موضوع: اختلال خلقی
نویسنده: محمد امیدی فرد
اختلال افسردگی اساسی
اختلالات طبی. اگر علت اختلال خلقی یکی از بیماریهای طبی غیر روانپزشکی باشد، طبق DSM-IV-TR تشخیص اختلال خلقی ناشی از بیماری طبی عمومی خواهد بود، و اگر علت اختلال خلقی، یکی از مواد باشد، تشخیص DSM-IV-TR اختلال خلقی ناشی از مواد خواهد بود.
اگر نشود سابقه بالینی خوبی به دست آورد یا اگر به بافتار (context) موقعیت فعلی زندگی بیمار توجه نشود، ممکن است اشتباهاتی در تشخیص روی دهد. نوجوانان افسرده را از نظر منونوکلئوز باید آزمایش کرد. بیمارانی را که زیادی چاق یا لاغرند، باید از نظر کژکاریهای غده فوق کلیوی و تیرویید مورد آزمایش قرار داد. همجنسگراها، مردان دو جنسگرا، و کسانی که از طریق داخل وریدی به سوء مصرف مواد میپردازند، باید از نظر سندرم اکتسابی کمبود ایمنی (ایدز) آزمایش شوند. بیماران مسن را هم باید از نظر ذات الریه (پنومونی) ویروسی و سایر بیماریهای طبی ارزیابی کرد.
بسیاری از اختلالات عصبی و طبی و بسیاری از داروها میتوانند علایم افسردگی ایجاد کنند . بسیاری از بیماران مبتلا به اختلال افسردگی نخست با شکایاتی جسمی نزد پزشکان عمومی خود میروند. اکثر علل عضوی اختلالات افسردگی را با سابقه جامع طبی، انجام معاینه کامل جسمی و عصبی، و با آزمایشهای رایج (روتین) خون و ادرار میتوان کشف کرد. در این عملیات تشخیصی (workup) آزمایشهای مربوط به کارکرد تیرویید و فوق کلیوی را نیز باید گنجاند، چون اختلالات این دو دستگاه درونریز هم ممکن است خود را به صورت اختلالات افسردگی نشان دهد. در اختلال خلقی ناشی از مواد، قاعده معقول سرانگشتی این است که هر دارویی را که بیمار افسرده مصرف میکند، باید عاملی بالقوه در ایجاد اختلال خلقی وی دانست. داروهای قلبی، ضد پرفشاری خون، خوابآور، ضد تشنج، رخوتزا، ضدّ روانپریشی، ضد پارکینسونی، ضد درد، ضد باکتری، و ضد سرطان، همگی ارتباطی شایع با علایم افسردگی دارند.
بیماریهای عصبی. شایعترین مشکلات عصبی که خود را به صورت علایم افسردگی نشان میدهد، عبارت است از بیماری پارکینسون، بیماریهای موجب دمانس (از جمله آلزایمری)، تشنج، بیماریهای عروقی مغز، و تودهها. حدود پنجاه تا هفتاد و پنج درصد افراد مبتلا به بیماری پارکینسون علایم واضحی از اختلال افسردگی دارند و این ربطی به درجه معلولیت جسمی بیمار، سن او، و مدت بیماریش ندارد، بلکه با نابهنجاریهای یافت شده در آزمایشهای عصب ـ روانشناسی همبستگی دارد. علایم اختلال افسردگی ممکن است تحت الشعاع علایم حرکتی تقریباً مشابهی که در بیماری پارکینسون وجود دارد، قرار بگیرد و پنهان شود. علایم افسردگی بیمار پارکینسونی اغلب به داروهای ضد افسردگی یا درمان با تشنّج الکتریکی (ECT) پاسخ میدهد. تغییرات بین دورهای مربوط به تشنج لوب گیجگاهی به خصوص اگر کانون تشنج در طرف راست باشد، ممکن است شبیه علایم اختلال افسردگی باشد. افسردگی از عوارض شایع بیماریهای عروقی مغز به خصوص در عرض دو سال اول پس از سکته است. افسردگی به دنبال سکتههای قدامی شایعتر از خلفی است و اغلب در هر دو حالت سکتههای قدامی و خلفی به داروهای ضد افسردگی پاسخ میدهد. تودههای ناحیه دیانسفال و گیجگاهی بسیار محتمل است که با علایم اختلال افسردگی همراه شود.
دمانس کاذب. معمولاً بالینگر با معاینات بالینی هم میتواند دمانس کاذبی را که مربوط به اختلال افسردگی اساسی است، از دمانس مربوط به یک بیماری ـ مثلاً آلزایمر ـ افتراق دهد. علایم شناختی در اختلال افسردگی اساسی به طور ناگهانی شروع میشود و با سایر علایم اختلال افسردگی اساسی از قبیل ملامت نفس همراه است. مشکلات شناختی بیمار افسرده ممکن است در طول روز تغییر کند که این امر در دمانس اولیه دیده نمیشود. بیماران افسردهای که مشکلات شناختی دارند، اغلب کوششی برای پاسخ دادن به سؤالات از خود نشان نمیدهند («نمیدانم»)، حال آنکه بیماران دمانسی ممکن است به افسانهسازی بپردازند. و بالاخره، بیماران افسرده را در طول مصاحبه گاهی میتوان با تشویق و ترغیب به یادآوری واداشت، حال آنکه چنین قابلیتی در بیماران دمانسی به هیچ وجه وجود ندارد.
اختلالات روانی. افسردگی میتواند یکی از اخصایص تقریباً همه اختلالات روانی فهرست شده در DSM-IV-TR باشد، اما آن دسته از اختلالات روانی که در جدول 29 فهرست شده است، باید در تشخیص افتراقی مورد توجه ویژه قرار گیرد.
سایر اختلالات خلقی. بالینگر باید نخست همه طیف تشخیصهای DSM-IV-TR را که در دسترس است، در نظر بگیرد، سپس به تشخیص نهایی برسد. اول از همه باید اختلال خلقی ناشی از بیماری طبی عمومی و اختلال خلقی ناشی از مواد را رد کند. بعد باید معین کند که آیا بیمار دورههایی از علایم شبه مانیا داشته یا نه؛ این علایم مطرح کننده اختلال دوقطبی I (سندرمهای کامل مانیا و افسردگی)، اختلال دوقطبی II (دورههای عود کننده افسردگی اساسی همراه با هیپومانیا)، یا اختلال سیکلوتایمی (سندرمهای ناقص مانیا و افسردگی) است. اگر علایم بیمار صرفاً علایم افسردگی باشد، بالینگر باید شدت و مدت علایم را ارزیابی کند تا بتواند میان اختلال افسردگی اساسی (سندرم کامل افسردگی به مدت دو هفته)، اختلال افسردگی فرعی (مینور) (سندرم ناقص و در عین حال دورهای افسردگی)، اختلال افسردگی عود کننده گذرا (سندرم کامل افسردگی، اما هر دوره به مدتی کمتر از دو هفته)، و اختلال دیستایمی (سندرم ناقص افسردگی بدون آنکه به وضوح دورهای باشد) افتراق بگذارد.
جدول 29
اختلالات روانی که خصائص افسردگی در آنها شایع است
اختلال انطباق همراه با خلق افسرده
اختلالات مصرف الکل
اختلالات اضطرابی
اختلال اضطرابی فراگیر
اختلال مختلط اضطراب ـ افسردگی
اختلال پانیک (هول)
اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
اختلال وسواسی ـ جبری
اختلالات خوردن
بیاشتهایی عصبی
پراشتهایی عصبی
اختلالات خلقی
اختلال دوقطبی I
اختلال دوقطبی II
اختلال سیکوتایمی
اختلال دیستایمی
اختلال افسردگی اساسی
اختلال افسردگی فرعی
اختلال خلقی ناشی از یک بیماری طبی عمومی
اختلال افسردگی عود کننده گذرا
اختلال خلقی ناشی از مواد
اسکیزوفرنی
اختلال اسکیزوفرنیفرم
اختلالات شبهجسمی (به ویژه اختلال جسمانیسازی)
سایر اختلالات روانی. اختلالات مرتبط با مواد، اختلالات روانپریشی، اختلالات غذا خوردن، اختلالات انطباق، اختلالات شبهجسمی، و اختلالات اضطرابی، همگی به طور شایعی با علایم افسردگی همراهاند و در تشخیص افتراقی بیمار دارای علایم افسردگی باید در نظر گرفته شوند. افتراق میان اختلالات اضطرابی دارای علایم افسردگی و اختلالات افسردگی دارای علایم اضطرابی برجسته شاید دشوارترین افتراق باشد. این دشواری در DSM-IV-TR نیز به این صورت منعکس شده که تشخیصی تحت عنوان اختلال مختلط اضطراب ـ افسردگی در آن منظور شده است. در موارد بسیار دشوار، غیر طبیعی بودن نتیجه آزمون فرونشانی دگزامتازون، کوتاه بودن REM ـ نهفتگی در EEG خواب، و منفی بودن نتیجه آزمون تزریق لاکتات به نفع تشخیص اختلال افسردگی اساسی است.
داغدیدگی غیر عارضهدار. گرچه حدود یک سوم از کل کسانی که داغ همسر خود را دیدهاند، مدتی واجد ملاکهای تشخیصی اختلال افسردگی اساسی هم میشوند ولی داغدیدگی غیر عارضهدار را اختلال روانی حساب نمیکنند. البته برخی از بیمارانی که دچار داغدیدگی غیر عارضهدار هستند، به واقع نهایتاً دچار اختلال افسردگی اساسی خواهند شد. اما این تشخیص را نمیشود گذاشت مگر آنکه سوگ، رفع نشده باشد؛ و افتراق میان این دو بر اساس شدت و مدت علایم امکانپذیر است. علایمی که به طور شایع در اختلال افسردگی اساسی حاصل داغدیدگی رفع نشده دیده میشود، عبارت است از: اشتغال خاطر شدید به احساس بیارزشی، فکر خودکشی، احساس اینکه فرد کاری کرده (نه الزاماً قصوری) که باعث مرگ طرف شده، مومیاییگری (حفظ متعلقات متوفا به شکلی کاملاً دست نخورده)، و واکنش سالگرد بسیار شدیدی که گاه اقدام به خودکشی هم در آن دیده میشود.
در موارد شدید افسردگی داغدیدگی اصطلاحاً بیمار دق میکند و نمیتواند بدون فرد متوفی (معمولاً همسر) به زندگیش ادامه دهد. این افراد دچار اختلالات طبی وخیمی هستند. اغلب عملکرد ایمنی آنها تضعیف میشود و وضعیت قلب و عروق آنها ناپایدار است. به خصوص در مردان مسن مرگ ممکن است ظرف چند ماه پس از فوت همسر عارض شود. این امر نشان میدهد از لحاظ بالینی محروم کردن افراد دچار سوگهای شدید از داروهای ضد افسردگی عاقلانه نیست.
مثال: زن بیوه 75 سالهای را دخترش به دلیل بیخوابی شدید و از دست دادن علاقه به امور روزمره جهت درمان آورده بود. علایم بیمار یک سال پیش و به دنبال مرگ همسرش شروع شده بود. او 3 ـ 2 ماه اول سراسیمه بود و پس از آن «در سکون مطلق» فرو رفت، نمیخواست از رختخواب بیرون بیاید، نمیخواست هیچ کاری بکند و نمیخواست بیرون برود». طبق اظهارات دخترش بیمار در سن 21 سالگی ازدواج کرده بود، دارای چهار فرزند بود و تا زمان مرگ همسرش بر اثر حمله قلبی خانهدار بود. سابقه روانپزشکی وی نکته مهمی نداشت و مشخصه شخصیت پیشمرضی وی صفات وسواسی بود. در روز مصاحبه بیمار لباس سیاه بر تن داشت. تا حدودی حرکات و گفتارش کند بود و گاهی در حین مصاحبه هق هق گریه میکرد و میگفت: «من همه جا دنبال او میگردم... اما پیدایش نمیکنم.» وقتی در مورد زندگی سؤال شد پاسخ داد: «همه چیز را تیره و تار میبینم» هر چند بیمار اظهار میکرد علاقهای به غذا ندارد اما به نظر نمیرسید که به میزان قابل توجهی وزن کم کرده باشد. نتیجه آزمون فرونشانی دگزامتازون mg/dL18 بود. بیمار مراقبت روانپزشکی را نپذیرفت و اظهار داشت: «ترجیح میدهم به شوهرم ملحق شوم تا اینکه خوب شوم.» عقاید مذهبیش در حدی بود که به وی اجازه خودکشی نمیداد اما احساس میکرد با امتناع از درمان «دق خواهم کرد... تسکین من در مرگ و اتحاد مجدد با شوهرم است».
اسکیزوفرنی. مطالب بسیاری در مورد دشواری بالینی تفکیک دوره مانیا از اسکیزوفرنی منتشر شده است. تشخیص افتراقی میان این دو گرچه دشوار، اما بر اساس چند رهنمود بالینی امکانپذیر است. بگو و بخند، انبساط خاطر، و مسری بودن خلق در دورههای مانیا بسیار شایعتر از اسکیزوفرنی است. ترکیبی از خلق شیدا، تکلم سریع یا پرفشار، و پرفعالیتی، به مقدار زیادی به نفع تشخیص دوره مانیا است. شروع دوره مانیا اغلب سریع است و طوری است که به نظر میرسد تغییر واضحی در رفتار بیمار حادث شده است. در خانواده نیمی از کل بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I، سابقه اختلال خلقی وجود دارد. خصایص کاتاتونی ممکن است مرحله افسردگی اختلال دوقطبی I باشد. بالینگر به هنگام ارزیابی بیماران کاتاتونیک باید به دقت سابقه آنها را از نظر دورههای مانیا یا افسردگی و نیز سابقه خانوادگی آنها را از نظر اختلالات خلقی بررسی کند. در اقلیتهای قومی (به ویژه در سیاهان و اسپانیاییتبارها) علایم مانیا اغلب به غلط علایم اسکیزوفرنی تشخیص داده میشود.
بیماریهای طبی. برعکس علایم افسردگی که تقریباً در تمام اختلالات روانپزشکی دیده میشود، علایم مانیا (شیدایی) متمایزتر است، ولی همینها هم بر اثر طیف وسیعی از بیماریهای داخلی و عصبی و نیز طیف وسیعی از مواد ایجاد میشود. درمان با داروهای ضد افسردگی هم میتواند سبب بروز مانیا در برخی بیماران شود.
اختلال دوقطبی I
اگر بیمار دچار اختلال دوقطبی I دوره افسردگی پیدا کند، تشخیصهای افتراقی همانهایی خواهد بود که در مورد بیمار دچار اختلال افسردگی اساسی مطرح بود. اما اگر بیمار مانیک باشد، تشخیصهای افتراقیش عبارت است از اختلال دوقطبی I، اختلال دوقطبی II، اختلال سیکلوتایمی، اختلال خلقی ناشی از بیماری طبی عمومی، و اختلال خلقی ناشی از مواد. از تشخیصهای بسیار مهم در مورد علایم مانیا، اختلالات شخصیت مرزی، خودشیفته، نمایشی، و ضد اجتماعی است.
اختلال دوقطبی II
در تشخیص افتراقی بیمارانی که از نظر اختلالات خلقی ارزیابی میشوند، سایر اختلالات خلقی، اختلالات روانپریشی، و اختلال شخصیت مرزی را هم باید گنجاند. افتراق اختلال افسردگی اساسی از اختلال دوقطبی I از یک سو، و از اختلال دوقطبی II از دیگر سو، مبتنی بر ارزیابی بالینی دورههای شبهمانیا است. سلامت خلق در بیماری که مدتها افسرده بوده، نباید با دوره مانیا یا هیپومانیا اشتباه شود. زندگی بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی به دلیل تعدد دورههایی با علایم چشمگیر خلقی اغلب به شدت متلاشی است و از این نظر به زندگی بیماران دچار اختلال دوقطبی II شبیه است.
مقایسه اختلال افسردگی اساسی و اختلال دوقطبی
یکی از چالشهای عمده در کار بالینی پاسخ به این پرسش است که آیا بیمار دچار اختلال افسردگی اساسی است یا اختلال دوقطبی؟ مطالعات متعدد نشان دادهاند که اختلال دوقطبی نه تنها با اختلالات شخصیت، مصرف مواد و اختلالات اسکیزوفرنی بلکه گاهی با اختلالات افسردگی و اضطرابی هم اشتباه میشود. برخی ویژگیها ـ به خصوص اگر با هم بروز کنند ـ پیشبینی کننده اختلال دوقطبی هستند (جدول 30).
شاخصهای وسیعتر دوقطبی بودن شامل موارد زیر است؛ هیچ یک از این موارد به تنهایی اثبات کننده تشخیص اختلال دوقطبی نیستند اما در صورت وجود آنها بایستی به فکر تشخیص اختلال دوقطبی بود: افسردگی سرآسیمه، افسردگی چرخهای، اختلال دورهای خواب یا تلفیقی از اینها؛ افسردگی مقاوم به درمان (مقاوم به سه خانواده متفاوت داروهای ضد افسردگی)؛ افسردگی در کسی که حرفه برونگرا، تکانشگری دورهای نظیر قماربازی، سوء رفتار جنسی و عشق مسافرت دارد و یا به طور دورهای دچار تحریکپذیری بحرانهای خودکشی یا هر دو میشود؛ افسردگی همراه با اختلالات شخصیت آشفته و دمدمی (Erratic).
جدول 30
خصوصیات بالینی پیشبینی کننده اختلال دوقطبی
شروع زودرس (در سنین پایین)
افسردگی روانپریشانه پیش از 25 سالگی
افسردگی پس از زایمان به خصوص اگر با خصایص روانپریشانه همراه باشد
شروع و خاتمه سریع دورههای افسردگی با مدت کوتاه (کمتر از 3 ماه)
افسردگی عود کننده (بیش از 5 دوره)
افسردگی با کندی بارز روانی ـ حرکتی
خصایص آتیپیک (نشانههای نباتی معکوس)
بروز فصلی
سابقه خانوادگی اختلال دوقطبی
شجرهنامه سه نسلی پرتراکم
صفت بیثباتی خلق (خلق ادواری)
مزاج هیپوتایمیک
بروز نیمه شیدایی همراه با مصرف داروهای ضد افسردگی
کاهش مکرر اثر داروهای ضد افسردگی (دستکم 3 بار) پس از پاسخ اولیه
حالت افسردگی مختلف (همراه با تهییج روانی ـ حرکتی، خصومتورزی همراه با تحریکپذیری، افکار سبقتجویانه و برانگیختگی جنسی در خلال دوره افسردگی اساسی)
سیر و پیشآگهی
در مطالعات بسیاری که در مورد سیر و پیشآگهی اختلالات خلقی صورت گرفته است، به این نتیجه کلی رسیدهاند که سیر اختلالات خلقی عمدتاً طولانی است و بیماران عمدتاً دچار عود خواهند شد. با اینکه اختلالات خلقی برخلاف اسکیزوفرنی اغلب خوشخیم به نظر میرسند، اما عوارض بسیار شدیدی بر بیمار مبتلا وارد میکنند.
اختلال افسردگی اساسی
سیر
شروع. حدود پنجاه درصد از بیمارانی که دچار نخستین دوره اختلال افسردگی اساسیاند پیش از آنکه این دوره اول هم شناسایی شود، علایم چشمگیری از افسردگی داشتهاند. یکی از معانی ضمنی این مشاهده آن است که اگر علایم اولیه افسردگی هر چه زودتر شناسایی و درمان شود، ممکن است از پیدایش یک دوره تمام عیار افسردگی پیشگیری شود. بیماران دچار اختلال افسردگی اساسی جز آنکه ممکن است در گذشته چنین علایمی داشته باشند معمولاً هیچ اختلال شخصیتی در دوره پیشمرضی ندارند. نخستین دوره افسردگی تقریباً در پنجاه درصد از بیماران، پیش از چهل سالگی روی میدهد، و اگر دیرتر شروع شود با فقدان سابقه خانوادگی اختلالات خلقی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی، و سوء مصرف الکل همراهی دارد.
مدت. دوره افسردگی بدون درمان شش تا سیزده ماه و با درمان در اکثر اوقات حدود سه ماه طول میکشد. قطع داروهای ضد افسردگی پیش از پایان این سه ماه تقریباً همیشه منجر به بازگشت علایم افسردگی خواهد شد. با پیشرفت سیر اختلال، عمدتاً دورههایی بیشتر و طولانیتر به بیمار عارض خواهند شد. تعداد متوسط دورهها در یک دوره بیست ساله پنج یا شش دوره است.
پیدایش دورههای مانیا (شیدایی). حدود پنج تا ده درصد از بیمارانی که در ابتدا تشخیصشان اختلال افسردگی اساسی است، شش تا ده سال پس از نخستین دوره افسردگی دچار دوره مانیا میشوند. سن متوسط این تغییر سی و دو سالگی است و اغلب پس از دو تا چهار دوره افسردگی پیدا میشود. برخی از بالینگران گزارش دادهاند که مشخصههای افسردگی بیمارانی که بعدها در طبقه بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I قرار میگیرند، اغلب عبارت است از پرخوابی، کندی روانی ـ حرکتی، علایم روانپریشی، سابقه دورههای پسازایمانی، سابقه اختلال دوقطبی I در خانواده، و سابقه پیدایش هیپومانیا به دنبال مصرف داروهای ضد افسردگی؛ البته این دادهها همخوانی ندارند و محل مناقشهاند.
پیشآگهی. اختلال افسردگی اساسی، اختلال خوشخیمی نیست. عمدتاً مزمن است و بیماران خیلی از اوقات دچار عود میشوند. احتمال بهبود بیمارانی که به دلیل اولین دوره افسردگی اساسی بستری میشوند، حدود پنجاه درصد در عرض یک سال است. درصد بیمارانی که پس از بستری شدن بهبود مییابند، به مرور زمان و با افزایش تعداد دفعات بستری شدن کم میشود. بسیاری از این بیماران بهبود نیافته دچار اختلال دیستایمی خواهند بود. عود دورههای افسردگی اساسی نیز شایع است. حدود بیست و پنج درصد از بیماران در عرض شش ماه اول، حدود سی تا پنجاه درصد از آنها در عرض دو سال اول، و حدود پنجاه تا هفتاد و پنج درصد از آنها در عرض پنج سال اول پس از ترخیص از بیمارستان دچار عود میشوند. در بیمارانی که به درمان پیشگیرانه دارویی ادامه میدهند و نیز در بیمارانی که تنها یک یا دو دوره افسردگی داشتهاند، میزان عود خیلی کمتر از ارقام مذکور است. در مجموع، هر چه تعداد دورههای افسردگی بیمار بیشتر میشود، فاصله زمانی بین دورهها، کمتر، و شدت هر دوره بیشتر میشود.
شاخصهای پیشآگهی. در مطالعات بسیاری به شناسایی شاخصهای نشان دهنده پیشآگهی خوب و نیز بد در سیر اختلال افسردگی اساسی مبادرت شده است. خفیف بودن دورهها، نبود علایم روانپریشی، و کوتاه بودن مدت بستری، همگی دال بر پیشآگهی خوب است. شاخصهای روانی ـ اجتماعی سیر خوب عبارت است از سابقه روابط دوستانه محکم در دوران نوجوانی، باثبات بودن کارکرد خانواده، و کارکرد اجتماعی کلاً به اثبات فرد در عرض پنج سال پیش از بیماری. دیگر نشانههای پیشآگهی خوب، فقدان اختلال روانپزشکی دیگری همزمان با اختلال افسردگی اساسی، و بالا بودن سن شروع است. از طرف دیگر، وجود اختلال دیستایمی به طور همزمان، سوء مصرف الکل و سایر مواد، علایم اختلال اضطرابی، و سابقه بیش از یک دوره افسردگی، احتمال پیشآگهی بد را افزایش میدهد. سیر درازمدت بیماری در مردان بیش از زنان ممکن است مختل باشد.
اختلال دوقطبی I
سیر. سیر طبیعی اختلال دوقطبی I به گونهای است که رسم نموداری از اختلال بیمار و روزآمد کردن این نمودار به موازات پیشرفت درمان اغلب مفید خواهد بود. هیچ صفت شخصیتی شناخته شدهای مشخصاً با اختلال دوقطبی I ملازمت ندارد، جز آنکه گاهی به طور گذشتهنگر در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I وجود اختلال سیکلوتایمی تشخیص داده شده است.
اختلال دوقطبی I در بیشتر موارد با افسردگی شروع میشود (هفتاد و پنج درصد از موارد در زنان و شصت و هفت درصد در مردان) و عود کننده است. اکثر بیماران، هم دورههای مانیا پیدا میکنند و هم دورههای افسردگی، اما در ده تا بیست درصد از بیماران تنها دورههای مانیا پیدا میشود. دورههای مانیا نوعاً به سرعت (در عرض چند ساعت یا چند روز) شروع میشود، ولی بعد تدریجاً در عرض چند هفته شکل کامل خود را پیدا میکند. هر دوره مانیا در صورتی که درمان نشود، حدود سه ماه طول میکشد. لذا بالینگر پیش از این مدت نباید داروها را قطع کند. نود درصد بیمارانی که یک دوره منفرد مانیا را تجربه کردهاند احتمالاً به دوره دیگری نیز دچار خواهند شد. با پیشرفت بیماری فاصله زمانی بین دورهها اغلب کم میشود. اما بعد از تقریباً پنج دوره، فرجه (interval) بین دورهها اغلب در حد شش تا نه ماه ثابت میماند. پنج تا پانزده درصد از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی در طول یک سال حداقل به چهار دوره دچار میشوند که تحت عنوان تندچرخ طبقهبندی میگردند.
اختلال دوقطبی I در کودکان و سالخوردگان. اختلال دوقطبی I، هم افراد خردسال را میتواند مبتلا سازد و هم افراد سالخورده را. میزان بروز اختلال دوقطبی I در کودکان و نوجوانان حدود یک درصد است و حتی در هشت سالگی هم ممکن است این اختلال شروع شود. تشخیصهای غلط شایع، اسکیزوفرنی و اختلال نافرمانی مقابله جویانه است.
اختلال دوقطبی I اگر این طور زود شروع شده باشد، پیشآگهی بدی دارد. علایم مانیا در افراد مسن نیز شایع است و البته به علل بسیار زیادی ممکن است به وجود آمده باشد، از جمله بیماریهای طبی غیر روانپزشکی، دمانس، دلیریوم، و اختلال دوقطبی I. دادههای موجود حکایت از آن دارد که شروع اختلال دوقطبی I واقعی در سالخوردگی نسبتاً غیر شایع است.
پیشآگهی. پیشآگهی بیماران دچار اختلال دوقطبی I بدتر از بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی است. حدود چهل تا پنجاه درصد از بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I در عرض دو سال پس از دوره نخست ممکن است دچار دومین دوره مانیا شوند. پیشگیری با لیتیوم سیرو پیشآگهی اختلال دوقطبی I را بهبود میبخشد، اما با لیتیوم شاید تنها پنجاه تا شصت درصد از بیماران بتوانند به طور چشمگیری علایم خود را مهار کنند. در یک پیگیری چهار ساله در مورد بیماران دچار اختلال دوقطبی I معلوم شد که وضعیت شغلی بد در دوران پیشمرضی، وابستگی به الکل، خصایص روانپریشانه، خصایص افسردگی، وجود خصایص افسردگی در فرجه بین دورهها، و جنسیت مذکر، همگی عواملی است به نفع پیشآگهی بد. کوتاه بودن مدت دورههای مانیا، بالا بودن سن شروع، کم بودن افکار خودکشی، و کم بودن مشکلات روانپزشکی یا طبی همزمان، به نفع پیشآگهی خوب است.
تقریباً در هفت درصد از کل بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I علایم عود نمیکند، در چهل و پنج درصد از بیماران بیش از یک دوره روی میدهد، و در چهل درصد از موارد اختلال به شکل مزمن درمیآید. بیمار ممکن است دو تا سی دوره مانیا پیدا کند، ولی تعداد متوسط آن حدود نه دوره است. حدود چهل درصد از کل بیماران بیش از ده دوره خواهند داشت. در پیگری درازمدت معلوم شده که پانزده درصد از کل بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I وضع خوبی داشتهاند، چهل و پنج درصد با اینکه در وضع خوبی به سر میبردهاند به کرات عود پیدا کردهاند، سی درصد در فروکشی ناقص بودهاند، و ده درصد نیز به طور مزمن بیمار بودهاند. در یک سوم از کل بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I علایمی مزمن و نیز شواهدی از افول چشمگیر اجتماعی مشهود است.
اختلال دوقطبی II
مطالعه در مورد سیر و پیشآگهی اختلال دوقطبی II به تازگی شروع شده است، اما دادههای مقدماتی حاکی از آن است که این تشخیص در طول زمان ثابت میماند، به طوری که اگر کسی دچار اختلال دوقطبی II تشخیص داده شده باشد، به احتمال زیاد تا پنج سال بعد هم همان تشخیص را خواهد داشت. این دادهها نشان میدهند که اختلال دوقطبی II بیماری مزمنی است و راهبردهای درمانی درازمدتی را باید برایش در نظر داشت.
منبع : کتاب خلاصه روانپزشکی کاپلن و سادوک ترجمه دکتر فرزین رضایی