمعيت هراسي طبق گزارشهاي موجود سه تا سيزده درصد است.
هراس (فوبياي) اختصاصي
هراس اختصاصي شايعتر از جمعيت هراسي است. اين اختلال شايعترين اختلال رواني در ميان زنان و دومين اختلال شايع رواني در مردان (پس از اختلالات مرتبط با مواد) است. شيوع شش ماهة هراس اختصاصي حدود 5 تا 10 درصد است. نسبت زن به مرد دو به يک، و در نوع هراس از خون، آمپول، جراحت تقريباً يک به يک است (انواع هراس بعداً در همين گفتار توضيح داده ميشود). شيوع هراسها در زنان 6/13 درصد تا 1/16 درصد و در مردان 2/5 درصد تا 7/6 درصد گزارش شده است. بيشترين سن شروع در هراس از طبيعت پيرامون و در هراس از خون ـ آمپول ـ جراحت، 5 تا 9 سالگي است؛ البته در سنين بالاتر هم ممکن است شروع شوند. در مقابل، بيشترين سن شروع هراس موقعيتي (به استثناي هراس از ارتفاعات) [بام هراسي. م] سنين بالاتر يعني اواسط دهة بيست است که به سن شروع بازار هراسي نزديک ميشود. فهرست اشيا و موقعيتهاي ترس آور در هراس اختصاصي (به ترتيب نزولي فراواني) عبارت است از حيوان، طوفان، بلندي، بيماري، جراحت، و مرگ.
جمعيت هراسي
شيوع مادام العمر اين اختلال در مطالعات مختلف از 3 تا 13 درصد گزارش شده است. شيوع شش ماهة جمعيت هراسي حدود دو تا سه درصد است . بررسي هاي همه گير شناختي نشان داده که زنها بيشتر از مردها مبتلايند، اما در نمونه هاي باليني اغلب عکس آن صادق است. دليل اين تفاوت در مشاهدات معلوم نيست. بيشترين سن شيوع جمعيت هراسي سالهاي نوجواني است، منتها شروع در سنين پايينتر (حتي پنج سالگي) و بالاتر (حتي سي و پنج سالگي) نيز شايع است.
بيماري هاي همراه
افراد مبتلا به جمعيت هراسي ممکن است سابقه ابتلا به اختلالات ديگري را نيز داشته باشند، نظير ساير اختلالات اضطرابي، اختلالات خلقي، اختلالات مرتبط با مواد، و پراشتهايي عصبي. علاوه بر اينها، اختلال شخصيت دوريگزين به کرات در افراد مبتلا به جمعيت هراسي فراگير رخ ميدهد.
گزارشهاي مربوط به بيماريهاي همراه در هراس اختصاصي به 50 تا 80 درصد ميرسند. اختلالات شايعي که همراه با هراس اختصاصي مشاهده ميشوند عبارتند از اختلالات اضطرابي، خلقي، و مرتبط با مواد.
سبب شناسي
هراس اختصاصي و نيز جمعيت هراسي هر يک بر چند نوع است و علت خاصة هر يک از اين انواع نيز به نظر ميرسد که با هم فرق داشته باشد. حتي در داخل يک نوع نيز مثل همة اختلالات رواني، ناهمگوني علّي ديده ميشود. اگر نحوه پيدايش هراسها معلوم شود، ثابت خواهد شد که هراس نمونة روشني است از تعامل ميان عوامل زيستي و وراثتي از يک سو، و عوامل محيطي از ديگر سو. در هراس اختصاصي از نوع خون، آمپول، جراحت، ممکن است يک جور دستگاه رفلکس عروقي ـ پاراسمپاتيک (وازوواگال) بسيار پرقدرت را فرد مبتلا به ارث برده باشد که بعد با هيجاناتي هراس آلود ملازم ميشود.
اصول کلي
عوامل رفتاري. «جان بي. واتسون» در 1920 مقالهاي تحت عنوان «واکنشهاي هيجاني شرطي شده» نوشت و در آن تجارب خود را در مورد «آلبرت کوچولو»، پسربچهاي که از موش و خرگوش ميترسيد، نقل کرد. بر خلاف «هانس کوچولو»ي زيگموند فرويد که علايم هراسش (از اسبها) در سير طبيعي رشد پيدا شده بود، مشکلات «آلبرت کوچولو» مستقيماً در نتيجة آزمايشهاي علمي دو روانشناس پديد آمده بود که توانسته بودند با استفاده از فنون خاصي، واکنشهاي شرطي را در حيوانات آزمايشگاهي القا کنند.
«واتسون» نحوة ايجاد اين هراس را با مدد از الگوي «پاولفي» کلاسيک محرک ـ پاسخ در مورد رفلکس شرطي توضيح ميداد. يعني ميگفت اضطراب را محرک ذاتاً ترسآوري برميانگيزد که با محرک ثانوي ذاتاً خنثايي مقارن شده است. خاصه اگر اين دو محرک در چند نوبت پياپي با هم جفت شده باشند، نتيجة اين مقارنت اين است که محرک ذاتاً خنثاي مذکور نيز في نفسه اضطرابانگيز ميشود. به اين ترتيب، محرک خنثاي مزبور به محرکي شرطي براي ايجاد اضطراب بدل ميشود.
طبق نظرية سنتي محرک ـ پاسخ، محرک شرطي به تدريج توانايي خود را براي ايجاد پاسخ از دست ميدهد، مگر اينکه با تکرار منظم و دورهاي يک محرک غير شرطي تقويت شود. اما در هراس، پاسخ به محرک هراسآور ـ يعني محرک شرطي ـ به تدريج کم نميشود؛ هراس ممکن است سالها دوام آورد، بيآنکه هيچ نيازي به تقويت خارجي مشهودي وجود داشته باشد. در نظرية شرطيسازي عامل الگويي ارائه شده که اين پديده را توضيح ميدهد. طبق اين نظريه، اضطراب، سائقي است که ارگانيسم را برميانگيزاند که هر چه در توان دارد انجام دهد تا اين حالت عاطفي دردآور [اضطراب. م] برطرف شود. ارگانيسم نيز در حين انجام رفتارهاي تصادفي خود ياد ميگيرد که با انجام برخي اعمال ميتواند از محرک اضطرابآور مذکور اجتناب کند. اين الگوهاي اجتناب تا مدتهاي مديدي پايدار ميماند، چون به خاطر قدرت کاهش اضطرابي که دارند، تقويت ميشوند. در مورد هراس که اجتناب از شيء يا موقعيت اضطرابآور نقش محوري دارد، اين الگو به راحتي قابل اطلاق است. رفتار اجتنابي مذکور، از آنجا که در محافظت از فرد در برابر اضطراب و هراس مزبور مؤثر واقع ميشود، به گونه علامتي پايدار تثبيت ميشود.
نظريه يادگيري تناسب زيادي با هراس دارد و براي جنبههاي گوناگون علايم مربوط به هراس توضيحي ساده و قابل فهم ارائه ميدهد. البته منتقدانش معتقدند که اين نظريه صرفاً به مکانيسمهاي سطحي تشکيل علايم ميپردازد و در فهم برخي از فرايندهاي روحي پيچيدهاي که زيربناي تشکيل علايم است، به اندازة نظريههاي روانکاوانه مفيد نيست.
عوامل روانکاوانه. جمع بندي «زيگموند فرويد» از روان نژندي هراس گونه هنوز هم به عنوان توضيح روانکاوانة هراس اختصاصي و جمعيت هراسي به کار ميرود. فرضية «فرويد» اين بود که نقش (کارکرد) عمدة اضطراب، هشدار اين نکته به ايگو است که سائق ناخودآگاه ممنوعي دارد تلاش ميکند به خودآگاه راه يابد و خود را متظاهر سازد. ايگو به اين ترتيب گوش به زنگ و مراقب ميشود که دفاعهاي خود را در برابر اين نيروي غريزي تهديد کننده، تقويت و بسيج کند. «فرويد» هراس را ـ يا چنانکه او تا آخر عمر ناميد، هيستري اضطرابي را ـ نتيجة تعارضهايي ميدانست که حول يک موقعيت اديپي حل نشده در کودکي، شکل گرفتهاند. و چون سائق جنسي در بزرگسالي همچنان صبغة محرم آميزانة (incestuous) پرقدرت خود را حفظ ميکند، برانگيختگي جنسي باعث به راه افتادن اضطرابي ميشود که مشخصاً ترس از اختگي است. هر گاه واپسزني (repression) کاملاً موفق نباشد، ايگو مجبور ميشود دفاعهاي اضافي و يدکي خود را فرا خواند. در بيماران مبتلا به هراس، اين دفاع در درجه اول، عبارت است از جابهجايي (displacement)؛ تعارض جنسي به جاي اينکه معطوف به شخصي شود که آن را برانگيخته است، به شيء يا موقعيت ظاهراً بياهميت و بيربطي منتقل ميشود و سپس اين شيء يا موقعيت بيربط است که قدرت برانگيختن مجموعة آن حالات عاطفي، من جمله اضطراب هشدار دهنده را پيدا ميکند. شيء يا موقعيت هراسآور مذکور ممکن است ارتباط مستقيمي از نوع تداعي (associative) با منبع اصلي تعارض داشته باشد، يعني نماد آن باشد (مکانيسم دفاعي نمادسازي).
وانگهي، شيء يا موقعيت مزبور معمولاً چنان است که فرد ميتواند خود را از آن دور نگاه دارد؛ در نتيجه فرد با استفاده از مکانيسم دفاعي ديگري (اجتناب) توان گريختن از رنج دردناک اضطراب را مييابد. نتيجه نهايي اين است که سه مکانيسم دفاعي مذکور (واپسزني، جابهجايي و نمادسازي) ميتوانند به کمک يکديگر اضطراب را از بين ببرند. با اين حال، از بين رفتن اين اضطراب به بهاي ايجاد يک رواننژندي هراسگونه (فوبيک) به دست آمده است. اين جمعبندي نظري در مورد نحوه تشکيل هراس را «فرويد» نخستين بار به هنگام معرفي بيمار مشهور خود «هانس کوچولو» ـ پسربچة 5 سالهاي که از اسب ميترسيد ـ ارائه داد.
روانپزشکان نيز مثل فرويد معتقد بودند که هراس ريشه در اضطراب اختگي دارد، اما نظريهپردازان اخير روانکاوي اين نکته را مطرح کردهاند که ساير انواع اضطراب هم ممکن است دخيل باشند. مثلاً در بازار هراسي، اضطراب جدايي به وضوح نقش تعيين کنندهاي ايفا ميکند و در سرخيهراسي (اريتروفوبيا) ـ ترس از سرخ شدن صورت که به شکل ترس از شرمگين شدن تظاهر ميکند ـ عنصر شرم بر دخالت اضطراب فرامن (سوپرايگو) دلالت ميکند. از مشاهدات باليني چنين برميآيد که اضطرابي که در انواع هراس وجود دارد، منابع و صبغههاي گوناگوني دارد.
هراس، تجلي تعامل ميان کمبُنيگي وراثتي سرشتي و فشارهاي محيطي است. در مطالعات طولي مطرح شده است که برخي از بچه ها به لحاظ سرشتي مستعد هراساند، چون ذاتاً مزاج خاصي دارند که به «مهارشدگي رفتاري در برابر غريبه» معروف است. اما نوعي فشار محيطي مزمن هم بايد باشد تا بر اين استعداد مزاجي اثر کند و يک هراس تمامعيار ايجاد شود. فشارهايي از قبيل مرگ والد، جدايي از والد، انتقاد يا تحقير برادر يا خواهر بزرگتر، و وجود خشونت در خانواده ميتواند آن کمبُنيگي پنهان را در کودک فعال سازد و علامت مزبور را در وي نمايان گرداند. مرور کلي جنبههاي روانپويشي انواع هراس به صورت خلاصه در جدول 3 ارائه شده است.
جدول 3 مضامين روانپويشي در انواع هراس
ـ مکانيسمهاي دفاعي اصلي عبارتند از: جابه جايي، فرافکني، و اجتناب
ـ عوامل محيطي مولد فشار رواني، شامل تحقير و عيبجويي از سوي همشيرهاي بزرگتر، دعواي والدين، يا از دست دادن يا جدا شدن از والدين، يا يک نوع کمبنيگي (دياتز) وراثتي سرشتي تعامل ميکند
ـ يک الگوي مشخص روابط دروني ابژه، در جمعيت هراسي در موقعيتهاي اجتماعي برونيسازي ميشود
ـ انتظار تحقير، انتقاد و عيبجويي، و مورد تمسخر واقع شدن به افرادي که در محيط اطراف هستند برونفکني ميشود
ـ شرم و احساس خجالت حالتهاي عاطفي اصلي هستند
ـ ممکن است اعضاي خانواده رفتار هراسگونه را تشويق کنند و هر گونه برنامهاي را براي درمان با مانع مواجه سازند
ـ مواجه کردن خود با موقعيت هراسآور اصل اساسي تمام روشهاي درمان است
نگرش پادهراسانه. «اتو فنيکل» اين واقعيت را مورد توجه قرار داد که اضطراب هراسگونه ممکن است خود را در پس نگرشها و الگوهاي رفتارياي پنهان کند که نمايانگر نوعي انکار هستند؛ چه انکار خطرناک بودن شيء يا موقعيت ترسآور، چه انکار ترس فرد از آن. فرد به جاي آنکه قرباني منفعل وقايع خارجي باشد، موقعيت را وارونه ميکند (reversal) و فعالانه ميکوشد به مقابله با چيزي که از آن ميترسد، بپردازد و بر آن مسلط گردد. افراد پادهراسنده طالب موقعيتهاي خطرناکاند و خود را مشتاقانه در چنين موقعيتهايي قرار ميدهند. کساني که خود را وقف ورزشهاي بالقوه خطرناکي مثل چتربازي يا کوهنوردي ميکنند، شايد دارند نوعي رفتار پادهراسانه از خود نشان ميدهند. اين الگوها ممکن است ثانويه به اضطراب هراسگونه باشند، يا به عنوان ابزار طبيعي روبهرو شدن با خطرات واقعي به کار روند. در بازيهاي بچهگانه هم عناصر پادهراسانهاي ممکن است وجود داشته باشد، مثلاً بچهها به نقش دکتر درميآيند و همان طور که صبح در مطب پزشک اطفال به آنها آمپول زده بودند، آنها هم به عروسکشان آمپول ميزنند. مکانيسم دفاعي مربوط به اين الگوي رفتاري ممکن است همانندسازي با پرخاشگر باشد.
فوبياي اختصاصي (هراس اختصاصي)
هراس اختصاصي ممکن است از ملازم و مقارن شدن شيء يا موقعيت معيني با هيجانهايي از قبيل ترس و پانيک پيدا شود. مکانيسمهاي مختلفي را براي اين جفت شدن و ملازمت مطرح کردهاند. اما در کل چنين است که استعدادي نامعين و عام به پيدا کردن احساس ترس يا اضطراب، زيربناي اين اختلال را تشکيل ميدهد؛ بعد که واقعه خاص و معيني (في المثل رانندگي) با تجربهاي هيجاني (نظير تصادف) توأم ميشود، بيمار به ايجاد تداعي هيجاني دايم ميان رانندگي يا ماشين و ترس يا اضطراب، آسيبپذير ميگردد. اين حالت هيجاني خود ممکن است پاسخي به يک اتفاق بيروني نظير تصادف رانندگي يا اتفاقي دروني ـ از همه شايعتر حملة پانيک ـ باشد. فرد ممکن است ديگر هيچ وقت دچار حملة پانيک نگردد و ملاکهاي تشخيصي اختلال پانيک را واجد نباشد، اما ترسي فراگير از رانندگي کردن داشته باشد، بيآنکه از وقوع حملة پانيک در حين رانندگي هيچ ترسي ابراز کند. ساير مکانيسمهاي تداعي ميان شيء هراسآور و هيجانهاي هراسآميز عبارت است از الگوبرداري (modeling) و انتقال اطلاعات؛ در اولي فرد چنين واکنشي را در شخص ديگري (مثلاً والدش) مشاهده ميکند و ميآموزد، و در دومي به فرد در مورد خطرات چيزهاي معيني (مثلاً مارهاي سمي) آموزش يا هشدار داده ميشود.
عوامل وراثتي. هراس اختصاصي در برخي از خانوادهها بيشتر ديده ميشود. به خصوص نوع خون، آمپول، جراحت زمينه خانوادگي زيادي دارد. گزارشهاي مطالعات حاکي از آن است که دو سوم تا سه چهارم از پژوهيدنيهاي (پروباندهاي) مبتلا حداقل يک منسوب درجه اول مبتلا به هراس اختصاصي از همان نوع دارند. با اين حال لازم است مطالعهاي بر روي دوقلوها و فرزندخواندهها صورت بگيرد تا بتوان سهم چشمگير انتقال غير وراثتي هراس اختصاصي را کنار گذاشت.
جمعيت هراسي
گزارشهاي چندين مطالعه حاکي از آن است که در برخي از بچهها ممکن است صفتي وجود داشته باشد که مشخصه اش الگوي رفتاري ثابت و يکنواختي به صورت مهار شدگي است. اين صفت ممکن است به ويژه در بچه هاي والدين مبتلا به اختلال پانيک شايع باشد و با رشد بچه، به صورت خجالتي بودن شديد درآيد. حداقل برخي از افراد مبتلا به جمعيت هراسي در دوران کودکيشان ممکن است مهار شدگي رفتاري از خود نشان دهند. دادههايي مبتني بر وضعيت رواني اين افراد نيز وجود دارد که شايد با اين صفت ـ که به نظر ميرسد بر وضعيت زيستي آنها مبتني است ـ رابطه داشته باشد. اين دادهها حاکي از آن است که والدين افراد مبتلا به جمعيت هراسي، در کل، به بچههاي خود کمتر توجه ميکنند، آنها را بيشتر طرد ميکنند، يا زيادي از آنها مراقبت ميکنند. در برخي پژوهشهاي انجام شده بر روي جمعيت هراسي، طيف سلطهگري ـ سلطهپذيري که در قلمروهاي جانوري مشاهده شده است، مورد توجه قرار گرفته است. مثلاً آدمهاي سلطهگر (dominant) موقع راه رفتن، سر خود را راست ميگيرند و تماس چشمي برقرار ميکنند، در حالي که افراد سلطهپذير، موقع راه رفتن، سر خود را پايين مياندازند و از تماس چشمي پرهيز ميکنند.
عوامل عصب ـ شيميايي. موفقيت درمانهاي دارويي در رفع جمعيت هراسي به دو فرضية عصب ـ شيميايي مشخص در مورد دو نوع جمعيت هراسي انجاميده است. مصرف زياد آنتاگونيستهاي b ـ آدرنرژيک مثل پروپرانولول (inderal) در هراس عملکردي مثل صحبت کردن در جمع به پيدايش نظريهاي آدرنرژيک در مورد اين نوع هراس منجر شده است. بيماران مبتلا به هراس عملکردي ممکن است از افراد غير مبتلا به هراس، نوراپينفرين يا اپينفرين بيشتري چه در دستگاه عصبي مرکزي و چه در دستگاه عصبي محيطي خود ترشح کنند، يا به سطح طبيعي تحريک آدرنرژيک حساس باشند. اين مشاهده که مهار کنندههاي منوآمين اکسيداز (MAOIها) ممکن است در درمان جمعيت هراسي فراگير مؤثرتر از داروهاي سه حلقهاي باشند، در کنار برخي دادههاي پيشباليني ديگر، برخي از محققان را به طرح اين فرضيه وا داشته است که ممکن است فعاليت دوپامينرژيک هم در ايجاد اين اختلال دخيل باشد. يکي از مطالعات افت قابل ملاحظه غلظت همووانيليک اسيد را نشان داده است. در مطالعه ديگري که با استفاده از برشنگاري رايانهاي با صدور فوتون منفرد (SPECT) انجام گرفته است، کاهش تراکم کانوني بازجذب دوپامين در استرياتوم ديده شده است. بنابراين برخي شواهد از کژکاري دوپامينرژيک در جمعيت هراسي حکايت ميکنند.
عوامل وراثتي. احتمال ابتلا به اين اختلال در بستگان درجه اول افراد مبتلا به جمعيت هراسي حدوداً سه برابر منسوبان درجه اول افرادي است که هيچ اختلال روانياي ندارند. برخي دادههاي ابتدايي نيز حاکي از آن است که احتمال همگامي (concordance) دوقلوهاي تکتخمکي بيشتر از دوتخمکي است؛ البته در جمعيت هراسي بسيار مهم است که دوقلوهاي جداپرورد (دوقلوهايي که جدا از هم پرورش يافتهاند) نيز مطالعه شوند تا اثر عوامل محيطي معلوم گردد.
تشخيص
هراس اختصاصي
در DSM-IV-TR از اصطلاح هراس اختصاصي استفاده شده است تا با نامگذاري دهمين ويرايش طبقهبندي آماري و بين المللي بيماريها و مشکلات بهداشتي مرتبط (ICD-10) سازگار شود. در جدول 4 ـ 3/16 ملاکهاي تشخيصي اين اختلال ذکر شده است. ملاکهاي «الف» (ترس مفرط) و «ب» (مواجهه با محرک) در DSM-IV-TR با دقت تمام طوري بيان شده است که اگر در پي قرار گرفتن فرد در معرض محرک هراسآور، حملة پانيک حادث شده، اشکالي نداشته باشد. اما در هراس اختصاصي، برعکس اختلال پانيک، حملة پانيکي که پيدا ميشود مرتبط با موقعيتي خاص يعني مرتبط با آن محرک هراسآور معين است. ملاک «ج» (حمله اضطراب) در DSM-IV-TR حاوي عبارت «قابل توجيه بهتر نباشد» است تا بر لزوم قضاوت بالينگر در تشخيص علايم تأکيد شده باشد. محتواي معين و خاص هراس و محکم يا ضعيف بودن رابطة محرک مذکور با حمله پانيک را هم (که مثلاً با اشارة محرک مذکور برانگيخته شده است يا نه) بايد مورد توجه قرار داد.
در DSM-IV-TR هراس اختصاصي بر چند نوع مجزا از هم تقسيم شده است: نوع هراس از حيوانات؛ نوع هراس از محيط طبيعي (مثلاً فوبي از طوفان)؛ نوع هراس از خون، آمپول، جراحت؛ نوع موقعيتي (مثلاً فوبي از ماشين)؛ و نوع هراس از چيزهاي ديگر (هراس اختصاصي که بر هيچ يک از چهار نوع پيش گفته منطبق نيست). دادههاي اوليه حاکي از آن است که شايعترين نوع هراس در بچههاي زير ده سال نوع هراس از محيط طبيعي است و در بيست تا بيست و پنج سالگي، نوع موقعيتي. هراس از خون، آمپول، جراحت با ساير انواع تفاوت دارد، چرا که در آن پس از افزايش اوليه ضربان قلب که در تمام انواع هراس شايع است، اغلب کاهش ضربان قلب و کاهش فشار خون روي ميدهد. اين نوع به احتمال بسيار زياد خانوادگي است و در برخي خانوادههاي خاص، افراد و نسلهاي بسياري را مبتلا ميسازد. نوعي هراس اختصاصي که اخيراً گزارش شده فضا هراسي است که در آن، فرد اگر تکيهگاهي مثل ديوار يا صندلي نزديکش نباشد، ميترسد بيفتد. برخي از دادهها حاکي از آن است که ممکن است کارکرد نيمکرة راست در اين افراد غير طبيعي باشد و در نتيجه وضعيت فرد از نظر بصري ـ فضايي مختل شده باشد. در اين موارد لازم است اختلالات تعادلي هم کنار گذاشته شود.
جدول 4 ـ 3/16
ملاکهاي تشخيصي DSM-IV-TR در مورد فوبياي اختصاصي (هراس اختصاصي)
الف) ترسي شديد و دايم که افراطي يا نامعقول باشد و در صورت وجود شيء يا موقعيتي معين (مثل بلندي، حيوانات، تزريق، ديدن خون، و سوار شدن بر هواپيما) يا انتظار آن برانگيخته شود.
ب) به محض مواجهه با محرک هراسآور مذکور تقريباً هميشه پاسخي اضطرابي برانگيخته شود که بتواند به شکل حمله پانيکي درآيد که وابسته به موقعيت مذکور است (situationally bound) يا موقعيت مذکور آن را برميانگيزد (predisposed). نکته: در کودکان، اضطراب ممکن است خود را به صورت گريه و فغان، تندخويي، ميخکوب شدن، يا چسبيدن به والدين، نشان دهد.
پ) خود فرد بداند که ترسش افراطي يا نامعقول است.
نکته: اين خصيصه در کودکان ميتواند وجود نداشته باشد.
ت) فرد از موقعيت(هاي) هراسآور مذکور اجتناب کند و در غير اين صورت، با اضطراب يا رنج و عذاب شديد، آن(ها) را تحمل کند.
ث) اجتناب، انتظار اضطرابآلود، يا رنج و عذابي که در موقعيت(هاي) هراسآور مذکور رخ ميدهد، به نحو چشمگيري مخلّ زوال عادي زندگي فرد، کارکردهاي شغلي (يا تحصيلي)اش، يا فعاليتها و روابط اجتماعيش شده باشد، يا ابتلا به هراس، فرد را در رنج و عذاب فراوان انداخته باشد.
ج) در افراد زير هجده سال، حداقل شش ماه طول کشيده باشد.
چ) اين اضطراب، حملات پانيک، يا اجتناب هراسآلودي که به شيء يا موقعيت معين مذکور مربوط است، با اختلال رواني ديگري بهتر توجيه نشود، مثل اختلال وسواسي ـ جبري (که مثل ترس از کثيفي است در کسي که وسواس آلودگي دارد)، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) (که اجتناب از محرکهايي است که با عامل فشار شديدي رابطه دارند)، اختلال اضطراب جدايي (که اجتناب از مدرسه است)، جمعيت هراسي (که اجتناب از جمع به دليل ترس از خجالت کشيدن است)، اختلال پانيک همراه با بازار هراسي، يا بازار هراسي بدون سابقه اختلال پانيک.
معين کنيد از چه نوع است:
نوع هراس از حيوانات (animal type)
نوع هراس از محيط طبيعي (natural environment type) مثل هراس از بلندي، طوفان، آب
نوع هراس از خون ـ آمپول ـ جراحت (blood-injection-injury type)
نوع موقعيتي (situational) (مثل هواپيما، آسانسور، مکانهاي بسته)
هراس از چيزهاي ديگر (other type) مثل اجتناب هراسآلود از موقعيتهايي که ممکن است موجب خفگي، تهوع، يا سرايت يک بيماري شود؛ در کودکان، اجتناب از صداهاي بلند يا از اشخاصي که لباسهاي ويژهاي پوشيدهاند.
توجه. انواع هراس را به صورت سنتي بر اساس عامل مشخص ترس و با استفاده از اصطلاحات يوناني يا لاتين طبقهبندي کردهاند؛ در جدول 5 ـ 3/16 چند نمونه از اين اصطلاحات ذکر شده است:
ساير انواع هراس که با تغييرات ايجاد شده در اجتماع ارتباط دارند عبارتند از ترس از ميدانهاي الکترومغناطيسي، ترس از امواج ميکروويو، و ترس از جامعه به طور کلي.
جدول 5 ـ 3/16
انواع هراسها
آکروفوبي (acrophobia) ترس از ارتفاع
آگورافوبي (agoraphobia) ترس از مکانهاي باز
ايلوروفوبي (ailurophobia) ترس از گربهها
هيدروفوبي (hydrophobia) ترس از آب
کلاستروفوبي (claustrophobia) ترس از مکانهاي بسته
سينوفوبي (cynophobia) ترس از سگها
ميزوفوبي (mysophobia) ترس از آلودگي و ميکروبها
پيروفوبي (pyrophobia) ترس از آتش
گزنوفوبي (xenophobia) ترس از غريبهها
زوئوفوبي (zoophobia) ترس از حيوانات
دکتر (ب) دستيار پزشکي 32 سالهاي بود که در يک بيمارستان بزرگ دوره آموزش خود را ميگذراند. او از چندين سال قبل از تصور کشيدن ناخن انگشت پا يا دست بيماران به شدت ناراحت ميشود. دکتر (ب) اولين بار توصيفات مربوط به اين عمل را زماني شنيد که در دوره ليسانس در حال آمادهسازي خود براي ورود به دانشکده پزشکي بود. او به ياد ميآورد که هر بار با تصور انجام اين عمل دچار حالت تهوع، از حال رفتن و انزجار ميشد، هر چند در مورد فکر انجام ساير اعمال پزشکي چنين حساسيتي نداشت. او هميشه ميگفت «براي من درآوردن سوسک از گوش يک بچه راحتتر از کشيدن ناخن است».
دکتر (ب) در دوران کودکي فرد فعالي بود ولي اغلب به دليل حوادث جزئي مجبور ميشد به پزشک خانواده مراجعه کند. در آن دوران او بارها دچار رگ به رگ شدن و شکستگي استخوان شد. يک بار در سن 6 سالگي يکي از انگشتانش لاي در گير کرد و صدمه ديد دکتر (ب) به ياد ميآورد که انگشت مزبور دچار تورم و کبودي شد و به دنبال بهبودي نهايتاً ناخن آن انگشت افتاد. هر چند به ياد نميآورد که در حين مراجعات به پزشک دچار ناراحتي شديدي شده باشد، اما به ياد داشت که مادرش هر بار او تحت بخيه يا تزريق قرار ميگرفت رنگش ميپريد و حال نزاري پيدا ميکرد. او هميشه سعي ميکرد با دوستانش همه چيز را امتحان کند؛ يک بار در سن 13 سالگي عمداً تند تند نفس کشيد و سريع ايستاد و مانور والسالوا را انجام داد و در نتيجه از حال رفت؛ حدود 10 ثانيه در حالت غش باقي ماند و وقتي هوشياريش را باز يافت به شدت هراسان شد. احساس ميکرد صداي دوستانش غير طبيعي و چهرههايشان تحريف شده و تار به نظر ميرسند و احساس غير واقعي بودن ميکرد و مدت کوتاهي دچار حالت وحشت شديد شد.
دکتر (ب) در دوران تحصيلي در دانشکده پزشکي با موفقيت از عمل کشيدن ناخن اجتناب کرد اما در سال چهارم مجبور شد نظارهگر اين عمل باشد. در جريان اين عمل، در اطاق معاينه در دورترين نقطه ممکن نسبت به محل عمل ايستاد و از آنجا عمل را نگاه کرد. در آن حين احساس بدحالي ميکرد، دچار تعريق شد، متوجه افزايش سرعت ضربان قلبش شد و پس از آن دچار بيحالي و ضعف شد. در نتيجه مجبور شد براي اينکه از حال نرود بنشيند. او توضيح داد که «ناخنها قرار است سر جايشان باشند» و خود وي نميتواند اين فکر را از ذهنش دور کند که اگر بيمار به طور کامل بيحس نشده باشد دچار درد طاقتفرسايي خواهد شد.
دکتر (ب) در طول دو سال اول دستياري طب خانواده متوجه شد به اعمال جراحي علاقه دارد، او اغلب داوطلب کمک به دستياران جراحي ميشد و به نظر ميرسيد از انجام کارهايي مانند جا انداختن استخوانها و مفاصل و حتي برش دادن و تخليه کيستها و کورکها و بخيه کردن پارگيهاي حاد لذت ميبرد. هيچ يک از همکارانش نميدانستند او هيچگاه ناخن نکشيده است (عملي که در طول طبابت عمومي به وفور انجام ميشد). يک شب در هنگام کشيک، دکتر (ب) تنها پزشک درمانگاه بود و دختر جواني را به درمانگاه آوردند که نياز به کشيدن ناخن داشت. دکتر (ب) قادر نبود خودش اين عمل را انجام دهد و با دوست دستيارش که در منزل بود تماس گرفت و او را متقاعد کرد به کمکش بيايد. دستيار مزبور موافقت کرد که به بيمارستان بيايد مشروط بر اينکه وي براي حل اين مشکل به يک درمانگر مراجعه کند.
جمعيت هراسي
در ملاکهاي تشخيصي DSM-IV-TR در مورد جمعيت هراسي (جدول 6 ـ 3/16) پذيرفته شده است که اختلال ميتواند با حملة پانيک (هول) توأم باشد. در DSM-IV-TR مختصهاي هم براي نوع فراگير منظور شده است. اين مختصه در پيشبيني سير، پيشآگهي، و پاسخ درماني ميتواند مفيد واقع شود. اگر علايم نتيجة آن گونه اجتناب از جمع باشد که در شرم از بابت يک بيماري روانپزشکي يا پزشکي ديگر ريشه دارد، طبق DSM-IV-TR تشخيص جمعيت هراسي کنار گذاشته ميشود.
اندي مرد 25 ساله مجردي بود که با مادر و برادرش زندگي ميکند. او در بخش تفکيک مرسولات اداره پست کار ميکند؛ اندي از زماني که پس از دو سال، تحصيل در کالج را رها کرد به اين کار اشتغال داشته است. او پس از ديدن آگهي روزنامه مبني بر درمان رايگان مشروط به شرکت در مطالعه پژوهشي اختلالات اضطرابي به درمانگاه اختلالات اضطرابي مراجعه کرده است. شکايت اصلي او حالت دلواپسي است. او ميگويد در حال حاضر در ميان هيجانات دست و پا ميزند و ميخواهد زندگي طبيعي پيدا کند و به کالج باز گردد.
اندي در دوران نوجواني و اوايل جواني هيچ دوست صميمي نداشت و معمولاً ترجيح ميداد تنها باشد. وقتي وارد کالج شد چند دوست صميمي پيدا کرد اما وقتي با غريبهها، همکلاسها و حتي گاهي دوستانش صحبت ميکرد به شدت دستپاچه ميشد. احساس دلواپسي ميکرد و چهرهاش چنان سفت ميشد که صحبت کردن برايش دشوار ميشد. او در سرش «صداي زنگ ميشنيد»، احساس ميکرد «خارج از بدن خود قرار دارد» و حالت گر گرفتگي و تعريق پيدا ميکرد. اندي اين حالات را حملات پانيک ميناميد و ميگفت حملات مزبور به طور ناگهاني ظرف چند ثانيه و فقط در مواقعي که در حضور ديگران است بروز ميکنند. وقتي يکي از همکلاسيها با او صحبت ميکرد، گاهي به دليل اضطراب گفتههاي او را «نميشنيد».
اندي کم کم خارج از کلاس درس هم در موقعيتهاي اجتماعي معذب ميشد، «فکر ميکنم ميترسيدم چيزي بگويم يا کاري بکنم که احمقانه باشد». به تدريج اندي دعوت به مهمانيها را رد ميکرد و از ساير فعاليتهاي اجتماعي (مانند ليگ بولينگ) کناره گرفت و نهايتاً به طور کامل تحصيل در کالج را رها کرد.
اندي ميگويد به اين دليل کار در اداره پست را انتخاب کرده است که در اين شغل مجبور نيست با مردم سر و کار داشته باشد. مصاحبه کننده در مورد ساير چيزهايي که او را مضطرب ميکند سؤال کرد و او پاسخ داد سعي ميکنم از آسانسورهاي عمومي استفاده نکنم و در توالتهاي عمومي، وقتي چراغها کمنور باشند، افراد زيادي حضور نداشته باشند و بتوانم از اطاقکهاي جداگانه استفاده کنم احساس راحتي بيشتر ميکنم.
اندي دو دوست قديمي و صميمي دارد که با آنها به طور مرتب معاشرت ميکند و کاملاً با آنها راحت است. اما از دوران کالج تاکنون با هيچ دختري قرار ملاقات نگذاشته است و به طور کامل از محافل گروهي مانند عروسي و مراسم رقص پرهيز ميکند. او با مراجع قدرت هيچ مشکلي ندارد و حتي در اداره پست از انتقادهاي سازنده سرپرستش استقبال ميکند.
جدول 6 ـ 3/16
ملاکهاي تشخيصي DSM-IV-TR در مورد جمعيت هراسي
الف) ترس شديد و دايم از حداقل يک موقعيت جمعي يا عملکردي (social or performance situations) که در آن فرد در برابر چشمان افرادي ناآشنا واقع شود يا احتمال آن باشد که ديگران او را موشکافي کنند و در چنين موقعيتي فرد بترسد به گونهاي رفتار کند (يا علايم اضطرابي از خود نشان دهد) که تحقير يا شرمنده گردد. نکته: در کودکان بايد ثابت شده باشد که طفل به قابليت داشتن روابط اجتماعي متناسب با سنش با افراد آشنا دست يافته و اضطراب مذکور بايد در جمع همسالانش هم روي دهد، نه آنکه فقط در تعامل با بزرگسالان عارض شود.
ب) مواجهه با موقعيت جمعي هراسآور تقريباً هميشه اضطرابانگيز باشد؛ اين اضطراب ميتواند به شکل حملة پانيکي درآيد که وابسته به موقعيت مذکور (situatinally bound) است يا موقعيت مذکور آن را برميانگيزد (situationally predisposed). نکته: در کودکان، اين اضطراب ممکن است خود را به صورت گريه و فغان، تندخويي، ميخکوب شدن، يا کنارهگيري از موقعيتهاي جمعي که افراد ناآشنا در آنها هستند نشان دهد.
پ) خود فرد بداند که ترسش افراطي يا نامعقول است. نکته: اين خصيصه در کودکان ميتواند وجود نداشته باشد.
ت) فرد از موقعيت هراسآور جمعي يا عملکردي مذکور اجتناب کند و در غير اين صورت، با اضطراب يا رنج و عذاب شديد آن را تحمل کند.
ث) اجتناب، انتظار اضطرابآلود، يا رنج و عذابي که در موقعيت(هاي) هراسآور جمعي يا عملکردي مذکور روي ميدهد، به نحو چشمگيري مخلّ زوال عادي زندگي فرد، کارکردهاي شغلي (يا تحصيلي)اش، يا فعاليتها و روابط اجتماعيش باشد يا فرد از بابت ابتلا به چنين فوبيايي در رنج و عذاب فراواني به سر برد.
ج) در افراد زير هجده سال، حداقل شش ماه طول کشيده باشد.
چ) اضطراب يا اجتناب مذکور، ناشي از اثرات جسمي مستقيم يک ماده (مثلاً از مواد مورد سوء مصرف يا از داروها) يا يک بيماري طبي عمومي نباشد و نيز آن را اختلال رواني ديگري (مثل اختلال هول با يا بدون بازار هراسي، اختلال اضطراب جدايي، اختلال بدريختانگاري بدن، يکي از اختلالات نافذ رشد، يا اختلال شخصيت اسکيزوييد) بهتر توجيه نکند.
ح) در صورت وجود يک بيماري طبي عمومي يا يک اختلال رواني ديگر، ترسي که در ملاک الف ذکر شد ربطي به آن نداشته باشد، مثلاً ترس فرد از لکنت، رعشهاي که در بيماري پارکينسون وجود دارد، يا نشان دادن رفتار تغذيهاي نابهنجاري نباشد که در بياشتهايي عصبي يا پراشتهايي عصبي وجود دارد.
معين کنيد آيا مورد زير وجود دارد يا نه:
فراگير (ژنراليزه): وقتي است که ترس در اکثر موقعيتهاي جمعي رخ دهد (اختلال شخصيت دوريگزين [avoidant] را هم به عنوان تشخيصي اضافي بايد در نظر داشت).
خصايص باليني
مشخصة هراس، اضطراب شديدي است که به هنگام قرار گرفتن فرد در معرض موقعيت يا شيئي معين يا حتي به هنگام انتظار آن در او برانگيخته ميشود. در DSM-IV-TR تأکيد ميشود که احتمال وقوع و حتي وقوع مکرر حملههاي هول در بيماران مبتلا به هراس اختصاصي و جمعيت هراسي وجود دارد، منتها اين حملهها ـ البته شايد به جز چند حملة اول ـ منتظره و قابل پيشبيني است. مواجهه با محرک هراسآور يا انتظار آن تقريباً هميشه به وقوع حملة پانيک (هول) در فرد مستعد ميانجامد.
افراد مبتلا به هراس بنا به تعريف ميکوشند از محرک هراسآور اجتناب کنند و حتي برخي براي اجتناب از محرکهاي اضطرابآور خود را به دردسرهاي زيادي هم مياندازند. مثلاً فرد مبتلا به هواپيماهراسي ممکن است براي رفتن از اين سر مملکت به آن سر آن باز هم از اتوبوس استفاده کند، نه از هواپيما. چون ميخواهد از مواجهه با آن اجتناب کند. بسياري از بيماران مبتلا به هراس ـ شايد به عنوان راه ديگري براي اجتناب از فشار رواني ناشي از محرک هراسآورشان ـ به اختلالات مرتبط با مواد به ويژه اختلالات مصرف الکل مبتلا ميشوند. گذشته از آن حدود يک سوم از بيماران مبتلا به جمعيت هراسي، اختلال افسردگي اساسي هم دارند.
يافتة عمده در معاينه وضعيت رواني، وجود ترسي نامعقول و خود ناهمخوان از يک موقعيت، فعاليت، يا شيء معين است؛ بيمار خود نيز ميتواند بگويد که چطور از برخورد با موقعيت هراسآور مذکور ميپرهيزد. افسردگي به طور شايعي در معاينه وضعيت رواني يافت ميشود و در بسياري از بيماران مبتلا به هراس ـ حدود يک سوم از کل آنها ـ ممکن است وجود داشته باشد.
تشخيص افتراقي
هراس اختصاصي و جمعيت هراسي را به ترتيب بايد از ترس بجا و خجالت طبيعي افتراق داد. بنا بر DSM-IV-TR لازم است علايم مذکور توان بيمار را براي انجام درست کارکردهايش مختل ساخته باشند و اين خود به افتراق مزبور کمک ميکند. بيماريهاي طبي غير روانپزشکياي که ميتواند به پيدايش هراس بينجامد، عبارت است از مصرف مواد (به ويژه توهمزاها و مقلدهاي سمپاتيک)، تودههاي دستگاه عصبي مرکزي، و بيماريهاي عروقي مغز. در اين موارد اگر يافته دلالت کنندة ديگري در معاينه جسمي، عصبي، و وضعيت رواني وجود نداشته باشد، بعيد است علايم مربوط به هراس ديده شود. اسکيزوفرني هم در تشخيص افتراقي هراس اختصاصي و نيز جمعيت هراسي مطرح است، چون علايم مربوط به هراس در بيماران مبتلا به اسکيزوفرني هم ممکن است بخشي از روانپريشي آنها باشد. با اين تفاوت که در بيماران مبتلا به هراس، بر خلاف بيماران مبتلا به اسکيزوفرني، بصيرتي به نامعقول بودن ترسشان وجود دارد، ترس مزبور کيفيت غريبي ندارد، و ساير علايم روانپريشي همراه با اسکيزوفرني نيز وجود ندارد.
در تشخيص افتراقي هراس اختصاصي و نيز جمعيت هراسي، بالينگر بايد اختلال پانيک، بازار هراسي، و اختلال شخصيت دوريگزين را هم در نظر بگيرد. افتراق نهادن ميان اختلال هول، بازار هراسي، جمعيت هراسي، و هراس اختصاصي در برخي موارد خاص ممکن است دشوار باشد. البته در کل، بيماران دچار هراس اختصاصي يا جمعيت هراسي غير فراگير اکثر اوقات بلافاصله پس از مواجهه با محرک هراسآور دچار اضطراب ميشوند. گذشته از اين، اضطراب يا پانيک آنها فقط در همان موقعيت معلوم و مشخص پيدا ميشود و اگر نه با محرک هراسآوري مواجه شده باشند و نه انتظار وقوع آن در آنها ايجاد شده باشد، بيدليل دچار اضطرابي غير طبيعي نميشوند.
بيمار بازار هراس اغلب اگر در موقعيت اضطرابآورش کس ديگري همراهش باشد، احساس راحتي نخواهد کرد، حال آنکه بيمار جمعيت هراس در صورت وجود ديگران مضطربتر از گذشته خواهد شد. احساس نفس کم آوردن، سرگيجه، خفقان و ترس از مردن، از علايم شايع اختلال پانيک (هول) و بازار هراسي هستند، ولي علايمي که معمولاً در جمعيت هراسي وجود دارند، عبارتاند از سرخ شدن رنگ صورت، انقباض عضلات، و اضطراب از اينکه فرد مورد موشکافي ديگران قرار گيرد. افتراق ميان جمعيت هراسي و اختلال شخصيت دوريگزين ممکن است دشوار و مستلزم مصاحبههاي مفصل و اخذ سابقه کامل روانپزشکي باشد.
هراس (فوبي) اختصاصي
بيماريهاي ديگري که در تشخيص افتراقي هراس اختصاصي بايد در نظر داشت، عبارت است از خودبيمارانگاري، اختلال وسواسي ـ جبري، و اختلال شخصيت بدگمان (پارانوئيد). خودبيمارانگاري ترس از مبتلا بودن به يک بيماري است، حال آنکه فوبي اختصاصي از نوع فوبي از بيماري، ترس از مبتلا شدن به يک بيماري است. برخي از بيماران دچار اختلال وسواسي ـ جبري رفتاري از خود نشان ميدهند که غير قابل افتراق از رفتار بيمار مبتلا به هراس اختصاصي است. مثلاً بيمار وسواسي ـ جبري ممکن است از چاقو اجتناب کند، چون فکر اجبارگونهاي درباره کشتن فرزندانش دارد، در حالي که بيمار مبتلا به هراس اختصاصي از چاقو، به خاطر ترس از اينکه دست خودش را با چاقو ببرد، از آن اجتناب ميکند. اختلال شخصيت پارانوئيد را بر اساس ترس فراگير اين گونه بيماران ميشود از هراس اختصاصي افتراق داد.
جمعيت هراسي
دو تشخيص افتراقي ديگر در مورد جمعيت هراسي عبارت است از اختلال افسردگي اساسي و اختلال شخصيت اسکيزوئيد. اجتناب از موقعيتهاي جمعي خيلي وقتها ممکن است علامتي از افسردگي باشد، اما بيمار افسرده وقتي که مصاحبه روانپزشکي ميشود، ساير علايم افسردگي را هم احتمالاً از خود بروز ميدهد. در بيماران مبتلا به اختلال شخصيت اسکيزوئيد، آنچه موجب رفتار اجتماعي اجتنابآميز ميشود، بيعلاقگي به معاشرت و اجتماعي شدن است، نه ترس از آن.
سير و پيشآگهي
انواع مختلف هراس اختصاصي از نظر سن شروع به دو دسته تقسيم ميشوند؛ دسته اول شامل هراس از حيوانات، هراس از محيط طبيعي، و هراس از خون ـ آمپول ـ جراحت است که اکثراً در دوران کودکي شروع ميشوند، و دسته ديگر شامل ساير انواع هراس نظير هراس وضعيتي است که شروع آنها در اوايل بزرگسالي است. در مورد سير طبيعي هراسهاي اختصاصي نيز همانند ساير اختلالات اضطرابي دادههاي همهگير شناسي آيندهنگر اندکي در دست است. از آنجا که افراد مبتلا به هراسهاي اختصاصي منفرد به ندرت درصدد درمان برميآيند، تحقيقات باليني انجام شده در مورد سير اين اختلالات نيز محدود است. اطلاعات موجود حاکي از آنند که اکثر هراسهاي اختصاصي که در دوران کودکي شروع ميشوند و تا دوران بزرگسالي ادامه پيدا ميکنند، تا ساليان متمادي دوام خواهند داشت. تصور ميشود که شدت اين اختلالات نسبتاً ثابت باقي ميماند و سير افت و خيزداري که در ساير اختلالات اضطرابي مشاهده ميشود در آنها وجود ندارد.
معمولاً جمعيت هراسي در اواخر کودکي يا اوايل نوجواني شروع ميشود. جمعيت هراسي معمولاً اختلال مزمني است، هر چند که همانند ساير اختلالات اضطرابي، در اين مورد نيز دادههاي همهگير شناسي آيندهنگر محدودي وجود دارد. مطالعات همهگير شناسي گذشتهنگر و نيز مطالعات باليني آيندهنگر حاکي از آنند که اين اختلال طي ساليان متمادي ميتواند آشفتگي و مشکلات عميقي در زندگي فرد ايجاد نمايد، از جمله اختلال در پيشرفتهاي تحصيلي دوران مدرسه يا دانشگاه و مختل کردن عملکرد شغلي و رشد اجتماعي.
آقاي «الف» مرد تجارتپيشه موفقي بود که به علت تغييراتي که در برنامه کارياش رخ داده بود براي درمان مراجعه کرده بود. او قبلاً قسمت عمده کارش را از دفتري که نزديک منزلش بود انجام ميداد، ولي پيشرفت شغلياش سبب شد که براي شرکت در برخي جلسات مرتباً از شهر خارج شود و بنابراين هفتهاي يک بار با هواپيما به شهرهاي ديگر ميرفت. آقاي الف اظهار ميکرد که «تا حد مرگ» از پرواز با هواپيما ميترسد. حتي فکر سوار شدن به هواپيما باعث ميشود تصور کند که هواپيمايش به زمين برخورد ميکند و نابود ميشود. اين افکار با ترس شديدي همراه بود که تپش قلب، تعريق، خيس شدن کف دستها، و ناراحتي گوارشي را به دنبال داشت. فکر پرواز با هواپيما به قدري آقاي الف را به وحشت ميانداخت که وقتي وارد فرودگاه ميشد تقريباً توانايي انجام هر کاري را از دست ميداد. اغلب بلافاصله قبل از پرواز هواپيما، آقاي الف از آن پياده ميشد و به سمت دستشويي ميدويد تا استفراغ کند.
درمان
رفتاردرماني
احتمالاً شناخته شدهترين و مؤثرترين درمان هراسها، رفتاردرماني است. نکات کليدي براي دستيابي به موفقيت در اين روش درمان عبارتند از: (1) وفاداري و تعهد بيمار به روند درمان؛ (2) تعريف و تبيين آشکار مشکلات و اهداف عيني؛ و (3) فراهم کردن راهبردهايي بديل و جايگزين براي مدارا با اين احساسات. انواع مختلفي از فنون رفتاردرماني به کار گرفته شدهاند که رايجترين آنها حساسيتزدايي تدريجي است؛ اين روش نخستين بار به وسيله جوزف ولپه ابداع شد. در اين شکل از رفتاردرماني بيمار به صورت پياپي در معرض فهرست از پيش تعيين شدهاي از محرکهاي برانگيزاننده اضطراب قرار ميگيرد که شدت ترس حاصل از آنها از حداقل تا حداکثر مرتب شده است. از طريق استفاده از داروهاي آرامبخش، هيپنوتيزم، و آموزش آرامسازي عضلات، بيمار ياد ميگيرد که چگونه استراحت و آرامش رواني و جسمي را در خودش القا کند. پس از کسب مهارت در اين فنون، به بيمار ياد داده ميشود که از آنها براي القاي آرامسازي در هنگام مواجهه با هر يک از محرکهاي برانگيزاننده اضطراب استفاده کند. وقتي به اين ترتيب حساسيت بيمار نسبت به يک محرک از بين رفت، با محرک بعدي مواجه ميشود، تا سرانجام آنچه که قبلاً بيشترين اضطراب را در وي ايجاد ميکرد هيچ تأثير ناخوشايندي در وي نداشته باشد.
ساير فنون رفتاري که اخيراً مورد استفاده قرار گرفتهاند عبارتند از مواجهسازي متمرکز با محرک هراسآور به صورت تصوري يا از طريق حساسيتزدايي واقعي. در غوطهوري تصوري بيمار آن قدر با محرک هراسآور مواجه ميشود که ديگر نتواند ترس ناشي از آن را تحمل کند و اين کار تا زماني ادامه مييابد که بيمار ديگر احساس ترس نکند. غوطهوري (که درونپاشي هم ناميده ميشود) به صورت واقعي مستلزم اين است که بيمار اضطراب مشابهي را از طريق مواجهه با محرک هراسآور واقعي تجربه کند.
رواندرماني مبتني بر بينش
در اوايل پيدايش روانکاوي و رواندرمانيهاي روانپويشي نظريهپردازان معتقد بودند که روشهاي مذکور درمان انتخابي رواننژندي هراسي است؛ آن موقع اين فکر وجود داشت که رواننژندي هراسي ريشه در تعارضهاي اديپي ـ تناسلي دارد. اما درمانگران خيلي زود دريافتند علي رغم پيشرفتي که در برملا شدن و کاوش تعارضهاي ناخودآگاهانه فرد پيدا ميشود، اکثر بيماران علايم فوبي (هراس) را از دست نميدهند. گذشته از آن، بيمار که همچنان از موقعيت هراسآور اجتناب ميکند، مقدار زيادي از اضطراب خود را و در نتيجه تداعيهاي خود را در روند روانکاوي از دست ميدهد. هم «فرويد» و هم شاگردش «ساندور فرنتسي» دريافته بودند که اگر قرار باشد در کاوش علايم مذکور پيشرفتي عايد شود، درمانگر بايد نقشي فراتر از نقش روانکاوانة خود به عهده بگيرد و بيمار را فعالانه به جستجوي موقعيت هراساور تشويق کند تا بيمار اضطراب مذکور را احساس کند و در نتيجة آن، بصيرت عايدش شود. پس از اين دو اکثر روانپزشکان پذيرفتند که براي درمان موفق اضطراب هراسآميز اغلب لازم است درمانگر تا حدودي فعال باشد. براي آنکه درمانگر ببيند آيا ميتواند فنون رواندرماني روانپويشي مبتني بر بينش را براي بيمار به کار ببرد يا نه، صرف وجود علايم هراس (فوبي) کافي نيست، بلکه در ساختار ايگو و الگوي زندگي بيمار هم اين شيوه درماني بايد وجود داشته باشد. رواندرماني مبتني بر بينش بيمار را قادر به فهم منشأ هراسش، پديدة نفع ثانويه، و نقش مقاومت ميسازد و باعث ميشود که بيمار به دنبال روشهاي سالمي براي برخورد با محرکهاي اضطراباور برود.
ساير درمانها
هيپنوتيزم، درمان حمايتي، و خانوادهدرماني هم در درمان هراس ممکن است مفيد باشد. هيپنوتيزم را براي افزايش قدرت القاي درمانگر مبني بر خطرناک نبودن شيء هراسآور به کار ميبرند و ميشود خودْ هيپنوتيزم را هم به عنوان روشي براي آرامسازي به هنگام مواجهه با شيء هراسآور به بيمار آموخت. با رواندرماني حمايتي و خانوادهدرماني اغلب ميشود به بيمار کمک کرد که در حين درمان، فعالانه با شيء هراسآور روبهرو شود. با کمک خانوادهدرماني، هم ميشود خانوادة بيمار را به فعال شدن در درمان او واداشت و هم ميشود ماهيت مشکلات بيمار را به آنها فهماند.
هراس اختصاصي
براي درمان هراس اختصاصي، مواجهه درماني شايعترين روش است. درمانگر با کمک يک سلسله مواجهات تدريجي که سرعتش را خود بيمار تنظيم ميکند، از او رفع حساسيت (حساسيتزدايي) به محرک هراسآور ميکند. درمانگر بايد فنون مختلفي را براي مقابله با اضطراب به بيمار بياموزد، از جمله آرامسازي (relaxation)، تنظيم تنفس، و رويکردهاي شناختي. رويکردهاي شناختي ـ رفتاري عبارت است از تقويت فهم اين نکته که موقعيت مذکور في الواقع امن است و خطري ندارد. رفتاردرماني موفق آن است که واجد اين جنبههاي کليدي باشد: بيمار در درمان مشارکت کند، مشکلات بيمار و اهداف عيني درمان به وضوح شناسايي شده باشد، و راهبردهاي بديل و جايگزيني را براي مدارا با احساسات مزبور در اختيار بيمار قرار دهد. در مورد هراس خون، آمپول، جراحت به طور خاص برخي از درمانگران توصيه ميکنند که بيمار به هنگام قرار گرفتن در معرض موقعيت مذکور، تنش بدن خود را زياد کند و در تمام مدت به حالت نشسته بماند تا احتمال ضعف کردن (faint) او در نتيجه واکنش عروقي ـ پاراسمپاتيکي (وازوواگال) در برابر موقعيت هراسآور از بين برود. آنتاگونيستهاي bـ آدرنرژيک ممکن است در درمان هراس اختصاصي مفيد باشد، مخصوصاً اگر همراه با هراس اختصاصي، حملههاي پانيک هم وجود داشته باشد؛ در اين صورت، دارودرماني (مثل بنزوديازپينها)، رواندرماني، يا استفاده از هر دوي اين روشها براي درمان حملههاي پانيک نيز ممکن است مفيد افتد.
جمعيت هراسي
در درمان جمعيت هراسي، هم رواندرماني به کار ميرود و هم دارودرماني، و رويکردهاي مختلفي را هم براي نوع فراگير و موقعيتهاي عملکردي مطرح کردهاند. برخي مطالعات حاکي از آن است که کاربرد توأم دارودرماني و رواندرماني نتايجي بهتر از هر کدام از اين دو به تنهايي به بار ميآورد، اما اين يافته را نميشود بر تمام موقعيتها و بيماران قابل اطلاق دانست.
داروهاي مؤثر براي درمان جمعيت هراسي عبارتند از: (1) مهار کنندههاي انتخابي بازجذب سروتونين (SSRIs)، (2) بنزوديازپينها؛ (3) ونلافاکسين (effexor)؛ و (4) بوسپيرون (BuSpar). اکثر بالينگران از SSRIها به عنوان اولين انتخاب براي درمان بيماران مبتلا به جمعيت هراسي فراگير استفاده ميکنند. از ميان بنزوديازپينها نيز آلپرازولام (xanax) و کلونازپام (klonopin) در هر دو نوع فراگير و اختصاصي جمعيت هراسي مؤثرند. بوسپيرون هنگامي که براي تقويت درمان با SSRIها تجويز شود اثرات مفيدي از خود نشان داده است.
درمان موفق موارد شديد جمعيت هراسي با استفاده از هر دو نوع مهار کنندههاي منوآمين اکسيداز (MAOIs)، يعني نوع برگشتناپذير نظير فنلزين (nardil) و نوع برگشتپذير مثل موکلوبمايد (aurorix) و بروفارومين (consonar) (که در ايالات متحده در دسترس نيستند) گزارش شده است. دامنه مقادير درماني فنلزين از 45 تا 90 ميليگرم است، و ميزان پاسخدهي به آن از 50 تا 70 درصد متغير ميباشد. براي ارزيابي کارآيي اين دارو بايد حدود 5 تا 6 هفته آن را مصرف کرد.
درمان جمعيت هراسي مرتبط با موقعيتهاي عملکردي اکثر اوقات عبارت است از مصرف آنتاگونيستهاي گيرنده b ـ آدرنرژيک اندکي پيش از قرار گرفتن در معرض محرک هراسآور. دو ترکيبي که بيش از همه به کار رفتهاند، آتنولول (tenormin) پنجاه تا صد ميليگرم هر روز صبح يا يک ساعت پيش از عملکرد، و پروپرانولول بيست تا چهل ميليگرم (به همان ترتيب) است. فنون شناختي، رفتاري، و مواجهسازي هم ميتوانند در موقعيتهاي عملکردي مفيد واقع شوند.
رواندرماني براي نوع فراگير جمعيت هراسي معمولاً شامل ترکيبي از روشهاي رفتاري و شناختي است، از جمله بازپروري شناختي، حساسيتزدايي، تمرين در جلسات، و انواع و اقسام تکاليف براي خانه.