موضوع: اختلال خلقی
نویسنده: محمد امیدی فرد
دورههاي افسردگي
توصيف کلي: کندي عام رواني ـ حرکتي شايعترين علامت است. البته سرآسيمگي رواني ـ حرکتي نيز به ويژه در سالخوردگان ديده ميشود. ماليدن دستها به هم و کشيدن مو شايعترين علايم سرآسيمگي است. نماي شناخته شده (کلاسيک) بيمار افسرده عبارت است از فردي با وضعيت خميده، بدون هيچ گونه حرکت خود به خود، و با نگاهي خيره به پايين (شکلهاي 3 ـ 1/15 و 4 ـ 1/15). بيمار افسردهاي که علايم برجستهاي از کندي رواني ـ حرکتي دارد، در معاينه باليني ممکن است شبيه اسکيزوفرنيهاي کاتاتونيک به نظر برسد. اين نکته در DSM-IV-TR نيز مورد توجه بود که مميزهاي تحت عنوان «همراه با خصايص کاتاتونيک» را براي برخي از اختلالات خلقي ذکر کردهاند.
خلق، حالت عاطفي، و احساسات. افسردگي علامتي کليدي است، هر چند حدود نيمي از بيماران افسرده وجود احساس افسردگي را انکار ميکنند و به نظر هم نميرسد که خيلي افسرده باشند. اين گونه بيماران را اغلب اعضاي خانوادهشان يا صاحبکارانشان به دليل انزواي اجتماعي آنها و کاهش کلي فعاليتشان نزد پزشک ميبرند.
تکلم: کاهش سرعت تکلم و درجة صدا، و پاسخ دادن به سؤالات به صورت يک کلمهاي و يا دير، در بسياري از بيماران افسرده مشهود است. بالينگر ممکن است لازم شود بياغراق دو سه دقيقه براي پاسخ يک سؤال منتظر بماند.
اختلالات ادراک: اگر بيمار افسردهاي هذيان يا توهم داشته باشد، ميگويند مبتلا به اختلال افسردگي اساسي با خصايص روانپريشانه است. برخي از بالينگران براي بيماران افسردهاي هم که دچار واپسروي زيادي شده باشند ـ يعني هيچ حرفي نزنند، حمام نکنند، و کثيف و ژوليده باشند ـ اصطلاح «افسردگي روانپريشانه» را به کار ميبرند، ولو هيچ گونه هذيان يا توهمي هم نداشته باشند. شايد اصطلاح «همراه با خصايص کاتاتونيک» توصيف بهتري براي اين گونه بيماران باشد.
به هذيانها و توهمهايي که با خلق افسردة بيمار همخواني داشته باشد، هذيانها و توهمهاي هماهنگ با خلق (mood-congruent) گفته ميشود. هذيانهاي هماهنگ با خلق در فرد افسرده عبارت است از هذيان گناه (guilt)، معصيت (sinfulness)، بيارزشي، فقر، شکست، گزند، و بيماريهاي جسمي بسيار وخيم (مثل سرطان و «گنديدگي» مغز). هذيانها و توهمهاي ناهماهنگ با خلق، آنهايي است که محتوايشان با خلق افسردة بيمار همخواني ندارد. هذيانهاي ناهماهنگ با خلق در فرد افسرده داراي درونمايههاي خودبزرگبينانهاي نظير غلو و مبالغه در قدرت، دانش، و ارزش فرد هستند؛ در چنين مواردي بايد اختلال اسکيزوفرني نيز مدنظر قرار گيرد.
فکر. بيمار افسرده علي القاعده ديدگاهي منفي راجع به جهان و خودش دارد. محتواي فکر اين گونه بيماران اغلب از يک سلسله نشخوارهاي ذهني غير هذياني در مورد از دست دادن، گناه، خودکشي، و مرگ تشکيل شده است. حدود ده درصد از کل بيماران افسرده، علايم برجستهاي از اختلال فکر را دارند که معمولاً وقفه فکر و فقر عميق محتواي فکر است.
وضعيت هشياري و شناخت
موقعيتسنجي: اکثر بيماران افسرده به شخص، مکان، و زمان وقوف دارند، اما برخي از آنها در حين مصاحبه، انرژي يا علاقه کافي براي پاسخ به سؤالات مربوط به اين موضوعات از خود نشان نميدهند.
حافظه: حدود پنجاه تا هفتاد و پنج درصد از کل بيماران افسرده دچار نوعي اختلال شناختي هستند که گاه از آن با عنوان «دمانس کاذب ناشي از افسردگي» ياد ميشود. شکايت شايع اين بيماران مختل شدن تمرکز و فراموشکاري است.
کنترل تکانه: حدود ده تا پانزده درصد از کل بيماران افسرده دست به خودکشي ميزنند و حدود دو سوم آنها نيز فکر خودکشي دارند. گاه نيز به ندرت پيش ميآيد که فرد افسردهاي با خصايص روانپريشانه به فکر کشتن کسي بيفتد که در نظام هذيانيش وارد شده است. البته اين گونه بيماران که به شديدترين وجهي افسردهاند، اغلب فاقد انگيزه يا انرژي کافي براي انجام اين اعمال تکانشي يا خشونتبار هستند. بيماران دچار اختلالات افسردگي وقتي که رو به بهبود ميروند و انرژي لازم براي طرح و اجراي نقشة خودکشي را مجدداً کسب ميکنند، خطر خودکشي پيدا ميکنند (خودکشي متناقضگونه [پارادوکسيکال]). به همين دليل از نظر باليني عاقلانه نيست که براي بيمار افسرده در هنگام ترخيص از بيمارستان مقدار زيادي داروي ضد افسردگي به ويژه داروي سه حلقهاي نسخه شود. به همين ترتيب داروهاي فعال کنندهاي مانند فلوکستين را ميتوان به گونهاي تجويز نمود که خاصيت انرژيزايي آنها به حداقل برسد (مثلاً از طريق تجويز همزمان يک داروي بنزوديازپين).
قضاوت و بصيرت: بهترين راه براي ارزيابي قضاوت بيمار، مرور اعمالش در گذشته نزديک و بررسي رفتارش در حين مصاحبه است. بصيرت بيماران افسرده به اختلالشان اغلب افراطي است، يعني علايم اختلال و مشکلات زندگيشان را بيش از حد مورد تأکيد قرار ميدهند. به سختي ميشود اين گونه بيماران را به ممکن بودن بهبودشان متقاعد ساخت.
قابل اعتماد بودن: در هر گونه اطلاعاتي که از بيمار افسرده گرفته ميشود، تأکيد مفرط بر جنبههاي بد، و بياهميت جلوه دادن جنبههاي خوب وجود دارد. يک اشتباه شايع باليني قبول بي چون و چراي اين حرف بيمار افسرده است که مصرف داروهاي ضد افسردگي در گذشته هيچ اثري بر وي نداشته است. اين گونه اظهارات ممکن است غلط باشد و براي تأييدشان بايد از منابع ديگر هم کمک گرفت. روانپزشک نبايد دادن اين گونه اطلاعات غلط را دروغپردازي مغرضانه بيمار تلقي کند، چون هر کسي که از نظر روحي در حالت افسردگي به سر ميبرد، نميتواند هيچ گونه اطلاعات اميدوار کنندهاي را باور کند.
درجهبنديهايي براي برآورد عيني افسردگي. مقياسهايي که براي برآورد عيني افسردگي وجود دارد، در کار باليني براي مستند کردن وضعيت باليني بيمار افسرده ميتواند مفيد باشد.
تسونگ (zung): «مقياس تسونگ براي برآورد شخصي افسردگي» گزارشي است شامل بيست گزاره خبري. نمره طبيعي حداکثر سي و چهار و نمره نشاندهندة افسردگي حداقل پنجاه است. اين مقياس، شاخصي کلي از شدت علايم افسردگي و از جمله تظاهر عاطفي افسردگي به دست ميدهد.
راسکين (Raskin): «مقياس راسکين براي افسردگي» مقياسي است که بالينگر آن را برآورد ميکند. شدت افسردگي بيمار بر اساس گزارش خودش و مشاهدة پزشک سنجيده و طبق يک درجهبندي پنج امتيازي که هر درجه نيز سه بعد شامل گزارش کلامي بيمار، رفتاري که بروز ميدهد، و علايم ثانويهاش دارد، ارزيابي ميشود. طيف درجات آن از سه تا سيزده است: سه طبيعي و از هفت به بالا افسردگي است.
هميلتون (Hamilton): «مقياس هميلتون براي برآورد افسردگي» (HAM-D) يکي از مقياسهاي رايج افسردگي است که تا بيست و چهار گزاره خبري دارد؛ هر يک از اين گزارهها را ميشود صفر تا چهار يا صفر تا دو نمره داد، و نمره کل درجهبندي نيز صفر تا هفتاد و شش است. برآوردها بر اساس مصاحبه باليني با بيمار انجام ميشود. پاسخ بيمار به سؤالهاي مربوط به احساس گناه، خودکشي، نحوه خوابيدن، و ساير علايم افسردگي را بالينگر است که ارزيابي ميکند.
دورههاي مانيا (شيدايي)
توصيف کلي: بيماران مانيک، برآشفته (excited)، حراف، گاه شاديآور و سرگرم کننده، و اغلب پرتحرکاند. گاهي هم به وضوح روانپريش و نابسامان ميشوند که بايد برايشان محدوديت فيزيکي ايجاد کرد و داروهاي رخوتزا (سداتيو) داخل عضلهشان تزريق کرد.
خلق، حالت عاطفي، و احساسات. معروف است که بيماران دچار مانيا سرخوشاند، اما آنها ممکن است تحريکپذير هم باشند، خاصه وقتي که مدتي از شروع دورة مانيا گذشته باشد. تحمل سرخوردگي نيز در بيماران مانيک اندک است و اين باعث بروز خشم و خصومت در آنها ميشود. بيماران مانيک (شيدا) ممکن است بيثباتي هيجاني داشته باشند، يعني در عرض چند دقيقه يا چند ساعت حالت هيجانيشان از خنده به تحريکپذيري و سپس به افسردگي تبديل شود.
تکلم: صحبت بيماران مانيک را نميتوان قطع کرد و در عين حال خودشان کسانياند که وقتي دور و بريهايهايشان حرف ميزنند، وسط حرفشان چيزهايي ميپرانند. تکلم بيمار مانيک اغلب آشفته است. هر چه مانيا شديدتر ميشود، صداي بيمار نيز بلندتر ميشود، تکلمش سريعتر ميشود، و ديگر به راحتي قابل تفسير نخواهد بود. با تشديد اين پرفعاليتي، تکلم بيمار پر از جناسگويي، بذلهگويي، قافيهپردازي، بازي با کلمات، و جوابهاي بيربط ميشود. با تشديد باز هم بيشتر سطح فعاليت بيمار، سستي تداعيها نيز پيدا ميشود. بيمار تدريجاً قدرت تمرکز خود را از دست ميدهد و اين موجب پرش افکار، سالاد لغات و واژهسازي ميگردد. در برآشفتگي حاد ناشي از مانيا تکلم بيمار ممکن است به کلي بيربط شود، به طوري که قابل افتراق از تکلم افراد مبتلا به اسکيزوفرني نباشد.
اختلالات ادراکي: هذيان در هفتاد و پنج درصد از کل بيماران شيدا (مانيک) وجود دارد. محتواي هذيانهاي هماهنگ با خلق در مانيا شامل ثروتمندي، توانايي، يا قدرت بسيار است. هذيانها و توهمهاي غريب و ناهماهنگ با خلق نيز در مانيا ديده ميشود.
فکر: محتواي فکر بيماران مانيک را درونمايههاي اطمينان به خود (Self-confidence) و جاهطلبي (Self-aggrandizement) تشکيل ميدهد. حواس بيماران مانيک اغلب به راحتي پرت ميشود. مشخصة کارکرد شناختي در حالت مانيا عبارت است از جريان محدوديت ناپذير و شتابان افکار.
وضعيت هشياري و شناخت: هر چه در مورد نقايص شناختي اسکيزوفرنها زياد نوشته شده، در مورد اين گونه نقايص در بيماران مبتلا به اختلال دوقطبي I کمتر نوشته شده است، حال آنکه اينها نيز ممکن است دچار همان نقايص خفيف شناختي باشند. نقايص شناختي گزارش شده را ميتوان حمل بر وجود يک کژکاري منتشر قشري نمود؛ در تحقيقات بعدي، نواحي غير طبيعي را هم ممکن است شناسايي کنند. موقعيتسنجي و حافظه در بيماران مانيک به وضوح سالم است؛ البته برخي از آنها ممکن است به قدري سرخوش باشند که جوابهاي نادرست بدهند. اين علامت را اميل کرپلين، «مانياي دليريومي» ناميده بود.
کنترل تکانه: حدود هفتاد و پنج درصد از کل بيماران مانيک تهاجمي و تهديد کنندهاند. بيماران مانيک واقعاً اقدام به خودکشي و آدمکشي ميکنند، اما ميزان بروز اين رفتارها معلوم نشده است.
قضاوت و بصيرت:. مختل شدن قضاوت، شاهعلامت بيماران مانيک است. آنها ممکن است قوانين مربوط به چک، فعاليتهاي جنسي، و امور مالي را زير پا بگذارند و حتي خانواده خود را نيز درگير گرفتاريهاي مالي خود نمايند. بصيرت بيماران مانيک به اختلالشان نيز اندک است.
قابل اعتماد بودن:. اطلاعاتي که بيماران مانيک ارائه ميکنند به نحو بارزي قابل اعتماد نيستند. دروغگويي و تقلب در مانيا شايع است و اغلب باعث ميشود که بالينگران نامجرب به غلط با آنها برخوردي تحقيرآميز داشته باشند.