موضوع: اختلال خلقی
نویسنده: محمد امیدی فرد
اختلالات ثانويه خلق
اختلالات خلقي ثانويه شامل دو گروه وسيع هستند که بايد در تشخيص افتراقي تمام بيماران داراي علايم اختلال خلقي مدنظر قرار گيرند. اين دو گروه عبارتند از:
(1) اختلال خلقي ناشي از يک بيماري طبي عمومي
(2) اختلال خلقي ناشي از مواد.
اختلال خلقي ناشي از بيماري طبي عمومي
اگر در فردي که مبتلا به يک بيماري طبي عمومي است، علايم افسردگي يا شيدايي پيدا شود، اِسناد آن علايم به آن بيماري طبي عمومي يا به يک اختلال خلقي کار دشواري است. بسياري از بيماريهاي طبي عمومي، خود را با علايم افسردگي از قبيل خراب شدن خواب، کاهش اشتها، و خستگي نشان ميدهند.
اختلال خلقي ناشي از مواد
در تشخيص افتراقي علايم اختلالات خلقي، اختلال خلقي ناشي از مواد را هميشه بايد در نظر داشت. در کل بالينگر سه احتمال را بايد در نظر بگيرد: بيمار ممکن است براي درمان مشکلات طبي غير روانپزشکي خود دارو مصرف کند؛ بيمار ممکن است به طور اتفاقي و احتمالاً بدون آنکه خودش هم فهميده باشد، در معرض مواد شيميايي مسموم کنندة اعصاب (نوروتوکسيک) قرار گرفته باشد؛ بيمار ممکن است به قصد تفريح مادهاي را مصرف کند،يا به آن وابسته باشد.
همهگير شناسي. همهگير شناسي اختلال خلقي ناشي از مواد معلوم نيست. اما با توجه به داروهاي تجويز شده بسياري که ميتوانند موجب افسردگي و شيدايي شوند، با توجه به مواد شيميايي مسموم کننده بسياري که در محيط وجود دارند و با آنها سر و کار داريم، و با توجه به مصرف وسيع مواد به اصطلاح تفريحي، به نظر ميرسد که شيوع اختلالات خلقي ناشي از مواد بالا باشد.
سببشناسي. طيف وسيعي از داروها ميتوانند افسردگي (جدول 8 ) و مانيا (جدول 9 ) ايجاد کنند.
جدول 8 علل دارويي افسردگي
1. داروهاي قلبي و ضد فشار خون
2. رخوتزاها و خوابآورها
3. استروئيدها و هورمونها
4. داروهاي محرّک و سرکوب کننده اشتها
5. داروهاي روانگردان (Psychotropic)
6. داروهاي نورولوژي
7. داروهاي مسکن و ضد التهاب
8. داروهاي ضد باکتري و ضد قارچ
9. داروهاي ضد نئوپلاسم
10. داروهاي ضد التهابي غير استروئيدي
11. آنتيکولين استرازها
جدول 9 علل دارويي مانيا
آمفتامينها هيدرالازين
باکلوفن ايزونيازيد
برومايد لوودوپا
بروموکريپتين متيلفنيديت
کاپتوپريل متريزاميد (پس از ميلوگرافي)
سايمتيدين مواد افيوني و شبهافيوني
کوکائين فنسيکليدين (PCP)
کورتيکواستروئيدها (شامل ACTH) پروکاربازين
سيکلوسپورين پروسيکليدين
ديسولفيرام يوهيمبين
توهمزاها (مسموميت و فلشبک)
تشخيص و خصايص باليني. بالينگر هنگام گذاشتن تشخيص اختلال خلقي ناشي از مواد بايد موارد زير را مشخص کند: چه مادهاي دخالت داشته است؛ آيا اختلال در حين مسموميت با ماده روي داده يا در حين ترک آن؛ و ماهيت علايم مذکور چيست؟ (مثلاً از نوع افسردگي است يا مانيا) (جدول 10 ). طبق DSM-IV-TR حداکثر يک ماه فاصله بين مصرف ماده و پيدايش علايم آن مجاز است. البته اين فاصله معمولاً کمتر از يک ماه است.
خصايص افسردگي و مانيا ناشي از مواد ميتواند عين خصايصي باشد که در اختلال دوقطبي I و اختلال افسردگي اساسي وجود دارد. اما در اختلال خلقي ناشي از مواد، علايم ممکن است فروکش و تشديد (waxing and waning) بيشتري داشته باشند و سطح هوشياري بيمار هم در نوسان باشد.
تشخيص افتراقي. وجود سابقه اختلالات خلقي در بيمار و خانوادة او به نفع تشخيص اختلال خلقي اوليه است و در عين حال احتمال اختلال خلقي ناشي از مواد را هم منتفي نميکند. در بيماري که آسيبپذيري زيستي به اختلالات خلقي دارد، مواد ميتوانند اختلال خلقي زمينهاي را هم برانگيزانند.
سير و پيشآگهي. اختلال خلقي ناشي از مواد سير و پيشآگهي متغيري دارد. اندکي پس از پاک شدن بدن از ماده معمولاً خلق بهنجار برميگردد، اما گاه به نظر ميرسد که قرار داشتن در معرض يک ماده باعث بروز اختلال خلقي ديرپايي ميشود که رفع کاملش ممکن است چند هفته يا چند ماه وقت لازم داشته باشد.
جدول 10 ملاکهاي تشخيصي DSM-IV-TR در مورد اختلال خلقي ناشي از مواد
الف) آشفتگي برجسته و مداومي در خلق وجه غالب تصوير باليني است و مشخصهاش وجود يک يا هر دو علامت زير است:
(1) خلق افسرده يا کاهش بارز علاقهمندي يا لذت در همه يا تقريباً همة فعاليتها
(2) خلق بالا، گشاده، يا تحريکپذير
ب) بر اساس سابقه، معاينه جسمي، يا يافتههاي آزمايشگاهي بيمار شواهدي دال بر يک يا هر دو حالت زير وجود دارد:
(1) علايم ذکر شده در ملاک الف، در حين مسموميت يا ترک ماده يا ظرف يک ماه پس از آن ايجاد شده باشند.
(2) مصرف داروهاي طبي ارتباط سببي با اين آشفتگي داشته باشد.
پ) آشفتگي مزبور را با اختلال خلقياي که ناشي از مواد نيست، نتوان توجيه کرد. شواهد دال بر ناشي نبودن علايم از مواد بدين قرار است: علايم بر شروع سوء مصرف مواد (يا مصرف داروهاي طبي) مقدم باشد؛ علايم پس از خاتمة ترک حاد يا مسموميت شديد به مدت چشمگيري (مثلاً حدود يک ماه) ادامه داشته باشد؛ با توجه به ماهيت مادة سوء مصرف شده، مدت سوء مصرف، مقدار آن، علايم بسيار بيش از حد انتظار باشد؛ يا شواهد ديگري باشد حاکي از وجود اختلال خلقياي غير ناشي از مواد (مثل سابقه دورههاي عود کنندة افسردگي اساسي) که ربطي به مواد ندارند.
ت) آشفتگي مزبور صرفاً در سير دليريوم پيدا نشده باشد.
ث) علايم به لحاظ باليني رنج و عذابي چشمگير ايجاد کرده باشند يا کارکردهاي اجتماعي، شغلي، يا ساير کارکردهاي مهم فرد را مختل ساخته باشند.
نکته: اين تشخيص را فقط زماني ميتوان به جاي تشخيص مسموميت با مواد يا ترک مواد به کار برد که علايم خلقي بيشتر از آن باشد که معمولاً با سندرم مسموميت يا ترک ارتباط دارد و نيز علايم آنقدر شديد هست که توجه باليني مستقلي را بطلبد.
کدگذاري کنيد: [نوع ماده] نوع اختلال خلقي:
الکل؛ آمفتامين [يا مواد شبه آمفتامين]؛ کوکائين؛ توهمزا؛ استنشاقي؛ شبه افيوني؛ فن سيکليدين [يا مواد شبه فن سيکليدين]؛ رخوتزا، خوابآور، يا اضطرابزدا؛ ساير مواد [يا مواد ناشناخته]
معين کنيد کدام نوع است:
با خصايص افسردگي: وقتي است که خلق غالب فرد، افسرده است.
با خصايص مانيا: وقتي است که خلق غالب فرد، بالا، سرخوشانه، يا تحريکپذير است.
با خصايص مختلط: وقتي است که هم علايم مانيا (شيدايي) و هم علايم افسردگي وجود دارد و هيچ يک غالب نيست.
اگر موارد زير وجود دارد، ذکر کنيد:
با شروع در حين مسموميت: وقتي است که ملاکهاي مسموميت با ماده وجود دارد و علايم نيز در حين سندرم مسموميت پيدا شده است.
با شروع در حين ترک: وقتي است که ملاکهاي ترک ماده وجود دارد و علائم نيز در حين سندرم ترک يا اندکي پس از آن پيدا شده است.
جدول 11 ملاکهاي تشخيصي DSM-IV-TR در مورد اختلال خلقي نامعيّن (NOS)
اين دسته شامل اختلالاتي با علايم خلقي است که واجد ملاکهاي هيچ اختلال خلقي مشخصي نيستند و در عين حال انتخاب ميان اختلال افسردگي نامعيّن و اختلال دوقطبي نامعيّن، نيز در مورد آنها دشوار است (مثل سرآسيمگي حاد).
جدول 12 ملاکهاي تشخيصي ICD-10 در مورد اختلالات خلقي (عاطفي)
دورة مانيا (شيدايي)
هيپومانيا (نيمه شيدايي)
الف) خلق به قدري بالا يا تحريکپذير باشد که براي فرد مورد نظر قطعاً نابهنجار باشد و لااقل چهار روز متوالي دوام داشته باشد.
ب) لااقل سه تا از نشانههاي زير بايد باشد و موجب تداخلي در کارکردهاي روزمرة شخص گردد:
(1) افزايش فعاليت يا بيقراري حرکتي؛
(2) افزايش حرّافي؛
(3) حواسپرتي يا مشکل داشتن در تمرکز؛
(4) کاهش نياز به خواب؛
(5) افزايش انرژي جنسي؛
(6) مختصري ولخرجي يا ساير رفتارهاي توأم با بياحتياطي يا بيمسئوليتي؛
(7) افزايش حشر و نشر اجتماعي يا آشنارويي مفرط (overfamiliarity).
پ) دورة مزبور واجد ملاکهاي مانيا، اختلال عاطفي دوقطبي، دورة افسردگي، سيکلوتايمي، يا بياشتهايي عصبي نباشد.
ت) رايجترين نکتهاي که براي کنار گذاشتن ساير تشخيصها به کار ميرود. دورة قابل انتساب به مصرف مواد روانگردان يا هيچ يک از اختلالات رواني عضوي نباشد.
مانيا بدون علائم روانپريشي
الف) خلق بايد به طرز برجستهاي بالا، گشاده، يا تحريکپذير، و براي فرد مورد نظر قطعاً نابهنجار باشد. اين تغيير در خلق بايد چشمگير باشد و لااقل به مدت يک هفته دوام داشته باشد (مگر آنکه چنان شديد باشد که موجب بستري شدن بيمار شده باشد).
ب) لااقل سه تا از نشانههاي زير (و اگر خلق صرفاً تحريکپذير است، چهار تا از آنها) باشد و موجب تداخلي شديد در کارکردهاي روزمرة شخص گردد:
(1) افزايش فعاليت يا بيقراري حرکتي؛
(2) افزايش حرّافي (فشار تکلم)؛
(3) پرش افکار يا احساس درونْذهني مسابقه گذاشتن افکار؛
(4) از دست دادن مهارهاي اجتماعي طبيعي که منجر به رفتاري نامتناسب با شرايط گردد؛
(5) کاهش نياز به خواب؛
(6) اعتماد به نفس مفرط يا خود بزرگبيني؛
(7) حواسپرتي يا تغييرات مداوم در فعاليتها و برنامهها؛
(8) رفتاري توأم با جسارت احمقانه يا بياحتياطي که فرد خطرش را نميفهمد، مثل ولخرجي، سرمايهگذاري احمقانه، يا رانندگي متهورانه؛
(9) داشتن انرژي مفرط جنسي يا بيملاحظگي جنسي.
پ) هيچ توهم يا هذياني در کار نباشد، البته اختلالات ادراکي (نظير احساس درونذهني پرشنيداري و رنگها را بيش از معمول زنده ديدن) ممکن است باشد.
ت) رايجترين نکتهاي که براي کنار گذاشتن ساير تشخيصها به کار ميرود. دوره قابل انتساب به مصرف مواد روانگردان يا هيچ يک از اختلالات رواني عضوي نباشد.
مانيا با علايم روانپريشي
الف) دوره واجد ملاکهاي «مانيا بدون علايم روانپريشي»، به جز ملاک پ باشد.
ب) دوره در عين حال واجد ملاکهاي اسکيزوفرني يا نوع مانيا اختلال اسکيزوافکتيو نباشد.
پ) هذيان يا توهمي به جز آنچه در ملاک ع 1 (1) ب، پ، ت از ملاکهاي اسکيزوفرني معمول ذکر شده است (يعني هذيانهايي به جز هذيانهاي کاملاً ناممکن يا نامتناسب با فرهنگ، و توهمهايي که به صورت سوم شخص نباشد يا لحظه به لحظه اظهار نظر نکند) در کار باشد. شايعترين نمونهها هذيانهايي با محتواي خود بزرگبيني، انتساب به خود، عاشقانه، يا گزند است.
ت) رايجترين نکتهاي که براي کنار گذاشتن ساير تشخيصها به کار ميرود. دوره قابل انتساب به مصرف مواد روانگردان يا هيچ يک از اختلالات رواني عضوي نباشد.
معين کنيد توهمها و هذيانها هماهنگ با خلق (mood-congruent) است يا ناهماهنگ با خلق:
با علايم روانپريشي هماهنگ با خلق (نظير هذيانهاي خود بزرگبيني يا صداهايي که به فرد ميگويند که قدرتهايي فوق انساني دارد)
با علايم روانپريشي ناهماهنگ با خلق (نظير صداهايي که راجع به مطالبي از نظر عاطفي خنثي با فرد صحبت ميکنند يا هذيانهاي انتساب و گزند)
ساير دورههاي مانيا
دورة مانياي غير اختصاصي
اختلال عاطفي دوقطبي
نکته: بين دورهها مرز مشخصي وجود دارد که يا به صورت تغيير علايم به سمت قطب مخالف يا مختلط است، يا به صورت فروکش علايم است.
اختلال عاطفي دوقطبي، دورة فعلي از نوع هيپومانيا
الف) دورة فعلي واجد ملاکهاي هيپومانيا باشد.
ب) لااقل يک دورة عاطفي ديگر در گذشته واجد ملاکهاي دورة هيپومانيا يا مانيا، دورة افسردگي، يا دورة عاطفي مختلط بوده باشد.
اختلال عاطفي دوقطبي، دورة فعلي از نوع مانيا بدون علايم روانپريشي
الف) دورة فعلي واجد ملاکهاي مانيا بدون علايم روانپريشي باشد.
ب) لااقل يک دورة عاطفي ديگر در گذشته واجد ملاکهاي دورة هيپومانيا يا مانيا، دورة افسردگي يا دورة عاطفي مختلط بوده باشد.
اختلال عاطفي دوقطبي، دورة فعلي از نوع مانيا با علايم روانپريشي
الف) دورة فعلي واجد ملاکهاي مانيا با علايم روانپريشي باشد.
ب) لااقل يک دورة عاطفي ديگر در گذشته واجد ملاکهاي دورة هيپومانيا يا مانيا، دورة افسردگي يا دورة عاطفي مختلط بوده باشد.
معين کنيد که علايم روانپريشي، هماهنگ با خلق است يا ناهماهنگ با خلق:
با علايم روانپريشي هماهنگ با خلق
با علايم روانپريشي ناهماهنگ با خلق
اختلال عاطفي دوقطبي، دورة فعلي از نوع افسردگي خفيف يا متوسط
الف) دورة فعلي واجد ملاکهاي دورة افسردگي خفيف يا متوسط باشد.
ب) لااقل يک دورة عاطفي ديگر در گذشته واجد ملاکهاي دورة هيپومانيا يا مانيا، يا دورة عاطفي مختلط بوده باشد.
معين کنيد که در دورة فعلي افسردگي «سندرم جسمي» وجود دارد يا نه:
بدون سندرم جسمي
با سندرم جسمي
اختلال عاطفي دوقطبي، دورة فعلي از نوع افسردگي شديد بدون علايم روانپريشي
الف) دورة فعلي واجد ملاکهاي دورة افسردگي شديد بدون علايم روانپريشي باشد.
ب) لااقل يک دورة کاملاً اثبات شدة مانيا، هيپومانيا يا مختلط در گذشته بوده باشد.
اختلال عاطفي دوقطبي، دورة فعلي از نوع افسردگي شديد با علايم روانپريشي
الف) دورة فعلي واجد ملاکهاي دورة افسردگي شديد با علايم روانپريشي باشد.
ب) لااقل يک دورة کاملاً اثبات شدة مانيا، هيپومانيا، يا مختلط در گذشته بوده باشد.
معين کنيد که علايم روانپريشي، هماهنگ با خلق است يا ناهماهنگ با خلق:
با علايم روانپريشي هماهنگ با خلق
با علايم روانپريشي ناهماهنگ با خلق
اختلال عاطفي دوقطبي، دورة فعلي از نوع مختلط
الف) مشخصة دورة فعلي، يا اختلاطي از علايم هيپومانيا، مانيا، و افسردگي باشد، يا تناوب سريعي از اين علايم در عرض چند ساعت.
ب) در حين دورهاي لااقل به اندازة دو هفته، هر دو دسته علايم مانيا و افسردگي در اکثر اوقات غالب باشد.
پ) لااقل يک دورة کاملاً اثبات شدة هيپومانيا يا مانيا، افسردگي، يا مختلط در گذشته بوده باشد.
اختلال عاطفي دوقطبي، فعلاً در فروکش
الف) وضعيت فعلي بيمار واجد ملاکهاي هيچ يک از دورههاي افسردگي يا مانيا با هيچ شدتي يا واجد ملاکهاي هيچ اختلال خلقي (عاطفي) ديگري نباشد (اين امر ميتواند به دليل درماني باشد که موجب کاهش خطر بروز دورهها در آينده شده است).
ب) لااقل يک دورة کاملاً اثبات شدة هيپومانيا يا مانيا در گذشته و نيز لااقل يک دورة عاطفي ديگر (هيپومانيا يا مانيا، افسردگي، يا مختلط) بوده باشد.
ساير اختلالات عاطفي دوقطبي
اختلال عاطفي دوقطبي، غير اختصاصي
دورة افسردگي
ع 1) دورة افسردگي بايد حداقل دو هفته طول بکشد.
ع 2) هيچ وقت در طول عمر فرد هيچ علامتي از هيپومانيا يا مانيا به گونهاي وجود نداشته باشد که براي واجد بودن ملاکهاي دورة هيپومانيا يا مانيا کفايت کند.
ع 3) رايجترين نکتهاي که براي کنار گذاشتن ساير تشخيصها به کار ميرود. دوره قابل انتساب به مصرف مواد روانگردان يا هيچ يک از اختلالات رواني عضوي نباشد.
سندرم جسمي
برخي علايم افسردگي از نظر بسياري از صاحبنظران اهميت باليني ويژهاي دارد و در اينجا علايم «جسمي» خوانده ميشود (در ساير طبقهبنديها اصطلاحاتي نظير زيستي، حياتي، ماليخوليايي، يا درونزادگونه [اندوژنومورفيک] را براي اين سندرم به کار ميبرند).
رقم پنجم را ميتوان براي ذکر وجود يا نبود اين سندرم جسمي به کار برد. چهار تا از اين علايم بايد باشد تا وجود سندرم جسمي تأييد شود:
(1) کاهش چشمگير در علاقهمندي يا خوشايندي فعاليتهايي که به طور طبيعي خوشايند است؛
(2) فقدان واکنشهاي هيجاني به وقايع يا فعاليتهايي که به طور طبيعي موجب پاسخي هيجاني ميشود؛
(3) بيدار شدن در صبح حداقل دو ساعت زودتر از وقت معمول؛
(4) تشديد افسردگي در صبح؛
(5) وجود شواهد عيني دال بر کندي رواني ـ حرکتي يا سرآسيمگي به طور چشمگير؛
(6) کاهش چشمگير اشتها؛
(7) کاهش وزن (حداقل پنج درصد از وزن بدن در ماه گذشته)؛
(8) کاهش چشمگير ميل جنسي.
در بخش «توصيفهاي باليني و رهنمودهاي تشخيصي در طبقهبندي اختلالات رواني و رفتاري ICD-10» بود يا نبود سندرم جسمي در مورد دورة شديد افسردگي ذکر نشده است، چون فرض بر اين است که در اکثر اين موارد سندرم مزبور وجود دارد. اما براي مقاصد پژوهشي ميتوان توصيه کرد که نبود سندرم جسمي در دورة افسردگي شديد نيز رمزگذاري شود.
دورة افسردگي خفيف
الف) ملاکهاي عمومي دورة افسردگي بايد وجود داشته باشد.
ب) لااقل دو تا از علايم زير بايد باشد:
(1) خلق افسرده به حدي که قطعاً براي فرد نابهنجار باشد، در اکثر اوقات روز و تقريباً هر روز وجود داشته باشد، چندان تحت تأثير شرايط نباشد، و لااقل دو هفته طول بکشد؛
(2) کاهش در علاقهمندي يا خوشايندي فعاليتهايي که به طور طبيعي خوشايند است؛
(3) کاهش انرژي يا افزايش خستگيپذيري.
پ) علامت يا علايمي اضافي هم از اين فهرست بايد باشد تا کل آنها به حداقل چهار علامت برسد:
(1) از دست دادن احساس اطمينان يا اعتماد به نفس؛
(2) وجود احساسهاي نامعقول ملامت نفس يا احساس گناه مفرط و نامتناسب؛
(3) افکار عود کنندة مرگ يا خودکشي، يا هر گونه رفتار انتحاري؛
(4) شکايات يا وشاهدي از کاهش توان تفکر يا تمرکز، نظير ترديد يا فقدان قاطعيت؛
(5) تغيير فعاليت رواني ـ حرکتي به صورت سرآسيمگي (آژيتاسيون) يا کندي ذهني يا عيني؛
(6) آشفتگي خواب از هر نوع؛
(7) تغيير اشتها (کاهش يا افزايش) و به همان نسبت تغيير وزن.
رقم پنجم را ميتوان براي ذکر وجود يا نبود «سندرم جسمي» به کار برد:
بدون سندرم جسمي
با سندرم جسمي
دورة افسردگي متوسط
الف) ملاکهاي عمومي دورة افسردگي وجود داشته باشد.
ب) لااقل دو تا از سه علامت فهرست شده در ملاک ب دورة خفيف بايد وجود داشته باشد.
پ) علايم اضافي از ملاک پ دورة افسردگي بايد به تعدادي باشد که مجموع آنها لااقل شش گردد.
رقم پنجم را ميتوان براي ذکر وجود يا نبود «سندرم جسمي» به کار برد:
بدون سندرم جسمي
با سندرم جسمي
دورة افسردگي شديد بدون علايم روانپريشي
نکته: اگر علايم مهمي نظير سرآسيمگي يا کندي به طور چشمگير وجود داشته باشد، ممکن است بيمار نخواهد يا نتواند چندين علامت را به تفصيل توصيف کند. در اين موارد ميتوان به ارزيابي کلي دال بر شديد بودن دوره اکتفا کرد.
الف) ملاکهاي عمومي دورة افسردگي بايد باشد.
ب) هر سه علامت ذکر شده در ملاک ب دورة افسردگي بايد باشد.
پ) علايم اضافي از ملاک پ دورة افسردگي بايد به تعدادي باشد که مجموع آنها لااقل هشت گردد.
ت) توهم، هذيان، يا بهت افسردگي به هيچ صورت نبايد باشد.
دورة افسردگي شديد با علايم روانپريشي
الف) ملاکهاي عمومي دورة افسردگي بايد باشد.
ب) ملاکهاي «دورة افسردگي شديد بدون علايم روانپريشي» به جز ملاک ت بايد باشد.
پ) ملاکهاي اسکيزوفرني يا اختلال اسکيزوافکتيو از نوع افسردگي نبايد باشد.
ت) يکي از دو علامت زير بايد باشد:
(1) هذيانها يا توهمهايي به جز آنچه در ملاک ع 1 (1) ب، پ، ت اسکيزوفرني نوعي به عنوان ملاکهاي عمومي انواع پارانوئيد، هبهفرنيک، کاتاتونيک، و نامتمايز فهرست شده است (يعني هذيانهايي به جز آنچه کاملاً ناممکن يا به لحاظ فرهنگي نامتناسب باشد و توهمهايي که به صورت سومشخص نباشد يا لحظه به لحظه اظهار نظر نکند)؛
(2) بهت افسردگي.
رقم پنجم را ميتوان براي ذکر هماهنگي يا ناهماهنگي علايم روانپريشي با خلق به کار برد:
با علايم روانپريشي هماهنگ با خلق (يعني هذيانهاي گناه، بيارزشي، بيماري جسمي، يا احساس وجود فاجعهاي قريب الوقوع، توهمهاي شنوايي تمسخرآميز يا ممنوعيتآور)
با علايم روانپريشي ناهماهنگ با خلق (يعني هذيانهاي گزند يا انتساب و توهمهايي بدون محتواي عاطفي)
ساير دورههاي افسردگي
دورههايي را در اينجا بايد ذکر کرد که با توصيفهاي ارائه شده در مورد دورههاي افسردگي منطبق نباشد، ولي گمان تشخيصي کلي در مورد آنها حاکي از ماهيت افسردگي در آنهاست. نمونههاي اين دورهها از اين قرار است: آميزهاي نوساندار از علايم افسردگي (به ويژه علايم سندرم جسمي) با علايم غير تشخيصي نظير تنش، نگراني، يا رنج، و اختلاطي از علايم جسمي افسردگي با درد يا خستگي دايمي که ناشي از علل عضوي نباشد (مثل آنچه گاه در بيمارستانهاي عمومي ديده ميشود).
دورة افسردگي، غير اختصاصي
اختلال افسردگي عود کننده
ع 1) در گذشته لااقل يک دورة خفيف، متوسط، يا شديد به مدت حداقل دو هفته باشد که از دورة فعلي حداقل دو ماه فاصله به صورت فقدان هر گونه علامت خلقي چشمگيري داشته باشد.
ع 2) هيچ وقت در گذشته دورهاي واجد ملاکهاي دورة هيپومانيا يا مانيا وجود نداشته باشد.
ع 3) رايجترين نکتهاي که در کنارگذاري ساير تشخيصها به کار ميرود. دوره قابل انتساب به مصرف مواد روانگردان يا هيچ اختلال رواني عضوي نباشد.
توصيه ميشود که نوع غالب دورة قبلي (خفيف، متوسط، شديد، غير اختصاصي) نيز ذکر شود.
اختلال افسردگي عود کننده، دورة فعلي از نوع خفيف
الف) ملاکهاي عمومي اختلال افسردگي عود کننده باشد.
ب) دورة فعلي واجد ملاکهاي دورة افسردگي خفيف باشد.
رقم پنجم را ميتوان براي ذکر وجود يا نبود «سندرم جسمي» در دورة فعلي به کار برد.
بدون سندرم جسمي
با سندرم جسمي
اختلال افسردگي عود کننده، دورة فعلي از نوع متوسط
الف) ملاکهاي عمومي اختلال افسردگي عود کننده باشد.
ب) دورة فعلي واجد ملاکهاي دورة افسردگي متوسط باشد.
رقم پنجم را ميتوان براي ذکر وجود يا نبود «سندرم جسمي» در دورة فعلي به کار برد.
بدون سندرم جسمي
با سندرم جسمي
اختلال افسردگي عود کننده، دورة فعلي از نوع شديد بدون علايم روانپريشي
الف) ملاکهاي عمومي اختلال افسردگي عود کننده باشد.
ب) دورة فعلي واجد ملاکهاي دورة افسردگي شديد بدون علايم روانپريشي باشد.
اختلال افسردگي عود کننده، دورة فعلي از نوع شديد با علايم روانپريشي
الف) ملاکهاي عمومي اختلال افسردگي عود کننده باشد.
ب) دورة فعلي واجد ملاکهاي دورة افسردگي شديد بدون علايم روانپريشي باشد.
رقم پنجم را ميتوان براي ذکر هماهنگ يا ناهماهنگ بودن علايم روانپريشي با خلق به کار برد:
با علايم روانپريشي هماهنگ با خلق
بدون علايم روانپريشي هماهنگ با خلق
اختلال افسردگي عود کننده، فعلاً در فروکش
الف) ملاکهاي عمومي اختلال افسردگي عود کننده، در گذشته بوده باشد.
ب) وضعيت فعلي بيمار واجد ملاکهاي دورة افسردگي با هيچ شدتي يا واجد ملاکهاي هيچ اختلال خلقي (عاطفي) ديگري نباشد.
توصيه
اين طبقه را زماني ميتوان به کار برد که بيماردرماني شده باشد که خطر بروز دورههاي بعدي کاهش يافته باشد.
ساير اختلالات افسردگي عود کننده
اختلال افسردگي عود کننده، غبر اختصاصي
اختلال عاطفي (خلقي) دايم
سيکلوتايمي (خلق ادواري)
الف) دورهاي لااقل دو ساله از ناپايداري خلق شامل دورههاي متعدد افسردگي و هيپومانيا، با يا بدون دورههاي خلق طبيعي در بين آنها، وجود داشته باشد.
ب) هيچ يک از تظاهرات افسردگي يا هيپومانيا طي اين دورة دو ساله نبايد آن قدر شديد يا مديد باشد که واجد ملاکهاي دورة مانيا يا دورة افسردگي (متوسط يا شديد) گردد؛ البته دوره(هاي) مانيا يا افسردگي پيش يا پس از اين دورة ناپايداري دايم خلق ميتواند رخ دهد.
پ) طي لااقل برخي از دورههاي افسردگي لااقل سه تا از علايم زير بايد باشد:
(1) کاهش انرژي يا فعاليت؛
(2) بيخوابي؛
(3) کاهش اطمينان به خود يا وجود احساس بيکفايتي؛
(4) دشواري تمرکز؛
(5) انزواي اجتماعي؛
(6) از دست دادن علاقه يا لذت در فعاليت جنسي و ساير فعاليتهاي لذتبخش؛
(7) کاهش تکلم؛
(8) بدبيني به آينده يا غرق شدن در افکار مربوط به گذشته.
ت) طي لااقل برخي از دورههاي بالا رفتن خلق لااقل سه تا از علايم زير بايد باشد:
(1) افزايش انرژي يا فعاليت؛
(2) کاهش نياز به خواب؛
(3) اعتماد به نفس مفرط؛
(4) تفکر متمرکز يا بيش از حد خلاق؛
(5) افزايش فعاليتهاي اجتماعي؛
(6) افزايش حرافي يا بذلهگويي؛
(7) افزايش علاقه و پرداختن به فعاليتهاي جنسي و ساير اعمال لذتبخش؛
(8) خوشبيني مفرط يا مبالغه درباره دستاوردهاي گذشته.
نکته: در صورت تمايل ميتوان زمان شروع را به صورت زودرس (در اواخر دهة دوم يا در دهة سوم عمر) يا ديررس (معمولاً در دهههاي چهارم تا ششم عمر به دنبال يک دورة عاطفي) ذکر کرد.
ديستايمي (افسردهخويي)
الف) دورهاي لااقل دو ساله از خلق افسردة ثابت يا خلق دائماً عود کنندة افسرده بايد باشد. در اين دورة دو ساله دورههاي خلق طبيعي به ندرت بيش از چند هفته طول بکشد و هيچ گونه دورة هيپومانيا هم نبايد باشد.
ب) هيچ يک از دورههاي منفرد افسردگي در اين دورة دو ساله نبايد آن قدر شديد يا مديد باشد که واجد ملاکهاي دورة افسردگي عود کنندة خفيف گردد يا تعداد بسيار کمي از آنها بايد چنين باشد.
پ) طي لااقل برخي از دورههاي افسردگي لااقل سه تا از علايم زير بايد باشد:
(1) کاهش انرژي يا فعاليت؛
(2) بيخوابي؛
(3) از دست دادن اطمينان به خود يا وجود احساس بيکفايتي؛
(4) دشواري تمرکز؛
(5) اشکآلودگي مکرر؛
(6) از دست دادن علاقه يا لذت در فعاليت جنسي و ساير فعاليتهاي لذتبخش؛
(7) احساس نوميدي و يأس؛
(8) احساس ناتواني از مدارا با مسئوليتهاي رايج زندگي روزمرّه؛
(9) بدبيني به آينده يا غرق شدن در افکار مربوط به گذشته؛
(10) انزواي اجتماعي؛
(11) کاهش تکلم.
نکته: در صورت تمايل زمان شروع را به صورت زودرس (در اواخر دهة دوم يا در دهة سوم عمر) يا ديررس (معمولاً در دهههاي چهارم تا ششم عمر، به دنبال يک دورة عاطفي) ميتوان ذکر کرد.
ساير اختلالات خلقي (عاطفي) دائم
اين طبقهاي باقيهاي است براي اختلالات عاطفي دائمي که آن قدر شديد يا مديد نيست که واجد همة ملاکهاي سيکلوتايمي يا ديستايمي گردد، اما به هر حال از نظر باليني مهم است. برخي از انواع افسردگي که در گذشته «رواننژندانه» (نوروتيک) خوانده ميشد، تحت اين عنوان قرار ميگيرد، و اين به معناي آن است که انواع مزبور، واجد ملاکهاي سيکلوتايمي يا ديستايمي يا دورة خفيف يا متوسط افسردگي نيست.
اختلال خلقي (عاطفي) دائم، غير اختصاصي
ساير اختلالات خلقي (عاطفي)
اختلالات محتمل به قدرلي زياد است که ميتوان آنها را تحت اين عنوان فهرست کرد، بيآنکه براي تعيين ملاکهايشان کوششي شده باشد (به جز در مورد دورة عاطفي مختلط و اختلال افسردگي عود کنندة گذرا). محققاني که ملاکهايي دقيقتر از ملاکهاي ارائه شده در «توصيفهاي باليني و رهنمودهاي تشخيصي» لازم دارند، بايد اين ملاکها را مطابق با الزامهاي مطالعة خود وضع کنند.
ساير اختلالات خلقي (عاطفي) منفرد
دورة عاطفي مختلط
الف) مشخصه اين دورة اختلاطي از علايم هيپومانيا، مانيا، و افسردگي يا تغيير سريع اين علايم در عرض چند ساعت است.
ب) طي دورهاي به مدت لااقل دو هفته هر دو دسته علايم مانيا و افسردگي بايد در اکثر اوقات غالب باشد.
پ) هيچ سابقهاي از دورههاي هيپومانيا، افسردگي، يا مختلط در گذشته نباشد.
ساير اختلالات خلقي (عاطفي) عود کننده
اختلال افسردگي عود کنندة گذرا
الف) اين اختلال واجد ملاکهاي علامتي دورة افسردگي خفيف، متوسط، يا شديد است.
ب) دورههاي افسردگي در طول سال گذشته حدوداً ماهي يک بار رخ داده باشد.
پ) هر دوره کمتر از دو هفته (نوعاً دو تا سه روز) طول کشيده باشد.
ت) دورهها صرفاً مرتبط با چرخة قاعدگي پيدا نشده باشد.
ساير اختلالات خلقي (عاطفي) معين
اين طبقهاي باقيهاي است براي اختلالات خلقياي که واجد ملاکهاي هيچ يک از طبقات بالا نباشد.
درمان. درمان اصلي اختلال خلقي ناشي از مواد، شناسايي مادهاي است که نقش سببي دارد. معمولاً قطع مصرف ماده براي رفع علايم اختلال خلقي کافي است و اگر هم علايم برطرف نشد، درمان با داروهاي مناسب روانپزشکي ممکن است ضرورت پيدا کند.
اختلال خلقي نامعيّن (NOS)
اگر بيمار علايم خلقي نشان دهد که نتوان آنها را به سادگي به افسردگي يا مانيا انتساب داد، و نيز ملاکهاي تشخيصي ساير اختلالات خلقي يا رواني DSM-IV-TR وجود نداشته باشد اختلال خلقي نامعيّن (جدول 11 )، مناسبترين تشخيص براي اوست. اما بالينگران بهتر است سعي کنند تشخيصهاي اختصاصيتري را مطرح کنند.
ICD-10
مشخصة اختلالات خلقي (عاطفي) طبق توصيف ICD-10 «تغيير خلق يا حالت عاطفي، معمولاً به سمت افسردگي (با يا بدون همراهي اضطراب) يا به سمت انبساط خاطره (elation)» است. تغيير طرح فعاليت نيز با اين تغيير خلق ملازمت دارد و «اکثر علايم ديگر يا ثانويه به اين تغييرات است، يا در بافتار آنها به سادگي قابل فهم است». اختلالات خلقي عود کننده است و شروع دورههاي آنها ممکن است با «وقايع يا موقعيتهاي پراسترس» مرتبط باشد. برخي از اختلالات خلقي آنهايي است که در کودکان پيدا ميشود. جدول 12 ملاکهاي اختلالات خلقي را در ICD-10 نشان ميدهد.