موضوع: اختلال خلقی
نویسنده: محمد امیدی فرد
اختلال افسردگی نامعین (NOS)
اگر خصیصه عمده یک بیمار علایم افسردگی باشد، ولی این علایم واجد ملاکهای هیچ یک از سایر اختلالات خلقی نباشد، مناسبترین تشخیص برای او اختلال افسردگی نامعین (NOS) است (جدول 1 ). سه اختلالی که واجد این ملاک هستند عبارتند از اختلال افسردگی فرعی، اختلال افسردگی عود کننده گذرا، و اختلال ملال پیشقاعدگی.
جدول 1 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال افسردگی نامعین (NOS)
طبقه اختلال افسردگی نامعین، شامل اختلالاتی با خصایص افسردگی است که واجد ملاکهای مربوط به اختلال افسردگی اساسی، اختلال دیستایمی، اختلال انطباق همراه با خلق افسرده، یا اختلال انطباق همراه با مخلوط خلق افسرده و اضطراب نباشند. گاه علایم افسردگی ممکن است به صورت جزئی از یک اختلال اضطرابی نامعین (اختلال اضطرابی NOS) تظاهر کنند. نمونههای اختلال افسردگی نامعین، از این قرار است:
1. اختلال ملال پیش قاعدگی: در اکثر دورههای قاعدگی در طول سال گذشته مرتباً در آخرین هفته از مرحله زردهای علایم (مثل خلق آشکارا افسرده، اضطراب آشکار، تزلزل آشکار در حالت عاطفی، و کاهش علاقه به فعالیتهای همیشگی) پیدا شود (و در عرض چند روز نخست قاعدگی فروکش یابد). این علایم باید به قدری شدید باشد که مخل فعالیتهای شغلی، تحصیلی، یا معمول فرد شده باشد و پس از قاعدگی حداقل به مدت یک هفته کاملاً از بین برود.
2. اختلال افسردگی فرعی: دورههایی با علایم افسردگی به مدت لااقل دو هفته، ولی برخی از آن پنج موردی را که لازمه اختلال افسردگی اساسی است، ندارد.
3. اختلال افسردگی عود کننده گذرا: دورههای افسردگیای که دو روز تا دو هفته طول میکشد و در طول دوازده ماه لااقل ماهی یک بار پیدا میشود (بیآنکه ارتباطی با دوره قاعدگی داشته9 باشد).
4. اختلال افسردگی پساسایکوتیک اسکیزوفرنی: دوره افسردگی اساسیای است که طی مرحله باقیهای اسکیزوفرنی رخ میدهد.
5. دوره افسردگی اساسیای که بر اختلال هذیانی، اختلال روانپریشی نامعین، یا مرحله فعال اسکیزوفرنی سوار شده باشد.
6. موقعیتهایی که در آنها بالینگر به این نتیجه میرسد که نوعی اختلال افسردگی وجود دارد، منتها نمیتواند معین کند که آیا اولیه است، یا ثانویه به یک بیماری طبی عمومی است، یا ناشی از مواد است.
اختلال افسردگی فرعی (مینور)
در ایالات متحد مطلب چندانی درباره اختلال افسردگی فرعی گفته نشده و این تا حدی به این خاطر است که اصطلاح «افسردگی فرعی» برای طیف وسیعی از اختلالات، من جمله آنچه امروزه در DSM-IV-TR اختلال دیستایمی نامیدهاند، به کار میرفته است.
همهگیر شناسی. همهگیر شناسی اختلال افسردگی فرعی معلوم نیست، اما دادههای اولیه حاکی از آن است که احتمالاً به اندازه اختلال افسردگی اساسی شایع است، یعنی حدود پنج درصد از جمعیت عمومی به آن مبتلاست. این اختلال در زنها شایعتر از مردان است. احتمال ابتلا به اختلال افسردگی فرعی عملاً در هر سنی از کودکی تا پیری وجود دارد.
سببشناسی. علت اختلال افسردگی فرعی معلوم نیست. در مورد این اختلال هم عوامل زیستی و هم عوامل روانشناختی مطرح شده است.
تشخیص و خصایص بالینی. ملاکهای DSM-IV-TR در مورد اختلال افسردگی فرعی حاوی همان علایم اختلال افسردگی اساسی و به همان مدت، اما با شدتی کمتر از آن است (جدول 2 ). علامت اصلی و محوری هر دو اختلال یکی است: خلق افسرده.
تشخیص افتراقی. تشخیص افتراقی اختلال افسردگی فرعی فرقی با تشخیص افتراقی اختلال افسردگی اساسی ندارد. اختلال دیستایمی و اختلال افسردگی عود کننده گذرا در تشخیص افتراقی اختلال افسردگی فرعی بسیار مهماند. مشخصه اختلال دیستایمی وجود علایم مزمن افسردگی و مشخصه اختلال افسردگی عود کننده گذرا وجود دورههای متعدد و گذرایی با علایم شدید افسردگی است.
سیر و پیشآگهی. هیچ یافته قطعی درباره سیر و پیشآگهی اختلال افسردگی فرعی وجود ندارد. با این حال به نظر میرسد که سیر این اختلال هم شبیه سیر اختلال افسردگی اساسی باشد: سیری طولانی که شاید مستلزم درمانی درازمدت هم باشد. البته برخی از موارد این اختلال خودبهخود فروکش میکنند.
درمان. رواندرمانی، دارودرمانی، یا هر دوی آنها را در درمان اختلال افسردگی فرعی میتوان به کار برد. رواندرمانی مبتنی بر بیشن، شناخت درمانی، درمان بینفردی، و رفتاردرمانی، روشهای رواندرمانی اختلال افسردگی اساسیاند که اگر تعمیم دهیم برای اختلال افسردگی فرعی هم قابل استفادهاند. احتمالاً بیماران دچار اختلال افسردگی فرعی به دارو، به ویژه به مهار کنندههای اختصاصی بازجذب سروتونین (SSRIها) و بوپروپیون (wellbutrin) جواب میدهند.
اختلال افسردگی عود کننده گذرا
مشخصه اختلال افسردگی عود کننده گذرا دورههایی متعدد و نسبتاً گذرا (حداکثر دو هفته) از علایم افسردگی است که همه ملاکهای تشخیصی اختلال افسردگی اساسی را دارد، جز اینکه مدتشان کوتاه و گذراست.
همهگیر شناسی. میزان شیوع ده ساله این اختلال در افراد بیست تا سی ساله حدود ده درصد و میزان شیوع یک ساله آن در جمعیت عمومی حدود پنج درصد است. این ارقام نشان میدهد که اختلال افسردگی عود کننده گذرا از همه بیشتر در میان جوانان شایع است.
جدول 2 ملاکهای پژوهشی DSM-IV-TR در مورد اختلال افسردگی فرعی
الف) نوعی آشفتگی خلقی با تعریف زیر:
(1) طی یک دوره دو هفتهای حداقل دو و حداکثر چهار تا از علایم زیر وجود داشته باشد، به طوری که نشانه تغییری در کارکردهای قبلی بیمار باشد؛ حداقل یکی از این علایم باید الف یا ب باشد.
(الف) خلق افسرده در قسمت اعظم روز و تقریباً هر روز، طبق گزارش خود بیمار (مثلاً احساس اندوه یا پوچی کند) یا مشاهدات دیگران (مثلاً گریان به نظر برسد). نکته: در اطفال و نوجوانان میتواند به صورت خلق تحریکپذیر باشد.
(ب) کاهش قابل ملاحظه در علاقه یا لذت، در تمام یا تقریباً تمام فعالیتها، در قسمت اعظم روز و تقریباً هر روز (طبق گزارش خود بیمار یا مشاهدات دیگران).
(پ) کاهش قابل توجه وزن بدن، بی آنکه فرد خود رژیم غذایی گرفته باشد، یا افزایش وزن (مثلاً بیش از پنج درصد تغییر وزن در ماه) و یا کاهش یا افزایش اشتها تقریباً هر روز. نکته: در اطفال، نرسیدن به وزن قابل انتظار را باید در نظر گرفت.
(ت) بیخوابی یا پرخوابی، تقریباً هر روز.
(ث) سرآسیمگی یا کندی روانی ـ حرکتی، تقریباً هر روز (صرفاً احساس ذهنی بیقراری یا کندی نباشد، بلکه برای دیگران هم باید قابل مشاهده باشد).
(ج) خستگی یا فقدان انرژی، تقریباً هر روز.
(چ) احساس بیارزشی یا احساس گناه شدید یا نابجا (که میتواند هذیانی باشد)، تقریباً هر روز (فرد صرفاً از بابت بیمار بودن خود احساس گناه نکند یا خود را سرزنش نکند).
(ح) کاهش قدرت تفکر یا تمرکز، یا بلاتصمیمی، تقریباً هر روز (طبق گزارش خود بیمار یا مشاهده دیگران).
(خ) افکار عود کننده راجع به مرگ (نه صرفاً ترس از مردن)، افکار مکرر خودکشی بدون داشتن نقشهای خاص، اقدام به خودکشی، یا داشتن نقشهای خاص برای دست زدن به خودکشی.
(2) علایم مزبور به لحاظ بالینی رنج و عذابی چشمگیر ایجاد کرده باشند و یا کارکردهای اجتماعی، شغلی، یا سایر کارکردهای مهم بیمار را به نحو قابل ملاحظهای مختل ساخته باشند.
(3) علایم، ناشی از اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً از مواد مورد سوء مصرف یا از داروها) یا یک بیماری طبی عمومی (مثل کمکاری تیروئید) نباشند.
(4) داغدیدگی (که واکنش طبیعی به مرگ فرد مورد علاقه است) توجیه بهتری برای علایم نباشد.
ب) در گذشته هرگز دوره افسردگی اساسی وجود نداشته باشد، و فرد واجد ملاکهای اختلال دیستایمی هم نباشد.
پ) در گذشته هرگز دورهای از نوع مانیا، مختلط، یا هیپومانیا وجود نداشته باشد، و فرد واجد ملاکهای اختلال سیکلوتایمی هم نباشد. نکته: اگر تمام دورههای شبهمانیا، شبهمختلط، یا شبههیپومانیا، ناشی از درمان باشند، این شرایط لازم نیست.
ت) این طور نباشد که به هم ریختگی خلقی مذکور صرفاً در حین اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال اسکیزوافکتیو، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS) رخ دهد.
جدول 3 ملاکهای پژوهشی DSM-IV-TR در مورد اختلال افسردگی عود کننده گذرا
الف) فرد به جز از نظر مدت، واجد ملاکهای مربوط به دوره افسردگی اساسی باشد.
ب) دورههای افسردگی ذکر شده در ملاک الف حداقل دو روز و حداکثر دو هفته طول بکشد.
پ) دورههای افسردگی مذکور لااقل ماهی یک بار و در دوازده ماه پیاپی رخ دهد و ربطی به دوره قاعدگی نداشته باشد.
ت) بر اثر ادوار مذکور که خلق بیمار افسرده است، به لحاظ بالینی رنج و عذابی چشمگیر پیدا شود یا کارکردهای شغلی، اجتماعی، یا سایر کارکردهای مهم فرد مختل شود.
ث) علایم مذکور ناشی از اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً از مواد مورد سوء مصرف یا از داروها) یا یک بیماری طبی عمومی (مثل کمکاری تیروئید) نباشد.
ج) در گذشته هرگز دورهای از نوع افسردگی اساسی رخ نداده باشد و فرد واجد ملاکهای مربوط به اختلال دیستایمی هم نباشد.
چ) در گذشته هرگز دورهای از نوع مانیا، مختلط، یا هیپومانیا، رخ نداده باشد و فرد واجد ملاکهای مربوط به اختلال سیکلوتایمی هم نباشد. نکته: اگر تمام دورههای شبهمانیا، شبهمختلط، و شبههیپومانیا، ناشی از دارو یا درمان باشد، این شرط لازم نیست.
ح) آشفتگی خلقی مذکور صرفاً در حین اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال اسکیزوافکتیو، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS) پیدا نشود.
سببشناسی. بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عود کننده گذرا چندین نابهنجاری زیستی مشترک با بیماران دچار اختلال افسردگی اساسی دارند. متغیرهای مذکور عبارتند از عدم فرونشانی در آزمون فرونشانی دگزامتازون (DST)، کندی پاسخ به TRH (هورمون آزاد کننده تیروتروپین)، و کوتاه بودن نهفتگی REM. این یافتهها با این عقیده همخوانی دارند که اختلال افسردگی عود کننده گذرا از نظر علت و پاتوفیزیولوژی ارتباط زیادی با اختلال افسردگی اساسی دارد.
تشخیص و خصایص بالینی. ملاکهای اختلال افسردگی عود کننده گذرا ذکر شده که مدت علایم هر یک از دورهها این اختلال باید کمتر از دو هفته باشد (جدول 3 ـ 3/15). از سایر جهات ملاکهای تشخیصی اختلال افسردگی عود کننده گذرا عین ملاکهای تشخیصی اختلال افسردگی اساسی است. یک اختلاف ظریف این است که زندگی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عود کننده گذرا در مقایسه با بیماران دچار اختلال افسردگی اساسی ممکن است گسستهتر و آشوبناکتر به نظر برسد، چون خلق بیماران دسته اول تغییرات بیشتری پیدا میکند، حال آنکه دورههای افسردگی در بیماران دسته دوم به شکلی منظم و با حساب و کتاب روی میدهند.
تشخیص افتراقی. بالینگر در تشخیص افتراقی باید به اختلالات دوقطبی و اختلال افسردگی اساسی با الگوی فصلی هم توجه داشته باشد. ممکن است در تحقیقات مربوط به اختلال افسردگی عود کننده گذرا ارتباطی هم بین آن و نوع تند چرخ اختلالات دوقطبی پیدا شود. بالینگر این نکته را هم باید بررسی کند که آیا دورههای افسردگی بیماری که با تشخیص اختلال افسردگی عود کننده گذرا ارزیابی میشود، از الگویی فصلی پیروی میکند یا نه؟
سیر و پیشآگهی. سیر و از جمله سن شروع آن و نیز پیشآگهیش شبیه سیر و پیشآگهی اختلال افسردگی اساسی است.
درمان. درمان بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عود کننده گذرا احتمالاً باید شبیه درمان بیماران دچار اختلال افسردگی اساسی باشد. درمانهای اصلی عبارت است از رواندرمانی (رواندرمانی مبتنی بر بینش، شناختدرمانی، درمان بینفردی، یا رفتاردرمانی) و دارودرمانی با ضد افسردگیهای پذیرفته شده. برخی از درمانهای اختلال دوقطبی I مثل لیتیوم (exkalith) و داروهای ضد صرع نیز ممکن است از نظر درمانی ارزشمند باشد.
اختلال ملال پیشقاعدگی
اختلال ملال پیشقاعدگی را تحت عنوان اختلال ملال انتهای مرحله لوتئال، نیز خواندهاند. این سندرم تشکیل شده است از علایم خلقی (مثل نوسان خلق)، علایم رفتاری (مثل تغییر کردن الگوی غذا خوردن)، و علایم جسمی (مثل دردناک شدن پستانها، ورم [ادم]، و سردرد). این الگوی علامتی در زمان خاصی از چرخه قاعدگی روی میدهد و در فاصله زمانی بین این چرخهها مدتی از بین میرود (در فصل 30 این اختلال و سایر اختلالات مرتبط با چرخه تناسلی به طور مفصّل تشریح شدهاند).
اختلال افسردگی پساسایکوتیک مربوط به اسکیزوفرنی
اختلال افسردگی پساسایکوتیک در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در یکی از ضمیمههای DSM-IV-TR طبقهبندی شده است.
همهگیر شناسی. میزان بروز افسردگی پساسایکوتیک مربوط به اسکیزوفرنی بسیار متغیر و از کمتر از 10% تا بیش از 70% گزارش شده است.
سببشناسی. علت این اختلال معلوم نیست. از لحاظ روانشناختی برخی بیماران پس از آنکه به آسیبپذیری خود در برابر بیماری روانی پی میبرند دچار کاهش عزت نفس شده و افسرده میشوند.
اهمیت از نظر پیشآگهی. بیماران مبتلا به اختلال افسردگی پساسایکوتیک مربوط به اسکیزوفرنی، احتمالاً در دوران پیشمرضی سازگاری ضعیفی داشتهاند، صفات برجسته مربوط به اختلال شخصیت اسکیزوئید در آنها وجود داشته، و علایم روانپریشی آنها به صورت بی سر و صدا و تدریجی شروع شده است. احتمالاً در میان بستگان درجه اول این بیماران، افرادی مبتلا به اختلالات خلقی یافت میشوند. با اینکه یافتههای هماهنگ و یکدستی در این زمینه وجود ندارد، اختلال افسردگی پساسایکوتیک مربوط به اسکیزوفرنی، بیش از آنچه که در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بدون اختلال افسردگی پساسایکوتیک دیده میشود، با پیشآگهی ناخوشایند، احتمال عود بیشتر، و میزان بروز بالاتر خودکشی همراه است.
تشخیص و تشخیص افتراقی. علایم اختلال افسردگی پساسایکوتیک مربوط به اسکیزوفرنی ممکن است کاملاً شبیه به علایم مرحله باقیهای اسکیزوفرنی و یا عوارض جانبی داروهای پرمصرف ضدّ روانپریشی باشند. با این وجود، بالینگران نباید آکاتیزی (ناآرامی) و آکینزی را که از جمله عوارض جانبی داروهای ضدّ روانپریشی هستند، با علایم اختلال افسردگی پساسایکوتیک مربوط به اسکیزوفرنی اشتباه بگیرند. افتراق این عنوان تشخیصی از اختلال اسکیزوافکتیو، نوع افسرده، نیز دشوار است (جدول 4).
درمان. استفاده از داروهای ضد افسردگی به منظور درمان اختلال افسردگی پساسایکوتیک مربوط به اسکیزوفرنی توصیه شده است، اما میزان پاسخ درمانی متغیر و غیر قابل پیشبینی است.
جدول 4 ملاکهای پژوهشی DSM-IV-TR برای اختلال افسردگی پساسایکوتیک مربوط به اسکیزوفرنی
الف) ملاکهای دوره افسردگی اساسی وجود داشته باشند.
نکته: این دوره افسردگی اساسی میبایست شامل ملاک الف 1 (یعنی خلق افسرده) باشد، و شامل علایمی نباشد که عوارض جانبی داروهای طبی یا علایم منفی اسکیزوفرنی توجیه بهتری برای آن باشند.
ب) این دوره افسردگی اساسی بر روی مرحله باقیهای اسکیزوفرنی اضافه شده باشد و فقط در خلال مرحله مذکور رخ دهد.
پ) این دوره افسردگی اساسی به دلیل اثرات فیزیولوژیک مستقیم یک ماده و یا یک اختلال طبی عمومی ایجاد نشده باشد.
اختلال دوقطبی نامعین (NOS)
اگر خصایص عمده اختلال بیمار علایم افسردگی و مانیا باشد، ولی او واجد ملاکهای تشخیصی هیچ اختلال خلقی یا روانی دیگر ذکر شده در DSM-IV-TR نباشد، مناسبترین تشخیص برای او اختلال دوقطبی نامعین است (NOS) (جدول 5)
جدول 5 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال دوقطبی نامعین (NOS)
طبقه اختلال دوقطبی نامعین، شامل اختلالاتی با خصایص دوقطبی است که واجد ملاکهای هیچ اختلال دوقطبی معین و مشخصی نیست. نمونهها عبارت است از:
1. تغییر بسیار سریع (در عرض چند روز) بین علایم مانیا و علایم افسردگی که دارای حداقل ملاکهای علامتی دورههای مانیا، هیپومانیا، یا افسردگی اساسی باشد، ولی واجد ملاک حداقل مدت در دوره مانیا، هیپومانیا، یا دوره افسردگی اساسی نباشند.
2. دورههای عود کننده هیپومانیا بدون علایم افسردگی در فواصل آنها.
3. دوره مانیا یا مختلط که بر اختلال هذیانی، اسکیزوفرنی باقیهای، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS) سوار شده باشد.
4. موقعیتی که در آن بالینگر به این نتیجه رسیده که نوعی اختلال دوقطبی وجود دارد، منتها نمیتواند تعیین کند که اولیه است یا ناشی از بیماری طبی عمومی یا ناشی از مواد؟
5. دورههای هیپومانیا همراه با علایم مزمن افسردگی وجود داشته باشند، ولی این دورهها آن قدر به ندرت بروز میکنند که نمیتوان تشخیص اختلال سیکلوتایمی را در مورد آنها مطرح کرد.