موضوع: اختلال خلقی
نویسنده: محمد امیدی فرد
درمان
در درمان بیماران دچار اختلالات خلقی چند هدف را باید دنبال کرد. اولاً باید کاری کرد که بیمار حتماً خطرناک نباشد. ثانیاً بیمار باید مورد ارزیابی کامل تشخیصی قرار گیرد. ثالثاً برنامهای را برای درمان باید شروع کرد که نه تنها به علایم فوری بیمار بپردازد، بلکه سلامت و آسودگی وی را در آینده نیز در نظر داشته باشد. امروزه بر دارودرمانی و رواندرمانیای تأکید میشود که مختص فرد بیمار طراحی شده باشد، اما وقایع پر استرس زندگی نیز به افزایش میزان عود بیماری در افراد مبتلا به اختلالات خلقی ربط دارد. بنابراین درمان باید تعداد و شدت عوامل استرسزا را نیز در زندگی بیمار کاهش دهد.
در کل، درمان اختلالات خلقی برای روانپزشک پاداشبخش است. امروزه، هم برای دورههای مانیا و هم برای دورههای افسردگی درمانهای ویژهای فراهم شده است و دادههای موجود حاکی از آن است که درمان پیشگیرانه هم مؤثر است. از آنجا که هر دوره پیشآگهی خوبی دارد، هم بیمار و هم خانوادهاش از اظهارات خوش بینانه پزشک استقبال میکنند، ولو نتایج اولیه درمان رضایتبخش نباشد. اما اختلالات خلقی، مزن است و باید به بیمار و خانواده اش در مورد راهبردهای درمانی بعدی هم گوشزد کرد.
بستری کردن
نخستین و حیاتی ترین تصمیمی که پزشک باید بگیرد، این است که آیا بیمار را بستری کند یا به صورت سرپایی درمان کند. ضرورتهای واضح بستری کردن عبارت است از لزوم انجام اعمال تشخیصی، وجود خطر خودکشی یا آدم کشی، و کاهش واضح توانایی بیمار در کسب غذا و داشتن سرپناه. اگر بیمار سابقه پیشرفت سریع علایم را داشته باشد و نیز در صورتی که نظامهای حمایتی معمول بیمار متلاشی شده باشد، دو ضرورت دیگر برای بستری کردن مطرح میشود.
افسردگی خفیف و هیپومانیا را شاید بتوان با آسودگی خاطر در مطب درمان کرد، به شرط آنکه پزشک مرتباً بیمار را ارزیابی کند. مختل شدن قضاوت، کاهش وزن، یا بیخوابی، آن دسته از نشانههای بالینی است که باید حتیالمقدور کم باشد. نظام حمایتی بیمار باید قوی باشد، یعنی نه زیادی مداخلهگر باشد و نه بیمار را به حال خودش ول کرده باشد. هر گونه تغییر منفی در علایم یا رفتار بیمار و یا در موضع و نگرش نظام حمایتیش ممکن است برای بستری کردن بیمار کافی باشد.
بیماران دچار اختلالات خلقی اغلب تمایلی به بستری شدن ندارند، لذا ممکن است لازم باشد برخلاف میل و ارادهشان اقدام شود. بیماران دچار اختلال افسردگی اساسی به دلیل کندی تفکرشان، جهانبینی (weltanschauung) منفی یاغ دیدگاه منفیای که نسبت به جهان دارند، و به خاطر نومیدیشان، اغلب قادر به تصمیم گیری نیستند. بیماران مانیک نیز اغلب چنان بصیرت خود را در مورد اختلالشان از دست دادهاند که بستری کردن به نظرشان مطلقاً بیهوده میآید.
درمانهای روانی ـ اجتماعی
اکثر مطالعات حاکی از آن است که ترکیب رواندرمانی و دارودرمانی مؤثرترین درمان برای اختلال افسردگی اساسی است و اعتقاد اکثر بالینگران و پژوهندگان نیز همین است، اما برخی دادهها بر نظر دیگری دلالت دارد. یعنی حاکی از آن است که لااقل در بیمارانی که دورههای افسردگی اساسی خفیفی دارند، دارودرمانی و رواندرمانی، هر کدام به تنهایی هم مؤثر است و استفاده مرتب از درمان ترکیبی باعث افزایش هزینه درمان و قرار گرفتن بیمار در معرض عوارض غیر ضروری میگردد.
اثربخشی سه نوع رواندرمانی کوتاهمدت یعنی شناخت درمانی، درمان بینفردی، و رفتار درمانی را در درمان اختلال افسردگی اساسی بررسی کردهاند. رواندرمانی مبتنی بر روانکاوی هم با اینکه اثربخشیش در اختلال افسردگی اساسی چندان بررسی نشده است، مدتهاست که در اختلالات افسردگی به کار میرود و حتی برای بسیاری از بالینگران به روش اصلی درمان بدل شده است. آنچه این سه اسلوب رواندرمانی کوتاهمدت را از رویکرد روانکاوانه افتراق میدهد، نقش فعال و هدایتگرانه درمانگر، روشن و واضح بودن اهداف این درمانها، و پایانپذیر و کوتاهمدت بودن آنهاست.
گرچه نظریه روانپویشی افسردگی کمتر از برخی اشکال دیگر رواندرمانی مورد پژوهش واقع شده است، شواهد رو به تزاید مؤید اثربخش بودن درمان روانپویشی است. در یک کارآزمایی تصادفی شده کنترل شده که درمان روانپویشی را با رفتاردرمانی شناختی مقایسه میکرد، معلوم شد که پیامد درمان بیماران افسرده با این دو روش هیچ فرقی با هم ندارند.
خصایص رویکردهای روانپویشی، شناختی، و بینفردی در جدول 31 خلاصه شده است. برخی ویژگیهای انتخابی و غیر انتخابی بیمار برای رواندرمانی هم در جدول 32 خلاصه شده است و در جدول 33 خلاصه مزایا و محدودیتهای این سه رویکرد ذکر شده است. در جدولهای 34 و 35 نیز خصایصی ذکر شده که ممکن است در انتخاب و ترجیح هر یک از سه روش دارودرمانی، رواندرمانی، یا درمان ترکیبی تأثیر داشته باشند. در «پژوهش جمعی NIMH (مؤسسه ملی بهداشت روان) درباره درمان افسردگی» معلوم شده که پاسخ به انواع و اقسام درمانها را میتوان بر اساس این عوامل پیشبینی کرد: وجود مختصری کژکاری اجتماعی دلالت بر پاسخ خوب به درمان بینفردی دارد؛ وجود مختصری کژکاری شناختی دلالت بر پاسخ خوب به رفتاردرمانی شناختی و دارودرمانی دارد؛ وجود کژکاری شدید شغلی بر پاسخ خوب به دارودرمانی دلالت دارد؛ و بالا بودن شدت افسردگی، حکایت از پاسخ خوب به ترکیب درمان بینفردی با دارودرمانی میکند.
جدول 31
خصایص عمده سه نوع رویکرد رواندرمانی به افسردگی
خصیصه رویکرد سایکودینامیک (روانپویشی) رویکرد شناختی رویکرد بینفردی
نظریهپردازان اصلی فروید، آبراهام، جاکوبسن، کوهوت افلاطون، آدلر، بک، راش میر، سولیوان، کلرمن، وایسمن
مفاهیم مربوط به آسیبشناسی و علت واپسروی ایگو (Ego regression): آسیبدیدگی اعتماد به نفس و حل ناشده ماندن تعارض مربوط به از دست دادن ابژه (Object loss) و دلسردی در کودکی مختل بودن روابط بینفردی: فقدان پیوندهای چشمگیر اجتماعی یا ارضا کننده نبودن آنها
اهداف عمده و ساز و کارهای اصلی تغییر ایجاد تغییر در شخصیت از راه فهم تعارضهای گذشته؛ کسب بصیرت درباره دفاعها، اعوجاجهای ایگو، و نقایص فراخود؛ ارائه الگوی نقش (Role model)؛ فراهم کردن مجالی برای آزاد کردن پالایشگونه پرخاشگری ایجاد بهبود علامتی با تغییر در افکار هدف؛ شناسایی شناختهای خود تخریبگر با تصحیح مفروضات غلط؛ تشویق به داشتن تسلط بر نحوه تفکر ایجاد بهبود علامتی با حل مشکلات بینفردی فعلی؛ تقلیل استرس ناشی از خانواده و کار؛ بهبود بخشیدن به مهارتهای ارتباطی بینفردی
فنون و روشهای اصلی ابرازگونه ـ همدلانه: انتقال و مقاومت توأم با روانکاوی کامل یا نسبی؛ مقابله با دفاعها؛ روشن ساختن اعوجاجهای ایگو و فراخود رفتاری ـ شناختی؛ ثبت و پایش شناختها؛ تصحیح درونمایههای معوج با انجام آزمونهای منطقی و تجربی؛ ارائه محتوای دیگری برای تفکر؛ تکلیف خانه ارتباطی ـ محیطی: تبیین و تدبیر روابط غیر انطباقی و آموزش روابط جدید از راه ارتباط و پروش مهارتهای اجتماعی؛ ارائه اطلاعاتی در مورد بیماری
نقش درمانگر ـ رابطه درمانی مفسر ـ بازتابنده: تشکیل و آشکارسازی انتقال؛ ایجاد ائتلاف درمانی به منظور وابستگی خوشخیم و فهم همدلانه؛ آموزنده ـ شکلدهنده: رابطه مثبت به جای انتقال؛ تجربهگرایی همکوشانه اساس تن دادن به تکالیف علمی (منطقی) است آشکارساز ـ تجویزگر: رابطه / انتقال مثبت بدون تفسیر؛ درمانگر برای تأثیرگذاری و توصیه نقش فعالی به عهده دارد
نقش همسر / خانواده اعتماد کامل به فرد بیمار؛ جز در موقعیتهایی که زندگی فرد تهدید میشود، کاری به سایر اشخاص مهم نداریم از همسر به عنوان کسی که گزارش عینی از رفتارهای بیمار میدهد، کمک میگیریم؛ زوجدرمانی در صورتی که شناختهای مختل در رابطه زناشویی باقی مانده باشد. همسر در این درمان نقش منحصر به فردی دارد؛ بررسی نقش همسر در مستعد شدن بیمار به افسردگی و اثرات بیماری بر رابطه زناشویی آنها
جدول 32
متغیرهای عام و خاص مربوط به بیمار در رواندرمانی افسردگی
متغیرهای خاص مربوط به بیمار
متغیرهای عام مربوط به بیمار درمان سایکودینامیک (روانپویشی) درمان شناختی درمان بینفردی
احساس نومیدی و درماندگی احساس درازمدت پوچی و دستکم گرفتن خود وجود افکاری تحریف شده درباره خود، جهان، آینده، به نحوی آشکار وجود درگیری مشخص و تازهای با همسر یا یکی از اشخاص مهم
بیاحساسی، کاهش لذت بردن، کاهش تمایل یا خشنودی فقدان یا جدایی طولانی در کودکی داشتن تفکری کاربردی (پراگماتیک) یعنی منطقی وجود مشکلات اجتماعی یا ارتباطی
وجود آرمانها و انتظارات بسیار بالا در ایگو؛ پرخوابی، دیدن کابوس یا رویاهای وحشتناک وجود تعارضهایی در روابط پیشین (مثلاً با والدین یا با شریک جنسی) وجود بیکفایتیهایی واقعی (از جمله اینکه پاسخ چندانی به سایر رواندرمانیها نداده باشد) وجود تغییری جدید در نقش فرد یا وضعیت زندگیش
احساس بیقراری یا کندشدگی داشتن ظرفیت بصیرتیابی به طور متوسط تا زیاد به هدایت و راهنمایی نیاز دارد واکنش سوگ غیرطبیعی
بیانگیزی و بیارادگی تسلط بر میزان واپسروی به آموزشهای رفتاری و به خودیاری پاسخ میدهد (بالا بودن میزان تسلط بر خود) به هدایت و راهنمایی نیازی اندک تا متوسط دارد
پایین بودن اعتماد به نفس، احساس گناه و ملامت نفس مفرط و نابجا؛ حواسپرتی، لختی اندیشه یا کندی در تصمیمگیری دسترسی به رویاها و تخیلات به دستکاری محیط پاسخ میدهد (دسترسی به شبکه حمایتی)
آرزوی مردن یا نیت آن را در سرداشتن گوشهگیری، ترس از شکست یا طرد شدن شکایات روانتنی، خودبیمارانگاری داشتن محیطی پایدار
جدول 33
مزایا و محدودیتهای سه رویکرد رواندرمانی به افسردگی
خصیصه رویکرد سایکودینامیک (روانپویشی) رویکرد شناختی رویکرد بینفردی
نظریه
مزایا این رویکرد که به مسایل عمقی فرد نظر دارد، بیمار را تشویق میکند که برای حل مشکلاتش به جای وابسته شدن به منابع بیرونی، به درون خود توجه کند موقعیتسنجی شناختی ـ رفتاری، نوعی موقعیتسنجی ملموس و عینی است در جهتگیری بینفردی به بافتار بزرگتری (مثل اجتماع و خانواده) پرداخته میشود؛ این موقعیتسنجی در تأکید بر روابط زن و مرد مفید است.
محدودیتها تأکید بر پدیدههای درونروانی ممکن است سایر عوامل (نظیر عوامل بینفردی یا محیطی) را از نظر دور نگه دارد؛ نظریه پرخاشگری ـ افسردگی را ممکن است برخی بیش از حد تعمیم دهند و در نتیجه بر پالایش، بیش از حد تکیه و تأکید کنند با تأکید بر وجوه شناختی ـ رفتاری ممکن است کلیت فرد به ویژه جزء عاطفیش مغفول بماند؛ این رویکرد که دیدگاهی علامتی دارد باعث میشود که سابقه بیمار، مشکلات پیچیده او، و تعارضهای پنهانش از نظر دور نگه داشته شود. تأکید بر چهار مشکل از پیش طراحی شده بینفردی ممکن است باعث سوگیری و پرداختن به دروننمایههایی از پیش تعیین شده گردد؛ در موقعیتسنجی بینفردی، عوامل زناشویی / خانوادگی ممکن است مورد تأکید قرار گیرد و برعکس به عوامل و نیروهای درونروانی توجهی نشود.
اهداف
مزایا تن دادن به تغییر ساختاری، به رفع علایم نیز میانجامد؛ تقویت قابلیتهای انطباق ممکن است سودی ورای رفع آسیب خاص مربوط به افسردگی داشته باشد هدف اصلی که رفع علایم است، فینفسه هدفی درمانی است و علاوه بر آن نخستین گام در تغییر سبک شناختی فرد است بهبود روابط بینفردی فینفسه هدفی درمانی است و گذشته از آن به رفع علایم نیز منجر میشود
محدودیتها تغییر شخصیت ممکن است هدف بسیار بلندپروازانهای باشد و در اکثر موارد افسردگی، یا ضرورتی نداشته باشد، یا کاری اضافی باشد کاهش علایم ممکن است ناکافی، سطحی، یا موقت باشد؛ تأکید بر مشکلات فعلی فرد ممکن است مانع از تن دادن به تصحیح شخصیت یا مانع از بروز کارکرد پیشگیرانه درمان گردد اگر علایم را بخواهیم با اتکای مفرط بر عوامل خارجی رفع کنیم، ممکن است به طرزی ناپایدار و موقت رفع شوند
ساختار
مزایا نامحدود بودن مدت این درمان مجال دستیابی به اهداف بلندمدت یا قابل انعطاف را فراهم میکند* کوتاه یا ثابت بودن مدت درمان از نظر مقرون بصرفگی خوب است و ممکن است نتایجی را که میباید در کوتاهمدت گرفت، بیشتر کند، انتظار بروز سریع تغییر را افزایش دهد، و خوشبینی را در فرد دامن زند از پیش معلوم بودن مدت درمان از نظر مقرون بصرفگی خوب است؛ در این رویکرد خانواده هم درگیر میشود و این میتواند اثر پیشگرانهای داشته باشد
محدودیتها درازمدت بودن این درمان یا نامعلوم بودن زمان ختمش غیر اقتصادی است و ارزیابیش را دشوار میسازد* کوتاهمدت بودن یا از پیش معلوم بودن زمان ختم این درمان ممکن است باعث شود که درمان به قدر کافی انجام نشود یا انعطافپذیر نباشد محدود بودن زمان این درمان باعث میشود که میزان رشد و استقلالیابی فرد محدود گردد
نقش درمانگر
مزایا موضع خنثا و پذیرا باعث میشود که نگرش غیر قضاوتگرانه و عینی به طور حتم حاصل شود، گوش سپردن توأم با پذیرش درمانگر باعث میشود که انتقال راحتتر شکل گیرد و رواندرمانکاوی طی شود فعال بودن درمانگر مداخله مستقیم او را برای زدودن طرحوارههای افسردهساز و القای بدیلهایی برای تفکر معیوب بیمار ممکن میسازد اینکه درمانگر فعال و واکشنگر است، باعث میشود که بیمار اطمینان خاطر پیدا کند و فردی حمایتگر را برای رابطه برقرار کردن داشته باشد
محدودیتها واپسروی ناشی از انتقال ممکن است باعث آرمانی شدن مفرط درمانگر شود و در نتیجه بیمار خود را دستکم بگیرد؛ سکوت درمانگر را بیمار ممکن است بد تفسیر کند و از آن معنای طرد را استنباط کند و به این ترتیب افسردگیش ادامه یابد و درمان را هم زودتر از موعد قطع کند القا و راهنمایی مستقیم درمانگر ممکن است موجب تحمیل دیدگاهها یا ارزشهای درمانگر شود و به این ترتیب حس مسئولیتپذیری و اعتماد به نفس بیمار تدریجاً تحلیل رود نقش حمایتی درمانگر در روابط بینفردیش با بیمار ممکن است باعث شود که بیمار به او وابسته گردد و در صورت دوری از درمانگر بر او خشم گیرد
فنون
مزایا با تداعی آزاد امکان پالایش کلامی فراهم میشود؛ با تفسیرهایی که درمانگر میکند امکان دستیابی به فهم تازهای از تعارضها و اتفاقات افسردگیآور در اختیار بیمار گذارده میشود برای بیماران افسرده مستقیماً رویکردی ویژه تدوین شده است که معطوف به علایم هدف خاصی است؛ شناسایی مفروضات افسردگیآور و تکلیف خانه برای آزمودن افکار جدید باعث تقویت روند تصحیح شناخت میشود برای بیماران افسرده مستقیماً رویکرد ویژهای تدوین شده است که به روابط بینفردی غیر انطباقی فعلی خاصی میپردازد.
محدودیتها هیچ فن خاصی برای افسردگی پیدا نشده است؛ تأکید بر وقایع گذشته و تداعیهای خود به خود باعث میشود که بیمار به جای انجام تکالیف درمانیش به تکرار وِردگونه شکایات غمگنانهاش بپردازد تأکید بر طرحوارههای شناختی معینی که تدوین شده، ممکن است باعث سوگیری و توجه صرف به برخی مضامین از پیش تعیین شده گردد؛ سادگی ظاهری فنون شناختی ممکن است باعث دستکم گرفتن مهارتهای فنی لازم شود شناسایی مشکلات بینفردی معینی که ذکر شده، ممکن است بیش از حد دست و پاگیر باشد، ضمن آنکه فنون بینفردی نسبتاً غیر اختصاصیاند؛ حق دادن به بیمار از بابت نقش بیمارگونهای که اتخاذ کرده، ممکن است باعث تشویق او به انفعال گردد
وضعیت پژوهشی
مزایا مطالعه موردی طولی، رویکردی مفید برای ارزیابی و پیگیری دقیق هر بیمار معینی است راهنمای عملیای وجود دارد که در درمان و آموزش قابل استفاده است و با کمک آن اثربخش بودن درمان را هم به طور تجربی میتوان تعیین کرد مزایای رویکرد شناختی در این مورد هم صادق است
محدودیتها این رویکرد که موردی (Anecdotal یا Idiographic) است، به درد تحقیقات کنترل شده (Controlled) یا مقایسهای (Comparative) نمیخورد این رویکرد عملی چون میخواسته قابل پژوهش باشد، به این صورت شکل گرفته و لذا ممکن است برای پدیدههای پیچیده بالینی راه حل بیش از حد ساده شدهای را ارائه دهد. محدودیتهای رویکرد شناختی در این مورد هم صادق است
رابطه به سایر اسلوبهای درمانی
مزایا انسجام و تمامیت انتقال، با حذف عوامل خارجی، حفظ میشود چون ادعا میشود که میتواند با دارودرمانی به رقابت برخیزد، پژوهش در مورد اثربخش بودن آنها در مقایسه با هم تشویق میشود، خاصه در مواردی که شناخت درمانی به تنهایی بیشترین تأثیر را داشته است این رویکرد چنان تدوین شده که هم به تنهایی میشود به کارش برد و هم در کنار دارو؛ خاصه میشود آن را با زوجدرمانی ترکیب کرد
محدودیتها لزوم خنثا بودن درمانگر ممکن است باعث شود که از سایر رویکردهای مفید درمانی (نظیر خانوادهدرمانی و دارودرمانی) کمتر استفاده شود ادعای رقابت با دارودرمانی باعث شده که این دو رویکرد در دو قطب مخالف هم انگاشته شوند و در برابر تلفیق آنها با هم مقاومتی سفت و سخت وجود داشته باشد ترکیب آن با اسلوبهای دیگر یا با روشهای درمانی التقاطی مستلزم الگوی نظری منسجم، مهارت بالینی در بیش از یک اسلوب درمانی، و توان کار در سایر رشتههاست؛ لذا ممکن است درمانگر انسجام خود را از کف بدهد و از اطلاعات یا آموزش کافی در همه زمینهها برخوردار نباشد
بیماران
مزایا شرایط خاصی که بیمار باید داشته باشد (مثل کلامآوری و داشتن ذهنیت روانشناختی)، باعث میشود که دستیابیش به حداکثر بصیرت، قطعی باشد لزوم داشتن تفکر منطقی موجب میشود که امکان پرداختن به مفروضات و الگوهای فکری افسردگیزا و تغییر آنها تضمین شود از آنجا که موقعیتسنجی این رویکرد به سوی روابط بینفردی به ویژه تعاملهای زناشویی است، میتوان به مسایل مربوط به تفاوتهای دو جنس در روابط خانوادگی پرداخت، خاصه آنکه تعداد زنان در میان بیماران افسرده زیاد است
محدودیتها شرایط خاصی که بیمار باید داشته باشد ممکن است باعث شود که این رویکرد فقط برای افراد کلامآور و دارای ذهنیت روانشناختی مفید باشد بیمارانی که وضعیت شناختیشان مختل است، ممکن است نتوانند از این رویکرد سود ببرند؛ بیماران دروننگری هم که ذهن پیچیدهای دارند، ممکن است آن را بسیار سطحی و ساده بیابند چون این رویکرد معطوف به روابط بینفردی است، مسایل زناشویی ممکن است زیادی مورد تأکید قرار گیرد؛ چون کسانی که به این درمان روی میآورند، در درجه اول افراد جنس مؤنثاند، ممکن است سوگیریای به سمت زنها پیدا شود؛ تأکید این درمان بر مسایل زناشویی ممکن است موجب سوگیریای برخلاف مجردها گردد
* مزایا و محدودیتهای درمان روانپویشی کوتاهمدت مشابه مزایا و محدودیتهای رویکردهای شناختی و بینفردی هستند.
شناختدرمانی. شناختدرمانی که به ابتکار «ائرن بک» پیدا شده است، بر اعوجاجات شناختیای تأکید میکند که وی معتقد است در اختلال افسردگی اساسی وجود دارد. این اعوجاجات عبارت است از توجه انتخابی به جنبههای منفی وقایع، و پیامد هر چیز را با نتیجهگیریهای غیر واقعبینانهای بد و وخیم دانستن. مثلاً بیاحساسی (آپاتی) و کمبود انرژی، از انتظار شکستی ناشی میشود که بیمار در همه زمینهها دارد. هدف شناختدرمانی آن است که با کمک به بیمار در شناسایی و آزمودن این شناختهای منفی، دورههای افسردگیش را تسکین و تخفیف دهد؛ از عود آنها پیشگیری کند؛ راههای دیگری برای اندیشیدن پیدا کند که انعطافپذیر و مثبت باشند؛ و سرانجام واکنشهای جدید شناختی و رفتاری را تمرین کند.
مطالعات نشان دادهاند که شناختدرمانی در درمان اختلال افسردگی اساسی مؤثر است؛ در اکثر این مطالعات معلوم شده که اثربخشی شناختدرمانی با دارودرمانی مساوی است؛ عوارض آن کمتر از دارودرمانی است؛ و در پیگیری هم نتایجی بهتر از دارودرمانی داشته است. در برخی از مطالعاتی که به بهترین وجهی نظارت شده، نشان داده شده است که ترکیب شناختدرمانی و دارودرمانی مؤثرتر از هر یک به تنهایی است، اما این اثر افزایشی در سایر مطالعات دیده نشده است. لااقل در یک مطالعه یعنی در «پژوهش جمعی NIMH درباره درمان افسردگی» معلوم شده که دارودرمانی، چه به تنهایی و چه همراه با رواندرمانی، درمان انتخابی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی شدید میباشد.
درمان بینفردی. در درمان بینفردی که «جرالد کلرمن» مبدع آن بود، بر یکی دو مشکل بینفردی فعلی بیمار تأکید میشود؛ این نوع درمان بر دو فرض مبتنی است: اولاً مشکلات بینفردی فعلی بیمار احتمالاً ریشه در کژکاریهای روابط دوران کودکی او دارند؛ ثانیاً این مشکلات احتمالاً در تسریع و دوام علایم افسردگی فعلی بیمار نیز نقشی دارند. کارآزماییهای کنترل شده، حاکی از آن بوده که درمان بینفردی درمان مؤثری برای اختلال افسردگی اساسی است و طبیعتاً به ویژه در رفع مشکلات بینفردی کمک کننده است. برخی مطالعات نیز حاکی از آن است که اگر رواندرمانی به تنهایی روش انتخابی برای درمان باشد، درمان بینفردی مؤثرترین اسلوب رواندرمانی برای دورههای شدید افسردگی اساسی است.
برنامه درمان بینفردی معمولاً از دوازده تا شانزده جلسه هفتگی تشکیل شده است. مشخصه این شیوه، رویکرد فعال درمانی است. در این نوع درمان به پدیدههای درونروانی نظیر ساز و کارهای دفاعی و تعارضهای درونی پرداخته نمیشود. به رفتارهای مشخص و معینی از قبیل فقدان جرأتمندی (assertiveness)، مختل بودن مهارتهای اجتماعی، و تفکر تحریف شده میتوان پرداخت، آن هم فقط در بافتار اهمیت و اثری که در روابط بینفردی بیمار دارد.
رفتار درمانی. رفتار درمانی بر این فرضیه مبتنی است که الگوهای غیر انطباقی رفتار موجب میشود که فرد از اجتماع، بازخورد مثبت چندانی نگیرد و حتی صریحاً طرد شود. در حین درمان با پرداختن به رفتارهای غیر انطباقی بیمار، او یاد میگیرد که در جهان به گونهای عمل کند که از تقویت مثبت برخوردار شود. رفتاردرمانی را برای اختلال افسردگی اساسی هنوز به قدر کافی در مطالعات کنترل شده بررسی نکردهاند، اما درمانهای فردی و گروهی بررسی شده است. دادههای فعلی حاکی از آن است که رفتار درمانی، اسلوب مؤثری در درمان اختلال افسردگی اساسی است.
درمان مبتنی بر روانکاوی. رویکرد روانکاوانه به اختلالات خلقی، مبتنی بر نظریههای روانکاوانهای است که در مورد افسردگی و مانیا وجود دارد. هدف رواندرمانی روانکاوانه تغییر منش یا ساختار شخصیت بیمار است نه فقط تسکین و تخفیف علایم. افزایش اعتماد بیمار در روابط بینفردی، احساس صمیمیت، مکانیسمهای مدارا، قابلیت در سوگ نشستن، و قدرت برخوردار شدن از طیف وسیعی از حالات روحی و هیجانی، برخی از اهداف درمان روانکاوانه است. این نوع درمان اغلب مستلزم آن است که بیمار در سیر درمان که ممکن است چندین سال ادامه داشته باشد، رنج و اضطرابش بیشتر شود.
خانواده درمانی. خانواده درمانی را در کل، درمانی اصلی برای اختلال افسردگی اساسی نمیدانند، اما شواهد روزافزون حاکی از آن است که اگر به بیمار دچار اختلالات خلقی کمک شود که استرسهایش را کم کند و بتواند با آنها مدارا کند، شاید کمتر عود کند. خانواده درمانی زمانی توصیه میشود که اختلال افسردگی اساسی، روابط بیمار با همسرش را یا کارکرد خانواده بیمار را به خطر انداخته و یا موقعیت خانواده به گونهای است که به ایجاد اختلال خلقی یا ادامه یافتن آن کمک میکند. در خانواده درمانی نقش بیمار مبتلا به اختلال خلقی در سلامت روانی کل خانواده، و نیز نقش کل خانواده در تداوم یافتن علایم بیمار بررسی میشود. میزان طلاق در بیماران دچار اختلالات خلقی زیاد است و حدود پنجاه درصد از کل همسران این گونه افراد میگویند اگر میدانستند وی نهایتاً به یک اختلال خلقی دچار میشود، با او ازدواج نمیکردند یا از او بچهدار نمیشدند.
تحریک عصب واگ
در چندین مطالعه درمان صرع، تحریک آزمایش عصب واگ سبب بهبود خلق بیماران شده است. این یافته منجر به استفاده از یک وسیله الکترونیکی جهت تحریک عصب واگ چپ (VNS) شده است و این وسیله شبیه ضربان سازهای قلبی در پوست کاشته میشود. مطالعات مقدماتی حاکی است تعدادی از بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی عود کننده با روش VNS وارد حالت فروکش شدهاند. مکانیسم اثر VNS در بهبود افسردگی معلوم نیست. عصب واگ به دستگاه عصبی رودهای میپیوندد و در صورت تحریک سبب آزاد شدن پپتیدهایی میشود که نقش عصب ـ رسانهای (نوروترانسمیتری) دارند. در حال حاضر کارآزماییهای بالینی وسیعی برای تعیین اثربخشی VNS در دست انجام است. در بخش 36 و 37 این روش و سایر روشهای تحریک مغز تشریح شده است.
جدول 34
موارد مصرف (اندیکاسیونهای) رواندرمانی و دارودرمانی در افسردگی
مورد ضرورت برای درمان*
متغیر دارودرمانی رواندرمانی
ملاکهای علامتی دوره افسردگی اساسی
خلق افسرده برجسته بودن نشانههای نباتی؛ شدید یا مهارناپذیر بودن خُلق خلق افسرده خفیف تا متوسط موقعیت یا شخصیتی
کاهش علاقه یا خوشایندی بیلذتی؛ کاهش میل جنسی؛ مختل شدن کارکرد یا عملکرد جنسی بیاحساسی؛ کاهش خرسندی؛ کاهش تمایل یا ارضای جنسی
کاهش یا افزایش وزن کاهش وزن چشمگیر افزایش وزن غیر چشمگیر
بیخوابی یا پرخوابی سحرخیزی پرخوابی؛ دیدن رویای بد یا کابوس
سرآسیمگی روانی ـ حرکتی پرتحرکی یا کندی حرکتی بیقراری یا احساس کندشدگی
خستگی یا کاهش انرژی بهت ناشی از افسردگی بیانگیزگی یا بیارادگی
احساس پوچی یا احساس گناه مفرط هذیان هیچانگارانه (نیهیلیستی) یا خود ملامتگرانه، توهم شنوایی خود سرزشگرانه اعتماد به نفس اندک، احساس گناه نابجا، ملامت نفس
کاهش قدرت تفکر یا تمرکز، بلاتصمیمی از دست دادن تسلط بر افکار، وجود نشخوارهای وسواسگرانه، ناتوانی از تمرکز یا عمل حواسپرتی، کندی در تفکر یا تصمیمگیری، وجود شناختهای منفی
افکار عود کننده راجع به مرگ یا خودکشی بروز حاد، دورهای، و مهارناپذیر اقدام به خودکشی یا نقشه آن** احساس مزمن نومیدی یا درماندگی***
خصایص همراه دورههای هول (اضطراب)، هراس؛ هذیان گزند؛ دمانس کاذب، علایم جسمی یا هذیانهای جسمی انزوا از جامعه یا ترس از طرد یا شکست؛ شکایات روانتنی یا خود بیمارانگاری
سابقه خانوادگی وجود بار وراثتی (اختلال دوقطبی یا اختلال افسردگی) فقدان بار وراثتی (اختلال دیستایمی)
عوامل مستعد کننده سایر اختلالات روانی نظیر اسکیزوفرنی، وابستگی به الکل، بیاشتهایی عصبی عوامل استرسزای روانی ـ اجتماعی نظیر از دست دادن یکی از اشخاص مهم، تغییر منزلت (Status) یا نقش
اختلالات شخصیت مرزی، نمایشی، وسواسی ـ جبری وابسته بیکفایت، خودآزار
* این دو دسته، نقیض هم و مانعه الجمع نیستند.
** ممکن است بستری کردن بیمار لازم شود.
*** دارو هم ممکن است مفید واقع گردد.
جدول 35
رویکرد سه نوع رواندرمانی افسردگی به درمان دارویی
خصایص مربوط به درمان ترکیبی درمان سایکودینامیک درمان شناختی درمان بینفردی
برخورد اساسی از داروها باید اجتناب کرد، مگر در موقعیتهای مرگبار؛ مصرف دارو برای نشانههای نباتی شدید، عاقلانه است دارودرمانی و شناخت درمانی به تنهایی همچنان رقیب یکدیگرند، منتها در مواردی که بیمار به شناخت درمانی پاسخ خوبی نداده است، یا برای رها شدن از شر بنبستهایی که در رواندرمانی پیدا میشود، یعنی در افسردگی شدید که بهبود علامتی لازم است، از دارو استفاده میشود. نظر بر این است که درمان بینفردی و دارودرمانی هر یک اثری جداگانه دارد و در زمان متفاوتی مؤثر واقع میشود (نخست دارو بر علایم نباتی اثر میکند، سپس رواندرمانی بر افکار خودکشی، کار، و علایق بیمار اثر مینهد)
فنون معانی دارو نزد شخص (معانی ناخودآگاه و خودآگاه آن) را در جلسه درمانی باید بررسی و تفسیر کرد باید به بیمار اطلاعات داد و منطق استفاده از دارو را برایش گفت؛ برای آنکه بیمار بیشتر به دارو تن دهد، تکالیف خاصی مثل کار در خانه را باید در نظر داشت (مثلا بیمار عوارض دارو را فهرست کند)؛ باید بیمار را تشویق کرد که با درمانگر تماس تلفنی داشته باشد باید به بیمار اطلاعات داد و منطق استفاده از دارو را در چارچوب الگوی طبی برایش گفت؛ در هر جلسه باید برای بحث در مورد مسایل دارویی بیمار وقتی را در نظر گرفت.
محرومیت خواب
مشخصه اختلالات خلقی آشفتگی خواب است. مشخصه مانیا کاهش نیاز به خواب است. اما افسردگی ممکن است با پرخوابی یا بیخوابی همراه باشد. در بیماران دچار اختلال دوقطبی I محرومیت خواب میتواند سبب بروز مانیا شود و در افراد دچار اختلال یکقطبی موقتاً افسردگی را تخفیف میدهد. حدود 60 درصد بیماران دچار اختلال افسردگی از محرومیت کلی خواب سود میبرند اما این اثر گذرا است. نتایج مثبت محرومیت خواب معمولاً تا خواب شبانه بعدی از بین میروند. در تلاش برای دستیابی به پاسخ پایدارتر به محرومیت خواب راهبردهای متعددی به کار رفته است. در یکی از این روشها بیمار را به طور متوالی تحت محرومیت خواب قرار میدهند و بیمار در فواصل 1 یا 2 روزه مابین دورههای محرومیت خواب خواب معمول خود را خواهد داشت. این روش اثرات ضد افسردگی پایداری ندارد زیرا افسردگی معمولاً با چرخههای خواب معمول باز میگردد. روش دیگری که به کار میرود این است که بیمار هر شب با تأخیر فاز بخوابد که محرومیت نسبی خواب نام دارد. در این روش بیمار هر شب از ساعت 2 بامداد تا 10 شب بیدار میماند. محرومیت نسبی خواب در 50 درصد بیماران در روز بعد اثرات ضد افسردگی دارد اما این اثر به مرور زمان کم میشود. البته در برخی گزارشها از محرومیت نسبی متوالی خواب به نحو موفقیتآمیزی برای درمان بیخوابی همراه با افسردگی استفاده شود. روش سوم و احتمالاً مؤثرترین روش، تلفیقی از محرومیت از خواب و درمان دارویی افسردگی است. تعدادی از مطالعات حاکی از آن است که محرومیت کلی و نسبی خواب و به دنبال آن درمان بلافاصله با داروهای ضد افسردگی یا لیتیوم (Eskalith) سبب پایداری اثرات ضد افسردگی محرومیت خواب میشود. همچنین گزارشهای متعددی نشان میدهد که محرومیت از خواب سبب تسریع در ظهور اثرات داروهای ضد افسردگی از جمله فلوکستین (Prozac) و نورتریپتیلین (Pamelor, Aventyl) میشود. مشخص شده که محرومیت خواب میتواند سبب بهبود ملال پیش از قاعدگی هم شود.
نوردرمانی
نوردرمانی در سال 1984 برای درمان SAD (اختلال خلقی همراه با الگوی فصلی) ارائه شد. در این اختلال نوعاً با کاهش طول روز در پاییز و زمستان بیمار دچار افسردگی میشود. 75 درصد بیماران دچار افسردگی فصلی را زنان تشکیل میدهند و میانگین سن بروز این اختلال 40 سالگی است. بیماران به ندرت در سنین بالای 55 سالگی با اختلال عاطفی فصلی مراجعه میکنند.
در نوردرمانی معمولاً بیمار در معرض نور درخشان با شدت 1500 تا 10000 لوکس یا بیشتر قرار داده میشود و معمولاً منعب نور یک جعبه نوری است که بر روی میز یا نیمکت قرار داده میشود. بیمار روزانه 2 ـ 1 ساعت پیش از غروب روبروی جعبه نور قرار میگیرند هر چند در برخی بیماران مواجهه با نور پس از تاریک شدن هوا هم مفید است. برخی کارخانهها کلاههای نورانی تولید کردهاند که منبع نورانی آنها در لبه کلاه قرار دارد. این کلاهها قابل حمل هستند، اما مطالعات کنترل شده اخیر کاربرد این نوع نوردرمانی را زیر سؤال بردهاند. کارآزماییهای مزبور نوعاً یک هفته طول کشیدهاند اما درمانهای طولانیتر ممکن است با پاسخهای بیشتری همراه باشند.
نوردرمانی معمولاً به خوبی تحمل میشود. منابع نورانی جدیدتر نورهای با شدت پایینتر دارند و به فیلترهایی مجهز شدهاند؛ بیماران آموزش میبینند که مستقیماً به منبع نور نگاه نکنند. نوردرمانی مانند هر درمان ضد افسردگی دیگر در موارد نادر میتواند با تغییر افسردگی به مانیا یا هیپومانیا همراه باشد.
علاوه بر افسردگی فصلی کاربرد عمده دیگر نوردرمانی اختلالات خواب است. نوردرمانی برای کاهش تحریکپذیری و افت عملکرد همراه با نوبت کاری به کار رفته است. گزارش شده که اختلالات خواب در سالمندان توسط مواجهه با نور درخشان در طول روز بهبود یافته است. به همین ترتیب برخی شواهد حاکی است که پدیده تأخیر جت ممکن است به نوردرمانی پاسخ دهد. یافتههای مقدماتی حاکی از آن است که برخی بیماران دچار OCD با نوسان فصلی ممکن است از نوردرمانی سود ببرند.