موضوع: اختلال خلقی
نویسنده: محمد امیدی فرد
تشخیص
در DSM-IV-TR علاوه بر ملاکهای تشخیصی مربوط به اختلال افسردگی اساسی و اختلالات دوقطبی، ملاکهای تشخیصی معینی هم برای دورههای خلقی (جدولهای 5 تا 8) و نیز مواردی نظیر شدت (جدولهای 9 تا 11) وجود دارد که ویژگیهای آخرین دوره را بیان میکند.
اختلال افسردگی اساسی
در DSM-IV-TR ملاکهای دوره افسردگی اساسی جدا از ملاکهای تشخیصی بیماریهای مرتبط با افسردگی فهرست شده است (جدول 5) و برای تعیین شدت دوره افسردگی اساسی نیز توصیف گرهایی فهرست شده است (جدول 9).
اختلال افسردگی اساسی، دوره منفرد. در DSM-IV-TR ملاکهایی برای تشخیص اولین دوره اختلال افسردگی اساسی ذکر شده است (جدول 12). تمایز نهادن میان این بیماران و بیمارانی که دو یا چند دوره از این اختلال را داشتهاند، از آن رو موجه است که معلوم نیست سیر بیمارانی که فقط یک دوره داشتهاند، چگونه خواهد بود. در چندین مطالعه دادههایی که گزارش شده است با این جمعبندی همخوانی دارد که افسردگی اساسی گروه ناهمگنی از اختلالات را دربر میگیرد. در یک نوع از این مطالعات که پایداری و ثبات تشخیص افسردگی اساسی را در هر بیمار در طول زمان بررسی کرده بود، معلوم شد که بیست و پنج تا پنجاه درصد از این بیماران بعدها که دوباره دستهبندی شدند، مبتلا به یک بیماری روانپزشکی دیگر و یا یک بیماری طبی غیر روانپزشکی با علایم روانپزشکی تشخیص داده میشدند. در نوع دیگری از این مطالعات منسوبان درجه اول بیماران مبتلا به اختلالات عاطفی را بررسی کردند تا ثبات تشخیصهای روانپزشکی آنها را در طول زمان و نیز نوع آن تشخیصها را معین کنند. در هر دو نوع مطالعه معلوم شد که بیماران افسرده هر چه علایم افسردگیشان بیشتر باشد، بیشتر احتمال دارد که هم خودشان در طول زمان تشخیص پایدار و ثابتی داشته باشند و هم بستگانشان مبتلا به بیماریهای عاطفی باشند. گذشته از این، بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I و اختلال دوقطبی II (دورههای عود کننده افسردگی اساسی به اضافه هیپومانیا) نیز به احتمال زیاد تشخیصهایشان در طول زمان ثابت میماند.
جدول 5 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد دوره افسردگی اساسی
الف) حداقل پنج تا از علایم زیر همزمان در یک دوره دو هفتهای وجود داشته باشد و نشانه نعییری در کارکرد قبلی باشد؛ حداقل یکی از علایم یا (1) خلق افسرده باشد، یا (2) بیعلاقگی و بیلذتی. نکته: علایمی را که به وضوح از بیماری طبی عمومی ناشی شده است و نیز هذیانها و توهمهای ناهماهنگ با خلق را منظور نکنید.
(1) خلق افسرده در اکثر اوقات روز و تقریباً همه روزها، چه طبق گزارش خود بیمار از احساس ذهنیش (مثلاً احساس کند غمگین است، یا احساس پوچی کند)، چه طبق مشاهده دیگران (مثلاً بگویند گریان به نظر میرسد). نکته: در اطفال و نوجوانان میتواند به صورت خلق تحریکپذیر (irritable) باشد.
(2) کاهش واضح علاقهمندی یا لذت بردن از همه یا تقریباً همه فعالیتها، اکثر اوقات روز و تقریباً همه روزها (چه طبق گزارش خود بیمار از احساس ذهنیش، چه بنا بر مشاهده دیگران).
(3) کاهش چشمگیر وزن بدون اجرای برنامه (رژیم) خاصی برای لاغری، یا افزایش وزن (مثلاً تغییر وزن بدن بیش از پنج درصد در عرض یک ماه)، یا کاهش یا افزایش اشتها تقریباً همه روزها. نکته: در کودکان نرسیدن به وزن قابل انتظار را باید در نظر گرفت.
(4) کمخوابی یا پرخوابی به طور تقریباً هر روزه.
(5) سرآسیمگی یا کندی روانی ـ حرکتی در تقریباً همه روزها (برای دیگران مشهود باشد، نه اینکه فقط خود بیمار احساس ذهنی بیقراری یا کند شدن را گزارش کند).
(6) احساس خستگی یا از دست دادن انرژی تقریباً همه روزها.
(7) احساس بیارزشی یا احساس گناه مفرط یا نامتناسب (که حتی ممکن است هذیانی باشد) تقریباً هر روز (صرف ملامت نفس یا احساس گناه به خاطر بیمار بودن کافی نیست).
(8) کاهش قدرت تفکر یا تمرکز، یا احساس بلاتصمیمی، تقریباً هر روز (چه طبق گزارش بیمار از احساس ذهنی خود، چه بنا بر مشاهده دیگران).
(9) افکار عود کنندهای درباره مرگ (نه فقط ترس از مردن)، فکر مکرر خودکشی بدون هیچ نقشه خاصی، اقدام به خودکشی، یا داشتن نقشهای معین برای انجام خودکشی.
ب) علایم مذکور واجد ملاکهای دوره مختلط نباشد.
پ) علایم از نظر بالینی رنج و عذاب چشمگیری برای بیمار ایجاد کرده باشد و یا کارکردهای او را در حوزههای اجتماعی، شغلی، یا سایر حوزههای مهم زندگی مختل کرده باشد.
ت) علایم ربطی به اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً مادهای که مورد سوءمصرف قرار میگیرد، یا یک دارو) یا یک بیماری طبی عمومی (مثل کمکاری تیرویید) نداشته باشد.
ث) داغ دیدگی، توجیه بهتری برای علایم نباشد، یعنی به دنبال از دست رفتن فرد محبوب، علایم بیش از دو ماه طول کشیده باشد، یا مختل شدن واضح کارکردها، اشتغال ذهنی شدید با احساس بیارزشی، فکر خودکشی، علایم روانپریشی، یا کندی روانی ـ حرکتی به شکلی مشخص وجود داشته باشد.
جدول 6 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد دوره مانیا (شیدایی)
الف) در دوره مشخصی که حداقل یک هفته طول بکشد، خلق به شکلی غیر طبیعی و مداوم بالا، گشاده، یا تحریکپذیر باشد (اگر بستری کردن بیمار ضرورت پیدا کرد، مدت این دوره میتواند کمتر از یک هفته هم باشد).
ب) طی دورهای که خلق به هم ریخته است، حداقل سه تا (و اگر خلق فقط تحریکپذیر است، حداقل چهار تا) از علایم زیر به طور مداوم و به حد چشمگیری وجود داشته باشد:
(1) اعتماد به نفس بیش از حد، یا خود بزرگبینی
(2) کاهش نیاز به خواب (مثلاً فقط سه ساعت خوابیده باشد، اما احساس کند سرحال است)
(3) پرحرفی بیش از معمول، یا احساس فشار در صورت صحبت نکردن
(4) پرش افکار یا این احساس ذهنی که افکار دارند با هم مسابقه میدهند
(5) حواسپرتی (یعنی توجه فرد فوراً به محرکهای بیرونی بیاهمیت یا بیارتباط با او جلب شود)
(6) افزایش فعالیتهای معطوف به هدف (اعم از فعالیتهای اجتماعی، شغلی، تحصیلی، یا جنسی)، یا سرآسیمگی روانی ـ حرکتی
(7) پرداختن بیش از حد به امور لذتبخشی که به احتمال خیلی زیاد عواقب ناراحت کنندهای دارند (مثل افتادن به دام ولخرجیهای بیحد و حساب، بیملاحظگیهای جنسی، یا سرمایهگذاریهای احمقانه).
پ) علایم مذکور جزء ملاکهای دوره مختلط نباشد.
ت) به هم ریختگی خلق به قدری شدید باشد که کارکردهای شغلی، یا فعالیتهای معمول اجتماعی، یا روابط فرد با دیگران را به وضوح مختل کرده باشد، یا برای آنکه مانع از صدمه رساندن فرد به خودش یا دیگران شوند، مجبور به بستری کردنش باشند، یا خصایص روانپریشانه وجود داشته باشد.
ث) علایم مذکور از اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً یکی از مواد مورد سوء مصرف، یک داروی طبی، یا درمانهای دیگر) یا یک بیماری طبی عمومی (مثل پرکاری تیروئید) ناشی نشده باشد.
نکته: دورههای شبهمانیکی را که به وضوح بر اثر درمانهای جسمی ضد افسردگی (مثل دارو، درمان با تشنّج الکتریکی، یا نوردرمانی) به وجود آمده است، نباید مؤید تشخیص اختلال دوقطبی I دانست.
جدول 7 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد دوره هیپومانیا (نیمه شیدایی)
الف) طی دوره مشخصی که حداقل چهار روز کامل طول میکشد، خلق به طور مداوم بالا، گشاده، یا تحریکپذیر باشد. این دوره باید با زمانی که خلق به طور معمول غیر افسرده است، تفاوتی آشکار داشته باشد.
ب) طی دوره مذکور که خلق به هم ریخته است، حداقل سه تا (و اگر خلق فقط تحریکپذیر است، حداقل چهار تا) از علایم زیر به طور مداوم و به حد چشمگیری وجود داشته باشد:
(1) اعتماد به نفس بیش از حد، یا خود بزرگبینی
(2) کاهش نیاز به خواب (مثلاً فقط سه ساعت خوابیده باشد، اما احساس سرحالی کند)
(3) حرافی بیش از معمول، یا احساس فشار در صورت صحبت نکردن
(4) پرش افکار یا این احساس ذهنی که افکار دارند با هم مسابقه میدهند
(5) حواسپرتی (یعنی توجه فرد فوراً جلب محرکهای بیرونی بیاهمیت یا بیارتباط با او شود)
(6) افزایش فعالیتهای معطوف به هدف (اعم از اجتماعی، شغلی، تحصیلی، یا جنسی)، یا سرآسیمگی روانی ـ حرکتی
(7) پرداختن بیش از حد به امور لذتبخشی که به احتمال خیلی زیاد، عواقب ناراحت کنندهای دارند (مثل افتادن به دام ولخرجیهای بیحد و حساب، بیملاحظگیهای جنسی، یا سرمایهگذاریهای احمقانه).
پ) دوره مذکور با تغییری واضح در کارکردهای فرد همراه باشد، به طوری که در زمانی که فرد فاقد علایم مذکور است، واجد چنین مشخصهای نباشد.
ت) این مختل شدن خلق و این تغییر کارکردها برای دیگران مشهود باشد.
ث) دوره مذکور آن قدر شدید نباشد که در کارکردهای اجتماعی یا شغلی فرد اختلال واضحی ایجاد کند، یا لازم شود فرد بستری گردد؛ و هیچ یک از خصایص روانپریشانه هم وجود نداشته باشد.
ج) علایم مذکور از اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً از مواد مورد سوء مصرف، یا یک داروی طبی، یا درمان دیگری) یا یک بیماری طبی عمومی (مثل پرکاری تیروئید) ناشی نشده باشد.
نکته: دورههای شبه هیپومانیایی را که به وضوح بر اثر درمانهای جسمی ضد افسردگی (مثل دارو، درمان با تشنّج الکتریکی یا نوردرمانی) به وجود آمده است، نباید مؤید تشخیص اختلال دوقطبی II دانست.
جدول 8 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد دوره مختلط
الف) در طول دورهای به مدت لااقل یک هفته تقریباً هر روز، هم ملاکهای دوره مانیا وجود داشته باشد و هم ملاکهای دوره افسردگی اساسی (به جز از نظر مدت).
ب) به هم ریختگی خلق به قدری شدید باشد که کارکردهای شغلی، فعالیتهای معمول اجتماعی، یا روابط فرد با دیگران را به وضوح مختل کرده باشد، یا برای آنکه مانع از صدمه رساندن فرد به خودش یا دیگران شوند، مجبور به بستری کردنش باشند، یا خصایص روانپریشانه وجود داشته باشد.
پ) علایم مذکور از اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً یکی از مواد مورد سوء مصرف، یک داروی طبی، یا درمانهای دیگر) یا یک بیماری طبی عمومی (مثل پرکاری تیروئید) ناشی نشده باشد.
نکته: دورههای شبه مختلطی را که به وضوح بر اثر درمانهای جسمی ضد افسردگی (مثل دارو، درمان با تشنّج الکتریکی، یا نوردرمانی) به وجود آمده است، نباید مؤید تشخیص اختلال دوقطبی I دانست.
جدول 9 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصههای شدت / روانپریشانگی / فروکش در دوره افسردگی اساسی فعلی (یا تازهترین آنها)
نکته: این ملاکها را در رقم پنجم کدگذاری کنید. حالتهای خفیف، متوسط، و شدید بدون خصایص روانپریشانه، و شدید با خصایص روانپریشانه را فقط وقتی میتوان به حساب آورد که ملاکهای کنونی با دوره افسردگی اساسی مطابقت کنند. حالات «در فروکش نسبی» و در «فروکش کامل» در اختلال افسردگی اساسی قابل اطلاق بر تازهترین دوره افسردگی اساسی و در اختلال دوقطبی I یا II قابل اطلاق بر دوره افسردگی اساسی است (فقط به شرطی که آخرین دوره از نوع افسردگی اساسی باشد).
خفیف: اضافه بر علایم لازم برای گذاشتن این تشخیص، یا هیچ علامتی وجود نداشته باشد، یا علایم بسیار کمی در کار باشد و نیز علایم اختلال، کارکردهای شغلی یا فعالیتهای معمول اجتماعی یا روابط فرد با دیگران را تنها مختصری مختل کرده باشد.
متوسط: شدت علایم یا مختل شدن کارکردها بیشتر از «خفیف» و کمتر از «شدید» باشد.
شدید بدون خصایص روانپریشانه: چندین علامت اضافه بر آنچه لازمه گذاشتن این تشخیص است، وجود داشته باشد و علاوه بر آن علایم در کارکردهای شغلی یا فعالیتهای معمول اجتماعی یا روابط فرد با دیگران به وضوح اختلال ایجاد کرده باشد.
شدید با خصایص روانپریشانه: توهم یا هذیان وجود داشته باشد. در صورت امکان ذکر کنید که آیا این خصایص، هماهنگ با خلق است یا ناهماهنگ با خلق:
خصایص روانپریشانه هماهنگ با خلق: هذیانها یا توهمهایی که محتوایشان با مضامین نوعی افسردگی کاملاً همخوانی داشته باشد، مضامینی از قبیل احساس بیکفایتی، احساس گناه، بیماری، مرگ، فنا، یا استحقاق مجازات داشتن.
خصایص روانپریشانه ناهماهنگ با خلق: هذیانها یا توهمهایی که محتوایشان شامل درونمایههای نوعی افسردگی از قبیل احساس بیکفایتی، احساس گناه، بیماری، مرگ، فنا، یا مستحق مجازات بودن نیست. علایمی نظیر هذیان گزند (که ارتباط مستقیمی با درونمایههای افسردگی نداشته باشد)، کاشت فکر، پخش فکر، و هذیان تحت تسلط بودن (delusion of control) در این دسته قرار میگیرد.
در فروکشی نسبی: علایم دوره افسردگی اساسی وجود داشته باشد، اما نه همه ملاکهایش. یا در یک دوره زمانی، که حداکثر دو ماه پس از ختم دوره افسردگی اساسی طول کشیده باشد، هیچ علامت چشمگیری از این دوره وجود نداشته باشد. (اگر دوره مزبور بر اختلال دیستایمی سوار شده است، تشخیص اختلال دیستایمی را به تنهایی زمانی میتوان گذاشت که دیگر ملاکهای کامل دوره افسردگی اساسی وجود نداشته باشد.)
در فروکش کامل: در دو ماه گذشته هیچ علامت یا نشانه چشمگیری از اختلال وجود نداشته باشد.
نامعین
جدول 10 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصههای شدت / روانپریشانگی / فروکش در دوره مانیای فعلی (یا آخرین دوره مانیا)
نکته: این ملاکها را در رقم پنجم کدگذاری کنید. حالتهای خفیف، متوسط، و شدید بدون خصایص روانپریشانه، و شدید با خصایص روانپریشانه را فقط وقتی میتوان به حساب آورد که ملاکهای کنونی با دوره مانیا مطابقت کنند. حالات «در فروکش نسبی» و در «فروکش کامل» در اختلال دوقطبی I تنها زمانی میتوان بر دوره مانیا اطلاقش کرد که آخرین دوره خلقی بیمار از نوع مانیا باشد.
خفیف: حداقل ملاکهای علامتی مربوط به دوره مانیا وجود داشته باشد.
متوسط: افزایش مفرط فعالیتها یا مختل شدن مفرط قضاوت.
شدید، بدون خصایص روانپریشانه: برای ممانعت از رساندن صدمات جسمی به خود یا دیگران لازم باشد تقریباً به طور دایم از فرد مراقبت شود.
شدید، با خصایص روانپریشانه: توهم یا هذیان وجود داشته باشد. در صورت امکان ذکر کنید که آیا این خصایص، هماهنگ با خلق است یا ناهماهنگ با خلق.
خصایص روانپریشانه هماهنگ با خلق: هذیانها یا توهمهایی که محتوایشان با مضامین تیپیک مانیا همخوانی کامل داشته باشد، مضامینی از قبیل داشتن ارزش، قدرت، دانش، یا هویتی بسیار مهم، یا داشتن رابطهای خاص با یکی از اشخاص ربّانی یا با فردی مشهور.
خصایص روانپریشانه ناهماهنگ با خلق: هذیانها یا توهمهایی که محتوایشان شامل مضامین تیپیک مانیا از قبیل داشتن ارزش، قدرت، دانش، یا هویتی بسیار مهم، یا داشتن رابطهای خاص با یکی از ربانیون یا با فردی سرشناس نمیشود. از جمله این خصایص علایمی است از قبیل هذیانهای گزند (که ارتباط مستقیمی با افکار یا درونمایههای خود بزرگبینانه نداشته باشد)، کاشت فکر، و هذیانهای حاکی از تحت تسلط بودن.
در فروکشی نسبی: علایم دوره مانیا وجود داشته باشد، اما ملاکهای کامل آن دیده نشود، یا به دنبال ختم دوره مانیا، دورهای بدون هیچ یک از علایم چشمگیر دوره مانیا وجود داشته باشد، منتها کمتر از دو ماه طول کشیده باشد.
در فروکشی کامل: در طول دو ماه گذشته هیچ نشانه یا علامت مهمی از اختلال مذکور وجود نداشته باشد.
غیر اختصاصی
جدول 11 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصههای شدت / روانپریشانگی / فروکش در دوره مختلط فعلی (یا آخرین دوره از نوع مختلط)
نکته: این ملاکها را در رقم پنجم کدگذاری کنید. حالتهای خفیف، متوسط، و شدید بدون خصایص روانپریشانه، و شدید با خصایص روانپریشانه را فقط وقتی میتوان به حساب آورد که ملاکهای کنونی با دوره مختلط مطابقت کنند. حالات «در فروکش نسبی» و در «فروکش کامل» در اختلال دوقطبی I را تنها زمانی میتوان بر دوره مختلط اطلاق کرد که آخرین دوره خلقی بیمار از نوع مختلط باشد.
خفیف: از حداقل ملاکهای علامتی مربوط به دوره مانیا و نیز افسردگی اساسی چیز بیشتری وجود نداشته باشد.
متوسط: شدت علایم یا مختل شدن کارکردها بیشتر از «خفیف» و کمتر از «شدید» باشد.
شدید، بدون خصایص روانپریشانه: برای ممانعت از رساندن صدمات جسمی به خود یا دیگران لازم باشد تقریباً به طور دایم از فرد مراقبت شود.
شدید، با خصایص روانپریشانه: توهم یا هذیان وجود داشته باشد. در صورت امکان ذکر کنید که آیا این خصایص هماهنگ با خلق است یا ناهماهنگ با خلق:
خصایص روانپریشانه هماهنگ با خلق: هذیانها یا توهمهایی که محتوایشان با مضامین تیپیک مانیا یا افسردگی همخوانی کامل دارد.
خصایص روانپریشانه ناهماهنگ با خلق: هذیانها یا توهمهایی که محتوایشان شامل مضامین تیپیک مانیا یا افسردگی نیست. از جمله آنها علایمی است نظیر هذیان گزند (که ارتباط مستقیمی با درونمایههای افسردگی یا خود بزرگبینی نداشته باشد)، کاشت فکر، و هذیانهای حاکی از تحت تسلط بودن.
در فروکشی نسبی: علایم دوره مختلط وجود داشته باشد، اما ملاکهای کامل آن دیده نشود. یا به دنبال ختم دوره مختلط دورهای بدون هیچ علامت چشمگیری وجود داشته باشد، منتها کمتر از دو ماه طول کشیده باشد.
در فروکشی کامل: در طول دو ماه گذشته هیچ نشانه یا علامت مهمی از اختلال مذکور وجود نداشته باشد.
غیر اختصاصی
اختلال افسردگی اساسی، عود کننده. طبق DSM-IV-TR بیمارانی که لااقل دومین دوره افسردگی خود را دارند میگذرانند، در دسته مبتلایان به نوع عود کننده اختلال افسردگی اساسی (جدول 13) قرار میگیرند. مشکل اصلی در تشخیص عود کننده بودن دورههای افسردگی اساسی این است که معلوم نیست بر اساس چه ملاکی هر دوره را میتوان پایان پذیرفته تلقی کرد. دو متغیری که در این مورد وجود دارد، میزان رفع علایم و مدت رفع علایم است. مطابق با DSM-IV-TR لازم است که هر دوره افسردگی لااقل دو ماه با دورههای قبل یا بعدش فاصله داشته باشد و طی این دوره بیمار هیچ علامت چشمگیری از افسردگی نداشته باشد.
اختلال دوقطبی I
در DSM-IV-TR برای ملاکهای مربوط به دوره مانیا فهرست جداگانهای وجود دارد (6). لازم است هر دوره مشخص خلق غیرطبیعی لااقل یک هفته طول کشیده باشد. دیگر آنکه بر اساس علایم آخرین دوره دو تشخیص جداگانه (دوره مانیا منفرد و دوره عود کننده به هر نوع) برای اختلال دوقطبی I در نظر گرفته شده است.
اختلال دوقطبی I عنوانی است مترادف با آنچه قبلاً تحت عنوان اختلال دوقطبی شناخته میشد، سندرمی با مجموعه کامل علایم مانیا (شیدایی) در سیر اختلال. DSM-IV-TR تشخیصی تحت عنوان اختلال دوقطبی II را هم به رسمیت شناخته که مشخصهاش وجود دورههای افسردگی و هیپومانیا (نیمهشیدایی) (جدول 7) در سیر یک اختلال واحد است؛ و دوره هیپومانیا دورهای است با علایم مانیا (شیدایی) که همه ملاکهای تشخیصی لازم برای سندرم مانیا را ندارد.
در DSM-IV-TR مشخصاً ذکر شده است که اگر دورههای مانیا آشکارا بر اثر درمانهای ضد افسردگی (از قبیل دارودرمانی یا درمان با تشنّج الکتریکی [ECT]) به وجود آمده باشد، دلالت بر اختلال دوقطبی I نمیکند.
اختلال دوقطبی I، دوره منفرد مانیا (شیدایی). طبق DSM-IV-TR اگر بیمار دچار نخستین دوره مانیا شده باشد، میتوان او را واجد ملاکهای تشخیصی اختلال دوقطبی I، دوره منفرد مانیا (جدول 14) دانست. دلیل این الزام آن است که اگر نخستین دوره بیماری فردی که مبتلا به اختلال دوقطبی I است، از نوع افسردگی باشد، قابل افتراق از بیمار مبتلا به اختلال افسردگی اساسی نخواهد بود.
جدول 12 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال افسردگی اساسی، دوره واحد
الف) یک دوره واحد افسردگی اساسی وجود داشته باشد.
ب) اختلال اسکیزوافکتیو توجیه بهتری برای دوره افسردگی اساسی نباشد و دوره مذکور روی اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS) سوار نشده باشد.
پ) به هیچ وجه سابقه دوره مانیا، دوره مختلط، یا دوره هیپومانیا وجود نداشته باشد. توجه: اگر همه دورههای شبهمانیا، شبهمختلط، یا شبههیپومانیا، ناشی از مواد یا درمان و اثرات جسمی مستقیم یک بیماری طبی عمومی باشند، این استثنا قابل اجرا نیست.
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره افسردگی اساسی مطابقت میکنند، خصایص و یا وضعیت بالینی کنونی را ذکر کنید:
خفیف، متوسط، شدید بدون خصایص روانپریشانه / شدید با خصایص روانپریشانه
مزمن
با خصایص کاتاتونی
با خصایص مالیخولیایی
با خصایص آتیپیک
با شروع پسازایمانی
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره افسردگی اساسی مطابقت نمیکنند، وضعیت بالینی کنونی اختلال افسردگی اساسی و یا خصایص آخرین دوره را ذکر کنید: در فروکش نسبی، در فروکش کامل
مزمن
با خصایص کاتاتونی
با خصایص مالیخولیایی
با خصایص آتیپیک
با شروع پسازایمانی
جدول 13 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال افسردگی اساسی، عود کننده
الف) حداقل دو دوره افسردگی اساسی وجود داشته باشد.
نکته: برای آنکه هر دوره از دوره دیگر جدا دانسته شود، فرجهای به مدت حداقل دو ماه پیاپی باید وجود داشته باشد که طی این دو ماه ملاکهای دوره افسردگی اساسی در کار نباشد.
ب) اختلال اسکیزوافکتیو توجیه بهتری برای دورههای افسردگی اساسی نباشد و نیز دورههای مذکور روی اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS) سوار نشده باشد.
پ) به هیچ وجه سابقه دوره مانیا، دوره مختلط، یا دوره هیپومانیا وجود نداشته باشد. توجه: اگر همه دورههای شبهمانیا، شبهمختلط، یا شبههیپومانیا، ناشی از مواد یا درمان، و یا اثرات جسمی مستقیم یک بیماری طبی عمومی بوده باشند این استثنا قابل اجرا نیست.
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره افسردگی اساسی مطابقت میکنند، خصایص و یا وضعیت بالینی کنونی را ذکر کنید:
خفیف، متوسط، شدید بدون خصایص روانپریشانه / شدید با خصایص روانپریشانه
مزمن
با خصایص کاتاتونی
با خصایص مالیخولیایی
با خصایص آتیپیک (غیر متعارف)
با شروع پسازایمانی
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره افسردگی اساسی مطابقت نمیکنند، وضعیت بالینی کنونی اختلال افسردگی اساسی و یا خصایص آخرین دوره را ذکر کنید: در فروکش نسبی، در فروکش کامل
مزمن
با خصایص کاتاتونی
با خصایص مالیخولیایی
با خصایص آتیپیک
با شروع پسازایمانی
موارد زیر را ذکر کنید:
مختصههای سیر طولی (با بهبود بین دورهها یا بدون آن)
با الگوی فصلی
جدول 14 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال دوقطبی I، دوره منفرد مانیا (شیدایی)
الف) تنها یک دوره مانیا وجود داشته باشد و پیش از آن نیز هیچ دوره افسردگی اساسی در کار نبوده باشد.
نکته: عود بنا به تعریف عبارت است از تغییر قطب از افسردگی، یا وجود فرجهای لااقل دو ماهه بدون علایم مانیا.
ب) دوره مانیا با اختلال اسکیزوافکتیو، بهتر قابل توجیه نباشد، و نیز بر اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS)، سوار نشده باشد.
موارد زیر را اگر وجود دارد، ذکر کنید:
مختلط: وقتی است که علایم، واجد ملاکهای دوره مختلط باشند.
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره مانیا، مختلط، یا افسردگی اساسی مطابقت میکنند، خصایص و / یا وضعیت بالینی کنونی را ذکر کنید:
خفیف، متوسط، شدید بدون خصایص روانپریشانه / شدید با خصایص روانپریشانه
با خصایص کاتاتونیک
با شروع پسازایمانی
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره مانیا، مختلط، یا افسردگی اساسی مطابقت نمیکنند، وضعیت بالینی کنونی اختلال دوقطبی I و یا خصایص آخرین دوره را ذکر کنید:
در فروکش نسبی، در فروکش کامل
با خصایص کاتاتونی
با شروع پسازایمانی
جدول 15 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال دوقطبی I که آخرین دورهاش از نوع مانیا (شیدایی) است
الف) دوره فعلی (یا آخرین دوره) از نوع مانیا باشد.
ب) لااقل یک دوره افسردگی اساسی، مانیا یا مختلط، در گذشته بوده باشد.
پ) دورههای خلقی ذکر شده در ملاکهای الف و ب با اختلال اسکیزوافکتیو، بهتر قابل توجیه نباشد و بر اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS)، سوار نشده باشد.
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره مانیا مطابقت میکنند، خصایص و / یا وضعیت بالینی کنونی را ذکر کنید:
خفیف، متوسط، شدید بدون خصایص روانپریشانه / شدید با خصایص روانپریشانه
مزمن
با خصایص کاتاتونی
با شروع پسازایمانی
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره مانیا مطابقت نمیکنند، وضعیت بالینی کنونی اختلال دوقطبی I و / یا خصایص آخرین دوره مانیا را ذکر کنید:
در فروکش نسبی، در فروکش کامل
با خصایص کاتاتونی
با شروع پسازایمانی
موارد زیر را ذکر کنید:
مختصههای سیر طولی (با و بدون بهبود در فواصل دورهها)
با الگوی فصلی (تنها در مورد دورههای افسردگی اساسی قابل اطلاق است)
با تند چرخی
جدول 16 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال دوقطبی I که آخرین دورهاش از نوع هیپومانیا (نیمه شیدایی) است
الف) دوره فعلی (یا آخرین دوره) از نوع هیپومانیا باشد.
ب) لااقل یک دوره مانیا یا مختلط در گذشته بوده باشد.
پ) علایم خلقی، رنج و عذاب چشمگیری به لحاظ بالینی ایجاد کرده باشد، یا موجب اختلالی قابل توجه در کارکردهای اجتماعی، شغلی، و سایر حوزههای مهم کارکرد شده باشد.
ت) دورههای خلقی مذکور در ملاکهای الف یا ب با اختلال اسکیزوافکتیو، بهتر قابل توجیه نباشد و بر اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS)، سوار نشده باشند.
موارد زیر را ذکر کنید:
مختصههای سیر طولی (با و بدون بهبود در فواصل دورهها)
با الگوی فصلی (تنها در مورد دورههای افسردگی اساسی قابل اطلاق است)
با تند چرخی
جدول 17 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال دوقطبی I که آخرین دورهاش از نوع افسردگی باشد
الف) دوره فعلی (یا آخرین دوره) از نوع افسردگی اساسی باشد.
ب) لااقل یک دوره مانیا یا مختلط، در گذشته بوده باشد.
پ) دورههای خلقی ذکر شده در ملاکهای الف و ب با اختلال اسکیزوافکتیو، بهتر قابل توجیه نباشد و بر اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS)، سوار نشده باشد.
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره افسردگی اساسی مطابقت میکنند، خصایص و / یا وضعیت بالینی کنونی اختلال را ذکر کنید:
خفیف، متوسط، شدید بدون خصایص روانپریشانه / شدید با خصایص روانپریشانه
مزمن
با خصایص کاتاتونی
با خصایص مالیخولیایی
با خصایص آتیپیک
با شروع پسازایمانی
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره افسردگی اساسی مطابقت نمیکنند، وضعیت بالینی کنونی اختلال دوقطبی I و / یا خصایص آخرین دوره افسردگی اساسی را ذکر کنید:
در فروکش نسبی، در فروکش کامل
مزمن
با خصایص کاتاتونی
با خصایص مالیخولیایی
با خصایص آتیپیک
با شروع پسازایمانی
موارد زیر را مشخص کنید:
مختصههای سیر طولی (با و بدون بهبود در فاصله بین دورهها)
با الگوی فصلی (فقط بر الگوی دورههای افسردگی اساسی قابل اطلاق است)
با تند چرخی
جدول 18 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال دوقطبی I که آخرین دورهاش از نوع مختلط باشد
الف) دوره فعلی (یا آخرین دوره) از نوع مختلط باشد.
ب) لااقل یک دوره افسردگی اساسی، مانیا یا مختلط، در گذشته بوده باشد.
پ) دورههای خلقی ذکر شده در ملاکهای الف و ب با اختلال اسکیزوافکتیو، بهتر قابل توجیه نباشد و بر اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS)، سوار نشده باشد.
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره مختلط مطابقت میکنند، خصایص و / یا وضعیت بالینی کنونی اختلال را ذکر کنید:
خفیف، متوسط، شدید بدون خصایص روانپریشانه / شدید با خصایص روانپریشانه
با خصایص کاتاتونی
با شروع پسازایمانی
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره مختلط مطابقت نمیکنند، وضعیت بالینی کنونی اختلال دوقطبی I و یا خصایص آخرین دوره مختلط را ذکر کنید:
در فروکش نسبی، در فروکش کامل
با خصایص کاتاتونیک
با شروع پسازایمانی
موارد زیر را ذکر کنید:
مختصههای سیر طولی (با و بدون بهبود در فواصل دورهها)
با الگوی فصلی (تنها در مورد دورههای افسردگی اساسی قابل اطلاق است)
با تند چرخی
جدول 19 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال دوقطبی I که آخرین دورهاش از نوع غیر اختصاصی باشد
الف) دوره فعلی (یا آخرین دوره) واجد ملاکهای دوره مانیا، هیپومانیا، مختلط، یا افسردگی اساسی به جز ملاک مدت باشد.
ب) لااقل یک دوره مانیا یا مختلط، در گذشته بوده باشد.
پ) علایم خلقی به لحاظ بالینی، رنج و عذابی چشمگیر یا اختلالی قابل توجه در کارکردهای اجتماعی، شغلی، و سایر حوزههای مهم کارکرد ایجاد کرده باشد.
ت) دورههای خلقی ذکر شده در ملاکهای الف و ب با اختلال اسکیزوافکتیو، بهتر قابل توجیه نباشد و بر اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشی نامعین (NOS)، سوار نشده باشد.
ث) علایم خلقی ذکر شده در ملاکهای الف و ب، از اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً از مواد مورد سوء مصرف، از داروهای طبی، یا سایر درمانها) یا یک بیماری طبی عمومی (مثل پرکاری تیرویید) ناشی نشده باشد.
موارد زیر را ذکر کنید:
مختصههای سیر طولی (با و بدون بهبود در فواصل دورهها)
با الگوی فصلی (تنها در مورد دورههای افسردگی اساسی قابل اطلاق است)
با تند چرخی
اختلال دوقطبی I، عود کننده. همان مسایلی که در مورد تعریف خاتمه دوره افسردگی وجود داشت، در مورد تعریف پایان دوره مانیا نیز مطرح است. طبق DSM-IV-TR زمانی میتوان دو دوره را از هم جدا دانست که حداقل دو ماه فاصله بدون علایم چشمگیر مانیا یا هیپومانیا بینشان وجود داشته باشد. در DSM-IV-TR ملاکهایی تشخیصی برای نوع عود کننده اختلال دوقطبی I ذکر شده که به علایم آخرین دوره بستگی دارد: اختلالات دوقطبی I، آخرین دوره از نوع مانیا (جدول 15)؛ اختلال دوقطبی I، آخرین دوره از نوع هیپومانیا (جدول 16)؛ اختلال دوقطبی I، آخرین دوره از نوع افسردگی (جدول 17)؛ اختلال دوقطبی I، آخرین دوره از نوع مختلط (جدول 18)؛ و اختلال دوقطبی I، آخرین دوره از نوع غیر اختصاصی (جدول 19).
اختلال دوقطبی II
در ملاکهای تشخیصی اختلال دوقطبی II وجود علایم هیپومانیا با شدت، بسامد، و مدت معینی ذکر شده است. ملاکهای تشخیصی دوره هیپومانیا (جدول 7) نیز جدا از ملاکهای تشخیصی اختلال دوقطبی II (جدول 20) فهرست شده است. این ملاکها را از آن رو وضع کردهاند که دورههای هیپومانیا بیشتر از واقع تشخیص داده نشود و بیماران دچار اختلال افسردگی اساسی به غلط در طبقه بیماران دچار اختلال دوقطبی II گذارده نشوند. روانپزشکان در کار بالینی ممکن است خلق سالم (یوتایمیا) را در بیماری که ماهها یا سالها دچار افسردگی مزمن بود نتوانند به راحتی از هیپومانیا افتراق دهند. پیدایش دورههای هیپومانیا بر اثر مصرف داروهای ضد افسردگی، همان طور که به نفع تشخیص اختلال دوقطبی I نبود، مؤید تشخیص اختلال دوقطبی II نیز نیست.
مختصههای توصیفگر آخرین دوره
در DSM-IV-TR علاوه بر مختصههای شدت / روانپریشانگی / فروکش (جدولهای 9 تا 11) خصیصههای علامتی دیگری نیز تعریف شده است که برای توصیف بیماران مبتلا به انواع و اقسام اختلالات خلقی به کار میرود. دو تا از این خصایص علامتی مقطعی (خصایص مالیخولیایی و خصایص غیر نوعی) فقط برای توصیف دورههای افسردگی به کار میرود، اما دو خصیصه علامتی مقطعی دیگر (خصایص کاتاتونی و خصیصه شروع پسازایمانی) را، هم در توصیف دورههای افسردگی میتوان به کار برد، و هم در توصیف دورههای مانیا.
با خصایص روانپریشانه. وجود خصایص روانپریشانه (جدول 9) در اختلال افسردگی اساسی نشانه شدت بیماری و دال بر پیشآگهی بد است. مرور منابعی که در آنها اختلال افسردگی اساسی روانپریشانه با غیر روانپریشانه مقایسه شده است، حکایت از احتمال جدا بودن نحوه پیدایش این دو بیماری دارد. یک تفاوت این است که اختلال دوقطبی I در خانوادههای پژوهیدنیهای دچار افسردگی روانپریشانه شایعتر است تا در خانوادههای پژوهیدنیهای مبتلا به افسردگی غیر روانپریشانه.
خود علایم روانپریشی را هم اغلب به دو دسته هماهنگ با خلق و ناهماهنگ با خلق تقسیم میکنند. علایم هماهنگ با خلق (mood-congruent) علایمی است که با اختلال خلقی هماهنگی دارد («من مستحق مجازاتام، بس که بدم») و علایم ناهماهنگ با خلق (mood-incongruent) با اختلال خلقی هماهنگی ندارد. بیماران خلقی دچار روانپریشی هماهنگ با خلق به نوع سایکوتیک اختلال خلقی دچارند، ولی بیماران خلقی دچار روانپریشی ناهماهنگ با خلق ممکن است به اختلال اسکیزوافکتیو یا اسکیزوفرنی مبتلا باشند.
عوامل مرتبط با پیشآگهی بد در بیماران مبتلا به اختلالات خلقی به این قرار است: طولانی بودن دوره، وجود فاصله زمانی بین اختلال خلقی و علایم روانپریشی، و داشتن سابقه پیشمرضی بد از نظر سازگاری اجتماعی، وجود خصایص روانپریشانه هممعانی درمانی مهمی دارد. این گونه بیماران نوعاً علاوه بر داروهای ضد افسردگی یا تثبیت کنندههای خلق به داروهای ضدّ روانپریشی و ای بسا درمان با تشنّج الکتریکی (ECT) هم نیاز دارند تا به لحاظ بالینی بهبود یابند.
با خصایص مالیخولیایی (ملانکولیک). «مالیخولیا» یکی از قدیمیترین اصطلاحات تاریخ روانپزشکی است که به زمان بقراط در قرن چهارم برمیگردد و در آن زمان برای توصیف تیرگی خلق ناشی از افسردگی ابداع شد. این اصطلاح هنوز هم برای توصیف نوعی از افسردگی به کار میرود که مشخصات آن عبارتند از بیلذتی شدید، سحرخیزی، کاهش وزن، و احساس گناه عمیق (که اغلب نسبت به رویدادهای جزئی و بیاهمیت نیز رخ میدهد). افکار خودکشی در میان بیماران مالیخولیایی شایع است. مالیخولیا با بروز تغییراتی در دستگاه عصبی خودکار و عملکردهای اندوکرین همراه است. به همین دلیل گاهی اوقات مالیخولیا را «افسردگی درونزاد» و یا نوعی از افسردگی میخوانند که در غیاب عوامل خارجی استرسزا یا تسریع کننده رخ میدهد. خصایص مالیخولیایی که در DSM-IV-TR ذکر شده است، قابل اطلاق بر دورههای افسردگی اساسی در اختلال افسردگی اساسی، اختلال دوقطبی I، و اختلال دوقطبی II است (جدول 21).
جدول 20 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال دوقطبی II
الف) وجود (یا سابقه) حداقل یک دوره افسردگی اساسی.
ب) وجود (یا سابقه) حداقل یک دوره هیپومانیا.
پ) در گذشته هرگز دوره مانیا یا مختلط وجود نداشته باشد.
ت) علایم خلقی ملاکهای الف و ب با اختلال اسکیزوافکتیو، بهتر توجیه نشود و نیز این علایم بر اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا اختلال روانپریشانه غیر اختصاصی NOS سوار نشده باشد.
ث) علایم مزبور به لحاظ بالینی رنج و عذابی چشمگیر ایجاد کرده باشد، یا کارکردهای اجتماعی، شغلی، یا سایر کارکردهای مهم فرد را به نحو قابل توجهی مختل ساخته باشد.
نوع دوره فعلی یا آخرین دوره را معین کنید:
هیپومانیک: وقتی است که دوره فعلی یا آخرین دوره فرد از نوع هیپومانیا باشد.
افسرده: وقتی است که دوره فعلی یا آخرین دوره فرد از نوع افسردگی اساسی باشد.
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره افسردگی اساسی مطابقت میکنند، خصایص و / یا وضعیت بالینی کنونی اختلال را ذکر کنید:
خفیف، متوسط، شدید بدون خصایص روانپریشانه / شدید با خصایص روانپریشانه نکته: کدهای پنج رقمی را نمیتوان در این مورد به کار برد، چون در کد مربوط به اختلال دوقطبی II قبلاً از رقم پنجم استفاده شده است.
مزمن
با خصایص کاتاتونی
با خصایص مالیخولیایی
با خصایص آتیپیک
با شروع پسازایمانی
اگر تمام ملاکهای کنونی با دوره هیپومانیا یا افسردگی اساسی مطابقت نمیکنند، وضعیت بالینی اختلال دوقطبی II و / یا خصایص آخرین دوره افسردگی اساسی (فقط در صورتی که این دوره، آخرین دوره از نوع دورههای خلقی باشد) را ذکر کنید:
در فروکش نسبی، در فروکش کامل. توجه: کدهای پنج رقمی را نمیتوان در این موارد به کار برد، چون در کد مربوط به اختلال دوقطبی II قبلاً از رقم پنجم استفاده شده است.
مزمن
با خصایص کاتاتونیک
با خصایص مالیخولیایی
با خصایص آتیپیک
با شروع پسازایمانی
موارد زیر را معین کنید:
مختصههای مربوط به سیر طولی (با و بدون بهبود در فواصل دورهها)
با الگوی فصلی (تنها در مورد دورههای افسردگی اساسی قابل اطلاق است)
با تند چرخی
جدول 21 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصههای مربوط به خصایص مالیخولیایی (ملانکولیک)
اگر موارد زیر وجود دارد معین کنید:
با خصایص مالیخولیایی (فقط هنگامی قابل اطلاق به دوره فعلی یا آخرین دوره افسردگی اساسی در اختلال افسردگی اساسی و یا به دوره افسردگی اساسی در اختلال دوقطبی نوع I یا نوع II است که آخرین دوره از دورههای خلقی باشد).
الف) یکی از علایم زیر در شدیدترین دوره از دوره فعلی رخ داده باشد:
(1) لذت نبردن از هیچ یا تقریباً هیچ فعالیتی.
(2) واکنش نشان ندادن به محرکهایی که معمولاً خوشایند بوده است (وقتی اتفاق خوبی میافتد، حتی به طور موقت هم احساس نمیکند که حالش بهتر شده است).
ب) حداقل سه تا از موارد زیر وجود داشته باشد:
(1) خلق افسردهای با کیفیت متمایز (یعنی فرد خلق افسردهاش را متمایز و متفاوت از آن نوع احساسی درک کند که بعد از مرگ عزیزش به او دست میدهد).
(2) افسردگی همواره صبحها بدتر باشد.
(3) سحرخیزی (بیدار شدن حداقل دو ساعت زودتر از زمان معمول).
(4) کندی یا سراسیمگی چشمگیر روانی ـ حرکتی.
(5) بیاشتهایی یا کاهش قابل توجه وزن.
(6) احساس گناه مفرط یا بیدلیل.
با خصایص غیرمتعارف (آتیپیک). قبول رسمی افسردگی همراه با خصایص غیر متعارف (آتیپیک) پاسخی است به دادههای بالینی و پژوهشی حاکی از وجود مشخصههای ویژه و قابل پیشبینی در بیماران واجد خصایص آتیپیک که عبارت است از پرخوری و پرخوابی. به این علایم گاه عنوان علایم نباتی معکوس داده میشود و به این الگوی علامتی نیز گاه ملال هیسترویید اطلاق میشود. مقایسه آن دسته از بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی که واجد این خصایصاند، با بیماران فاقد این خصایص، نشان میدهد که در این گروه، سن شروع پایینتر است، کندی روانی ـ حرکتی شدیدتر است، و تشخیصهای همزمانی از قبیل اختلال هول (پانیک)، سوء مصرف مواد یا وابستگی به مواد، و اختلال جسمانی سازی نیز فراوانتر است. در برخی پژوهشها معلوم شده که چون میزان بروز و شدت علایم اضطرابی در بیماران واجد خصایص آتیپیک بیشتر است، ممکن است آنها را به غلط دچار یک اختلال اضطرابی تشخیص دهند، نه یک اختلال خلقی. این گونه بیماران همچنین ممکن است سیری درازمدت داشته باشند، یا بیماریشان اختلال دوقطبی I و یا دارای الگوی فصلی تشخیص داده شود.
خصایص آتیپیک ذکر شده در DSM-IV-TR را میشود بر آخرین دوره افسردگی اساسی اطلاق کرد، چه در اختلال افسردگی اساسی باشد، چه در اختلال دوقطبی I، دوقطبی II، و یا دیستایمی (افسردهخویی).
جدول 22 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصههای مربوط به خصایص آتیپیک
مشخص کنید که آیا مورد زیر وجود دارد یا نه:
با خصایص آتیپیک (زمانی قابل اطلاق است که در اختلال افسردگی اساسی یا در دوره افسردگی اساسیای از اختلال دوقطبی I یا II که آخرین دورهاش از نوع افسردگی اساسی باشد، در دو هفته اخیر این خصایص غلبه داشته باشند، یا در اختلال دیستایمی در دو سال اخیر این خصایص غلبه داشته باشند؛ اگر دوره کنونی از نوع افسردگی اساسی نباشد، فقط وقتی قابل اطلاق است که این ویژگی در هر دوره دو هفتهای بارز و نمایان باشد).
الف) واکنش نشان دادن خلق (mood reactivity) یعنی در پاسخ به وقوع یا احتمال وقوع اتفاقات مثبت، خلق باز شود.
ب) لااقل دو تا از خصایص زیر وجود داشته باشد:
(1) افزایش وزن یا اشتها به طور چشمگیر
(2) پرخوابی
(3) فلج خشک (leaden paralysis) یعنی احساس خشکی و سفتی در دست و پا
(4) حساسیت به طرد در روابط بینفردی به صورت یک الگوی درازمدت (یعنی محدود به دورههای اختلال خلقی نباشد) که موجب اختلال چشمگیری از نظر اجتماعی یا شغلی شده باشد.
پ) در یک دوره واحد، ملاکهای خصایص مالیخولیایی یا کاتاتونیک به طور همزمان وجود نداشته باشد.
مثال
دوشیزه «ج» که 17 سال سن دارد و دانشآموز سال آخر دبیرستان است، به خاطر اینکه با خوردن تعداد زیادی قرص قصد خودکشی داشت، برای ارزیابی ارجاع شد. شب قبل از اقدام به خودکشی، خانم «ج» بر سر سفارش پیتزا با مادرش دعوا کرده بود. بیمار به خاطر میآورد که مادرش گفته بود او یک «توله لوس و ننر» است که هیچ وقت نمیتواند شاد و راضی زندگی کند. بیمار که احساس میکرد ناامید و طرد شده است، به اتاقش رفت و یادداشتی نوشت مبنی بر اینکه دچار آشفتگی روانی شده است و با اینکه پدر و مادرش را دوست دارد، نمیتواند با آنها ارتباط برقرار کند. در ادامه این یادداشت درخواست کرده بود که حیوانات شیشهای مورد علاقهاش را به یکی از دوستانش بدهند. پدر و مادرش، که به سینما رفته بودند، وقتی آخر شب به خانه برگشتند دخترشان را در حال اغما پیدا کردند و بلافاصله و باعجله او را به اورژانس بیمارستان رساندند.
دوشیزه «ج» در دو ماه اخیر مرتب گریه میکرد و نسبت به فعالیتهای اجتماعی، مدرسه، و دوستانش بیعلاقه شده بود. خیلی پرخور شده بود و اخیراً اضافه وزن پیدا کرده بود، به گونهای که مادرش از این مسأله خیلی ناراحت بود. دوشیزه میگفت مادرش همیشه نق میزد که «او باید مراقب خودش باشد»، و در واقع بحث و مرافعه شب خودکشی هم به این خاطر بود که او دوست داشت پیتزا سفارش بدهد، ولی مادرش معتقد بود این کار لازم نیست. مادر بیمار میگفت که دخترش فقط دوست داشت بخوابد و اصلاً از خانه بیرون نمیرفت تا با دوستانش باشد و در کارهای خانه هم به او کمک نمیکرد. وقتی از دوشیزه «ج» خواستند عادت خوابیدنش را تغییر دهد، میگفت اخیراً احساس میکند خیلی خسته است و اغلب میپندارد چیز باارزشی وجود ندارد که به خاطرش از رختخواب بیرون بیاید. او میگفت به خاطر دیداری که در آینده نزدیک با دوست پسرش خواهد داشت بسیار هیجانزده است، چون دوست پسرش در کالجی درس میخواند که در فاصله نسبتاً زیادی از محل زندگی او قرار داشت و چند ماه بود که او را ندیده بود.
در خلال ارزیابی معلوم شد که این دختر نوجوان که سومین و آخرین فرزند پدر و مادری بسیار فهیم و باهوش و از طبقه متوسط بالا بود، در ذهن خود دایماً با این فکر دست و پنجه نرم میکند که او کمتر از دو خواهر دیگرش شاداب، باهوش، و جذاب است. او احساس میکرد مادرش، که انگار همه جا حضور داشت، از او غافل مانده و اصلاً او را طرد کرده است. این دختر از نظر رشد احساس جدایی از مادرش و نیز در تصویر هویت فردیاش اشکال داشت. او دستورات و راهنماییهای مادرش را مانعی بر سر راه تلاش خود جهت ابراز استقلال و خودمختاریاش میدید.
با خصایص کاتاتونیک. کاتاتونی علامتی است که در انواع اختلالات روانی و از همه شایعتر در اسکیزوفرنی و اختلالات خلقی میتواند وجود داشته باشد (جدول 23). وجود خصایص کاتاتونی در بیماران دچار اختلالات خلقی از نظر پیشآگهی و درمان اهمیت دارد.
شاهعلامتهای کاتاتونی یعنی بهتزدگی، حالت عاطفی کند، انزوای مفرط، منفیکاری، و کندی واضح روانی ـ حرکتی را در اسکیزوفرنی (چه نوع کاتاتونیک آن و چه نوع غیر کاتاتونیک)، اختلال افسردگی اساسی (اغلب در توعی که همراه با خصایص روانپریشانه است)، و اختلالات طبی و عصبی میتوان دید. علایم کاتاتونی ممکن است همراه با اختلال دوقطبی نوع I دیده شود. اما این همراهی به دلیل تضاد واضحی که علایم کاتاتونی و بهت با علایم شناخته شده مانیا دارد، اغلب به ذهن بالینگر نمیرسد. علایم کاتاتونی، سندرمی رفتاری را تشکیل میدهد که در انواع و اقسام اختلالات طبی و روانپزشکی ممکن است دیده شود و نباید این علایم را فقط حمل بر یک تشخیص کرد.
شروع پسازایمانی. طبق DSM-IV-TR اگر علایم اختلال خلقی در عرض چهار هفته پس از زایمان شروع شده باشد، میتوان آن را پسازایمانی دانست (جدول 24). در اختلالات روانی پسازایمانی علایم روانپریشی شایع است (روانپریشی پسازایمانی در بخش 4/14 تشریح شده است).
مزمن. طبق DSM-IV-TR برای توصیف دورههای افسردگی اساسی در اختلال افسردگی اساسی، اختلال دوقطبی I، و اختلال دوقطبی II میتوان از صفت «مزمن» استفاده کرد (جدول 25).
جدول 23 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصههای مربوط به خصایص کاتاتونیک
مشخص کنید که آیا مورد زیر وجود دارد یا نه:
با خصایص کاتاتونی (اگر در اختلال افسردگی اساسی، دوقطبی I، یا II، دوره فعلی یا آخرین دوره از نوع افسردگی اساسی، مانیا، یا مختلط باشد، قابل اطلاق است)
وجه غالب نمای بالینی لااقل دو تا از موارد زیر باشد:
(1) بیحرکتی که دلیلش جمود عضلانی (کاتالپسی؛ از جمله انعطاف مومیشکل) یا بُهت (استوپور) باشد.
(2) فعالیت مفرط حرکتی (که ظاهراً بیهدف باشد و تحت تأثیر محرکهای خارجی صورت نگرفته باشد)
(3) منفیکاری (نگاتیویسم) مفرط، که نوعی مقاومت ظاهراً بیانگیزه است در مقابل هر گونه دستوری، یا حفظ وضعیتی بیانعطاف است در برابر اقداماتی که معاینهگر برای به حرکت درآوردن عضوی از وی میکند، یا سکوت (موتیسم).
(4) انواع منحصر به فردی از حرکات ارادی که دلیلش وجود وضعیتگیری (posturing) یعنی حفظ ارادی وضعیتی نامناسب یا غریب، حرکات قالبی، حرکات ادایی برجسته، یا شکلک درآوردن برجسته است.
(5) پژواک کلام (اکولالی) یا پژواک کردار (اکوپراکسی)
جدول 24 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصه مربوط به شروع پسازایمانی
مشخص کنید که آیا مورد زیر وجود دارد یا نه:
با شروع پسازایمانی (قابل اطلاق بر دوره فعلی یا آخرین دوره از نوع افسردگی اساسی، مانیا، یا مختلط در اختلال افسردگی اساسی، اختلال دوقطبی I یا II، یا قابل اطلاق بر اختلال روانپریشی گذراست)
شروع دوره در عرض چهار هفته پس از زایمان باشد.
جدول 25 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصه مربوط به مزمن بودن
مشخص کنید که آیا مورد زیر وجود دارد یا نه:
مزمن (قابل اطلاق بر دوره فعلی یا آخرین دوره از نوع افسردگی اساسی در اختلال افسردگی اساسی و نیز بر یک دوره افسردگی اساسی در اختلال دوقطبی I یا II است، منتها به شرط آنکه دوره افسردگی اساسی آخرین دوره خلقی اختلال دوقطبی باشد)
ملاکهای کامل دوره افسردگی اساسی لااقل در عرض دو سال گذشته همواره وجود داشته باشد.
جدول 26 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصه تندچرخی
مشخص کنید که آیا مورد زیر وجود دارد یا نه:
با تندچرخی (قابل اطلاق بر اختلال دوقطبی I یا II است)
لااقل چهار دوره آشفتگی خلقی در دوازده ماه گذشته واجد ملاکهای دوره افسردگی اساسی، مانیا، مختلط، یا هیپومانیا باشد.
نکته: هر دوره را زمانی میتوان خاتمه یافته تلقی کرد که یا به مدت لااقل دو ماه فروکشی نسبی یا کامل وجود داشته باشد، یا دورهای عکس دوره قبلی حادث شده باشد (مثلاً دوره افسردگی اساسی به دوره مانیا تبدیل شده باشد).
جدول 27 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصه الگوی فصلی
مشخص کنید که آیا مورد زیر وجود دارد یا نه:
با الگوی فصلی (قابل اطلاق بر الگوی دورههای افسردگی اساسی در اختلال دوقطبی I یا II، یا اختلال افسردگی اساسی عود کننده است)
الف) شروع دورههای افسردگی اساسی در اختلال دوقطبی I یا II یا اختلال افسردگی اساسی عود کننده رابطه زمانی منظمی با وقت خاصی از سال داشته باشد (مثلاً دورههای افسردگی اساسی همیشه در پاییز یا زمستان پیدا شود).
نکته: مواردی که آشکارا به استرسهای روانی ـ اجتماعی فصلی مربوط است، نباید به حساب آورده شود (مثلاً فرد همیشه زمستانها بیکار شود).
ب) فروکشهای کامل (یا تغییر از افسردگی به مانیا یا هیپومانیا) نیز همیشه در موقع مشخصی از سال روی دهد (مثلاً افسردگی در بهار از بین برود).
پ) در دو سال گذشته دو دوره افسردگی اساسی با ارتباط قصلی تعریف شده در ملاکهای الف و ب روی داده باشد و در عین حال هیچ دوره افسردگی اساسیای هم که غیرفصلی باشد، در این مدت پیدا نشده باشد.
ت) شمار دورههای افسردگی اساسی فصلی (آن طور که در بالا توصیف شد) در طول زندگی فرد فزونی قابل توجهی بر دورههای افسردگی اساسی غیر فصلی داشته باشد.
جدول 28 ملاکهای DSM-IV-TR در مورد مختصههای سیر طولی
مشخص کنید که آیا مورد زیر وجود دارد یا نه (قابل اطلاق بر اختلال افسردگی اساسی عود کننده یا اختلال دوقطبی I یا II است):
یا بهبود کامل در فاصله دورهها: وقتی است که در فاصله دو دوره خلقی اخیر بیماری به طور کامل فروکش کرده باشد.
بدون بهبود کامل در فاصله دورهها: وقتی است که در فاصله دو دوره خلقی اخیر بیماری به طور کامل فروکش نکرده باشد.
توصیف سیر دورههای عود کننده
در DSM-IV-TR سه مختصه جداگانه برای سیر اختلالات خلقی و نیز ملاکهایی برای هر مختصه ذکر شده است. یکی از این سه مختصه سیر یعنی تندچرخی (جدول 26) فقط در مورد اختلالات دوقطبی I و II مصداق مییابد. دو مختصه دیگر یعنی دارای الگوی فصلی (جدول 27) و با یا بدون بهبود کامل بین دورهای (جدول 28) بر نوع عود کننده اختلالات دوقطبی I و II و نیز اختلال افسردگی اساسی قابل اطلاق است. با شروع پسازایمانی هم مختصه سیری است که بر دورههای افسردگی اساسی یا مانیا در اختلالات دوقطبی I، دوقطبی II، افسردگی اساسی، و روانپریشی گذرا میتوان اطلاق کرد.
تندچرخی (rapid cycling). بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I تندچرخ بیشتر مؤنثاند و بیشتر دورههای افسردگی و هیپومانیا پیدا میکنند. هیچ دادهای حاکی از آن نیست که تندچرخی دارای الگوی وراثتی خانوادگی باشد، و این به معنای آن است که شاید نوعی عامل خارجی (مثل استرس یا درمان دارویی) در پیدایش تندچرخی دخیل باشد. طبق ملاکهای DSM-IV-TR بیمار باید لااقل چهار دوره بیماری در عرض یک دوره دوازده ماهه داشته باشد (جدول 26).
مثال
وقتی همسر بیچاره آقای «الف» بالاخره او را راضی کرد تا برای یک بررسی کلی بستری شود، آقای «الف» 37 ساله و بیکار بود و چند سال بود که عملاً هیچ کارکرد مثبتی نداشت. یک هفته بود که آقای «الف» هر شب را به خوشگذرانی میگذراند و تمام روزها چیزهای مختلفی میخرید، و بعد از این مدت خانم «الف» تهدید کرد که اگر شوهرش برای بررسی وضعیت خود به یک بیمارستان روانی مراجعه نکند او را ترک خواهد کرد. روانپزشکی که آقای «الف» را بستری کرده بود دریافت که او مرد شاد و شنگولی است که رفتارهای اغوا کنندهای از خود نشان میدهد و خیلی پرحرف است، ولی هیچ نشانهای از هذیان یا توهم در او دیده نمیشود.
مشکلات آقای الف 7 سال پیش و از وقتی شروع شد که او به عنوان یک مأمور بیمه کار میکرد؛ در آن زمان به مدت چند ماه دچار علایم خفیف و متناوب افسردگی، اضطراب، خستگی، بیخوابی، و بیاشتهایی شد، ابتدا این علایم را ناشی از استرس کارش میدانست و بعد از چند ماه به حال عادی خود برگشت.
چند سال بعد در خلال یک معاینه فیزیکی عادی، توده بدون علامتی در غده تیروئیدش پیدا شد. یک ماه بعد از خارج کردن آن توده ـ که یک کیست پاپیلر بود ـ آقای الف متوجه تغییرات شدیدی در خلق خود شد، به این صورت که ابتدا 25 روز انرژی زیادی داشت و پرتحرک و سرخوش شده بود و بعد تا 5 روز دچار افسردگی شد و طی این مدت زیاد میخوابید و احساس میکرد به سختی میتواند حرکت کند. این الگوی دورههای متناوب سرخوشی و افسردگی، که به وضوح فقط با چند روز «طبیعی» همراه بود، به صورت ممتد و تا چند سال ادامه پیدا کرد.
در خلال دورههای افزایش انرژی، آقای الف خوشبین میشد و اعتماد به نفس زیادی پیدا میکرد، ولی در عین حال تندخو میشد و خیلی تحریکپذیر بود. در مورد مسایل شغلی قضاوت آشفتهای داشت. مبالغ زیادی پول برای موارد غیر ضروری خرج میکرد و چیزهایی میخرید که از او بعید بود، مثل یک دستگاه ضبط استریوی گرانقیمت و چند گازانبر دبرمن (Doberman). چند بار هم به صورت تکانهای اقدام به خوشگذرانی جنسی کرده بود.
در طول دورههای افسردگی اغلب تمام روز را در رختخواب میماند، چون احساس میکرد خسته است، انگیزه ندارد، و خلقش افسرده است. نسبت به لاابالیگری و زیادهرویهایی که چند هفته قبل انجام داده بود احساس گناه میکرد. غذا نمیخورد، حمام نمیکرد، و حتی صورتش را نیز اصلاح نمیکرد. چند روز پس از این حالت گوشهگیری و انزوا، یک روز صبح با این احساس که حالش بهتر شده است از خواب برمیخاست و ظرف 2 روز به محل کارش برمیگشت. اغلب با دستپاچگی و عجله کار میکرد تا عقب افتادگیهای مربوط به مدت افسردگیاش را جبران کند، ولی معمولاً عجلهاش باعث میشد کارآیی چندانی نداشته باشد.
آقای الف و همسرش مصرف هر گونه دارویی را انکار میکردند، و فقط آقای الف گاهی در طول دورههای پرفعالیتیاش در نوشیدن الکل زیادهروی میکرد، با این حال پنج سال پیش او را از کار اخراج کرده بودند، چون رئیسش معتقد بود که پرتحرکی آقای الف باید به خاطر مصرف مواد باشد. از آن زمان تاکنون همسرش او را تأمین میکند.
دو سال پیش بالاخره آقای الف قبول کرد که به روانپزشک مراجعه کند، ولی اصلاً با روانپزشک همکاری نمیکرد و در مورد مصرف داروهای تجویز شده (از جمله لیتیوم، نورولپتیکها، و ضدافسردگیها) پذیرندگی نشان نمیداد. نوسانات خلق او به غیر از چند دوره کوتاهمدت، تا زمان بستری شدن کنونیاش ادامه داشت.
نتایج بررسیهای انجام شده در بیمارستان، از جمله معاینات فیزیکی، آزمایشات شیمیایی خون، شمارش سلولهای خون، اسکن برشنگاری رایانهای، و آزمونهای شناختی، نکته چندان مهمی را نشان نمیداد. در آزمایشات عملکرد تیروئید برخی شواهد آزمایشگاهی کمکاری تیروئید به چشم میخورد، ولی هیچ نشانه بالینی دال بر بیماری تیروئید در او وجود نداشت. یک هفته پس از بستری شدن در بیمارستان وضع او به حالت افسردگی مشخص تغییر پیدا کرد.
الگوی فصلی. بیمارانی که اختلال خلقیشان از الگویی فصلی پیروی میکند، بیشتر در زمان خاصی از سال ـ بیش از همه در زمستان ـ دچار دورههای افسردگی میشوند. این الگو را به نام اختلال عاطفی فصلی (SAD) نیز میشناسند، اما این اصطلاح در DSM-IV-TR به کار نرفته است (جدول 27). بنابر دو دسته شواهد، الگوی فصلی ممکن است از تشخیص جداگانهای حکایت کند. اولاً این بیماران ممکن است به نوردرمانی جواب دهند، البته در مورد تأثیر نوردرمانی بر بیماران افسرده غیرفصلی مطالعه کافی انجام نشده است. ثانیاً در یک مطالعه با PET معلوم شده که فعالیت سوخت و سازی در قسمت حدقهای قشر پیشانی (اربیتوفرونتال) و در لوب تحتانی آهیانه چپ در این بیماران کاهش یافته است. در مطالعات بعدی احتمالاً بیماران افسرده دارای الگوی فصلی از سایر افسردهها افتراق داده خواهند شد.
مختصههای سیر طولی. در DSM-IV-TR اشکال مختلف سیر طولی اختلالات افسردگی اساسی، دوقطبی I و دوقطبی II مشخصاً توصیف شده است (جدول 28). هدف از گنجاندن مختصههای سیر طولی در DSM-IV-TR آن بود که بالینگران و پژوهشگران بتوانند از پیش اهمیت هر نوع سیر طولی را از نظر درمان و پیشآگهی شناسایی کنند.
انواع ذکر نشده در DSM-IV-TR. در نظامهای تشخیصی دیگر برای طبقهبندی بیماران دچار اختلالات خلقی معمولاً بیماران خوشپیشآگهی از بیماران بدپیشآگهی و یا بیمارانی که هر کدام به درمان خاصی بهتر جواب میدهند از یکدیگر تفکیک میشوند. تفکیک درونزاد از واکنشی، و تفکیک اولیه از ثانویه نیز در آنها صورت میگیرد.
تقسیمبندی طبق پیوستار درونزاد ـ واکنشی محل مناقشه است، چون تلویحاً حکایت از آن میکند که افسردگیهای درونزاد مبنایی زیستی دارند و افسردگیهای واکنشی، مبنایی روانی؛ این تقسیمبندی عمدتاً بر اساس بود یا نبود یک استرس قابل شناسایی به عنوان عامل تسریع کننده صورت میگیرد. سایر علایم افسردگی درونزاد را تغییرات شبانهروزی، هذیان، کندی روانی ـ حرکتی، سحرخیزی، و احساس گناه ذکر کردهاند؛ یعنی افسردگی درونزاد با اختلال افسردگی اساسی دارای خصایصی روانپریشانه یا مالیخولیایی یا هر دو در DSM-IV-TR مطابقت دارد. علایم افسردگی واکنشی را بیخوابی ابتدای شب، اضطراب، نوسانات هیجانی، و شکایات متعدد جسمی دانستهاند.
افسردگی اولیه همانی است که در DSM-IV-TR عنوان اختلال خلقی ناشی از بیماری طبی یا ناشی از مواد را نمیگیرد؛ به اینها افسردگی ثانویه اطلاق میشود. افسردگی مضاعف وضعیتی است که در آن اختلال افسردگی اساسی سوار بر اختلال دیستایمی شده باشد. معادل افسردگی نیز علامت یا سندرمی است که ممکن است شکل ناقصی از دوره افسردگی باشد. مثلاً علایم سه گانه (تریاد) فرار از مدرسه (truancy)، سوء مصرف الکل، و لاابالیگری جنسی در نوجوانی که تا پیش از آن رفتار خوبی داشته، ممکن است اجزایی از یک معادل افسردگی باشد.
خصایص بالینی
علایم اختلالات خلقی دو الگوی کلی دارد: یکی مربوط به افسردگی است و دیگری مربوط به مانیا (شیدایی). دورههای افسردگی، هم در اختلال افسردگی اساسی ممکن است روی دهد و هم در اختلال دوقطبی I. پژوهشگران در مطالعات بسیاری کوشیدهاند تفاوتهایی پایا میان دورههای افسردگی اختلال دوقطبی I و دورههای افسردگی اختلال افسردگی اساسی بیابند، اما تفاوت چندانی پیدا نشده است. در موقعیتهای بالینی تنها با استفاده از سابقه بیمار، سابقه خانوادگیش، و سیر آتی بیماریش میتوان این دو را از هم افتراق داد. برخی از بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I حالات مختلطی دارند که هم خصایص مانیا را دارد و هم خصایص افسردگی را. همچنین برخی از این بیماران در حین دورههای مانیا، دورههای گذرایی از افسردگی هم پیدا میکنند که از چند دقیقه تا چند ساعت طول میکشد.
دورههای افسردگی
خلق افسرده و بیعلاقگی یا بیلذتی علایم کلیدی افسردگی است. بیمار ممکن است بگوید احساس اندوه، نومیدی، غمگینی، یا بیارزشی میکند. از نظر بیمار خلق افسرده واجد کیفیت مشخصی است که آن را از احساس طبیعی دلتنگی یا سوگ متمایز میکند. بیمار اغلب علایم افسردگی را علایم نوعی درد مشقتبار روحی توصیف میکند و گاه از این شکایت میکند که نمیتواند گریه کند؛ علامتی که با بهبود بیمار رفع میشود.
حدود دو سوم از کل بیماران افسرده به فکر خودکشی میافتند و حدود ده تا پانزده درصد از آنها نیز دست به خودکشی میزنند. بیمارانی که اخیراً به خاطر فکر کردن یا دست زدن به خودکشی بستری شدهاند، در مقایسه با بیمارانی که هرگز بستری نبودهاند، در طول عمر خود با خطر بیشتری از نظر احتمال خودکشی موفق روبهرو هستند. در عین حال گاه نیز به نظر میرسد که بیماران افسرده از افسردگیشان خبری ندارند و شکایتی از داشتن خلق افسرده نمیکنند، ولو از خانواده، دوستان، و فعالیتهایی که سابقاً مورد علاقهشان بوده، کناره گرفته باشند. تقریباً همه بیماران افسرده (حدود نود و هفت درصد از آنها) از کم شدن انرژی خود که موجب میشود نتوانند وظایف خود را به راحتی انجام دهند، از نظر تحصیلی و شغلی اختلال ایجاد میکند، و انگیزهشان را برای قبول طرحهای جدید کم میکند، شکایت میکنند. حدود هشتاد درصد از بیماران از اشکال در خواب، به ویژه سحرخیزی (یعنی بیخوابی انتهایی)، و بیدار شدنهای مکرر در طول شب که طی آن دایم به مشکلات خود فکر میکنند، شکایت دارند. بسیاری از بیماران دچار کاهش اشتها و وزن میشوند، اما برخی نیز افزایش اشتها، افزایش وزن، و افزایش خواب پیدا میکنند. این بیماران را در DSM-IV-TR جزء بیماران دارای خصایص آتیپیک طبقهبندی میکنند.
اضطراب از علایم شایع افسردگی است که بسیاری از بیماران یعنی حدود نود درصد از آنها را گرفتار میکند. انواع و اقسام تغییراتی که در مصرف غذا و میزان استراحت این بیماران پیدا میشود، میتواند بیماریهای طبیای نظیر دیابت، افزایش فشار خون، بیماری انسدادی مزمن ریه، و بیماری قلبی همراه با افسردگی را تشدید کند. سایر علایم نباتی افسردگی عبارت است از غیرطبیعی بودن قاعدگی و کاهش علاقه و عملکرد جنسی. اگر بالینگر نتواند تشخیص دهد که زیربنای این مشکلات جنسی اختلال افسردگی است، گاه ممکن است فرد را به غلط به جلسات مشاوره ازدواج یا درمان اختلالات جنسی ارجاع دهد. اضطراب (از جمله دورههای پانیک)، سوء مصرف الکل، و شکایات جسمی (نظیر یبوست و سردرد) اغلب درمان افسردگی را دشوار میکنند. حدود پنجاه درصد از کل بیماران ذکر میکنند که علایمشان در طول روز تغییر میکند، به این شکل که شدت آنها در صبح بیشتر است و هر چه رو به غروب میرویم کمتر میشود. علایم شناختی افسردگی عبارت است از احساس ذهنی ضعف تمرکز (84 درصد از بیماران در یک مطالعه)، و مختل شدن تفکر (67 درصد از بیماران در یک مطالعه دیگر).
افسردگی در کودکان و نوجوانان. هراس از مدرسه و چسبیدن بیش از حد به والدین ممکن است علایمی از افسردگی در کودکان باشد. ضعف عملکرد تحصیلی، سوء مصرف مواد، رفتار ضد اجتماعی، ولنگاری جنسی، فرار از مدرسه، و ترک خانه ممکن است علایم افسردگی در نوجوانان باشد. درباره این موضوع در فصل 49 بیشتر بحث شده است.
افسردگی در سالخوردگان. افسردگی در افراد مسن شایعتر از کل جمعیت است. در مطالعات مختلف میزان شیوع افسردگی در سالخوردگان از بیست و پنج تا پنجاه درصد گزارش شده است، اما اینکه چند درصد از این موارد اختلال افسردگی اساسی است، معلوم نشده است. در چند مطالعه دادههایی گزارش شده حاکی از آنکه افسردگی سالخوردگان ممکن است با پایین بودن وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی، از دست دادن همسر، ابتلای همزمان به یک بیماری جسمی، و انزوای اجتماعی همبستگی داشته باشد. مطالعههای دیگر حاکی از آن است که افسردگی در افراد مسن، خوب تشخیص داده نمیشود و به قدر کافی نیز درمان نمیشود، و مسئول این امر احتمالاً پزشکان عمومی به طور خاص هستند. افسردگی در سالخوردگان ممکن است به این دلیل کمتر شناسایی شود که بیش از افسردگی جوانترها خود را با شکایت جسمی نشان میدهد. گذشته از این، تأثیر پیرستیزی هم بر پزشکان عمومی ممکن است آنها را به قبول و طبیعی دانستن علایم بیشتری از افسردگی، در مقایسه با جوانان، وادار سازد.
دورههای مانیا (شیدایی)
خلق بالا (elevated)، گشاده (expansive)، یا تحریکپذیر (irritable) شاهعلامت دوره مانیا است. خلق بالا خلقی است سرخوشانه (euphoric) و اغلب مسری که گاه موجب میشود بالینگر نامجرب، انتقال متقابل پیدا کند و آن را انکار نماید. اگر کسی با بیمار حشر و نشر نداشته باشد، ممکن است پی به ماهیت نامعمول خلق او نبرد، اما افرادی که بیمار را از نزدیک میشناسند، میفهمند که خلقش غیرطبیعی است. شقّ دیگر آن است که خلق بیمار، تحریکپذیر باشد. این حالت به خصوص زمانی پیدا میشود که نقشههای به راستی جاهطلبانه و بلندپروازانه بیمار با مانع روبهرو شده باشد. اغلب خلق غالب بیمار در اوایل سیر بیماری، سرخوشانه است و هر چه جلوتر میرویم رو به تحریکپذیری میگذارد.
درمان بیماران مانیک در بخش و به صورت بستری اغلب این مشکل را دارد که آنها میخواهند محدودیتها و مقررات بخش را نقض کنند، میل دارند مسئولیت اعمال خود را به گردن دیگران بیندازند، از ضعف دیگران به نفع خود سوء استفاده میکنند، و میخواهند میان کارکنان تفرقه بیندازند. خارج از بیمارستان نیز اغلب در نوشیدن الکل افراط میکنند که شاید برای خوددرمانی باشد. مهراگسیختگی این بیماران در تلفن زدنهای مکرر ایشان به ویژه تلفن به راههای دور در ساعات اولیه صبح نمایان است.
قمارگری (قماربازی بیمارگون)، تمایل به لخت شدن در انظار، استفاده از لباسها و جواهراتی پر زرق و برق در ترکیباتی غیر معمول، و بیتوجهی به جزئیات (مثلاً فراموش میکنند گوشی تلفن را سر جایش بگذارند) از دیگر علایم این اختلال است. اغلب بیمار احساس میکند که اعمالش علیرغم آنکه تکانشی است، درست و هدفدار است. ذهن بیمار اغلب به افکار گزند، مذهبی، سیاسی، مالی و یا جنسی مشغول است، به حدی که گاه این افکار ممکن است به شکل نظامهای هذیانی پیچیدهای درآید. گاه نیز به ندرت پیش میآید که بیماران شیدا (مانیک) دچار واپسروی گردند و با ادرار یا مدفوع خود بازی کنند.
مانیا در نوجوانان. مانیا را در نوجوانان اغلب به غلط اختلال شخصیت ضد اجتماعی یا اسکیزوفرنی تشخیص میدهند. علایم مانیا در نوجوانان ممکن است روانپریشی، سوء مصرف الکل یا سایر مواد، اقدام به خودکشی، مشکلات تحصیلی، غرق شدن در افکار فلسفی، علایم اختلال وسواسی ـ جبری، شکایات متعدد جسمی، تحریکپذیری واضحی که منجر به نزاع گردد، و سایر رفتارهای ضد اجتماعی باشد. بسیاری از این علایم در نوجوانان طبیعی نیز ممکن است دیده شود، اما اگر شدید یا مداوم باشد، بالینگر باید اختلال دوقطبی I را هم به عنوان یکی از تشخیصهای افتراقی در نظر بگیرد.
اختلال دوقطبی II
خصایص بالینی اختلال دوقطبی II ترکیبی از خصایص بالینی اختلال افسردگی اساسی با خصایص بالینی دوره هیپومانیا است. در چند مطالعه با همه قلت دادههایشان، نشان داده شده است که اختلال دوقطبی II با مشاجرههای زناشویی بیشتر و نیز با شروعی زودرستر از اختلال دوقطبی I همراه است. شواهدی نیز وجود دارد حاکی از اینکه هر دو خطر اقدام به خودکشی و خودکشی کامل در بیماران دچار اختلال دوقطبی II بیشتر از بیماران دچار اختلال دوقطبی I و اختلال افسردگی اساسی است.
اختلالات همزمان
اضطراب. در DSM-IV-TR اختلال مختلط اضطراب ـ افسردگی نیز جزء اختلالات اضطرابی ذکر شده است. علایم برجسته اضطراب ممکن است با علایم چشمگیر افسردگی همراه شود؛ اتفاقی که اغلب روی میدهد. هنوز این مسئله حل نشده که آیا بیمارانی که علایم چشمگیر هر دو وضعیت اضطرابی و افسردگی را نشان میدهند، مبتلا به دو روند مرضی جداگانهاند یا یک روند واحد این هر دو دسته علایم را ایجاد کرده است. عنوان اختلال مختلط اضطراب ـ افسردگی احتمالاً شامل هر دو میشود.
وابستگی به الکل. وابستگی به الکل در بسیاری از اوقات با اختلالات خلقی همراه است. هم بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی ممکن است واجد ملاکهای تشخیصی یکی از اختلالات مصرف الکل باشند و هم بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی I. دادههای موجود حاکی از آن است که وابستگی زنها به الکل بیشتر از وابستگی مردها به الکل با تشخیص همزمان افسردگی ارتباط دارد. در مقابل، دادههای وراثتی و سابقه خانوادگی مردانی که هم اختلال خلقی دارند و هم وابستگی به الکل، حاکی از آن است که ممکن است آنها مبتلا به دو روند مرضی با توارث جداگانه باشند.
اختلالات مرتبط با سایر مواد. به جز وابستگی به الکل، سایر اختلالات مرتبط با مواد نیز به طور شایعی با اختلالات خلقی همراه است. سوء مصرف مواد در برخی از بیماران ممکن است در تسریع دورههای بیماری دخیل باشد و در برخی دیگر، به عکس، ممکن است اقدامی باشد که خود بیمار برای درمان بیماریش انجام میدهد. بیماران مانیک به ندرت ممکن است برای تخفیف سرخوشی خود از مواد رخوتزا استفاده کنند، اما بیماران افسرده اغلب برای رها شدن از شر افسردگیشان به مصرف مواد محرک از قبیل کوکایین و آمفتامینها میپردازند.
بیماریهای طبی. افسردگی به ویژه در سالمندان به طور شایعی با بیماریهای طبی همراه است. اگر افسردگی با یکی از بیماریهای طبی همزمان شده باشد، بالینگر باید سعی کند بفهمد که آیا این بیماری طبی زمینهای، ارتباطی از نظر پاتوفیزیولوژی با افسردگی دارد یا نه، و آیا هر یک از داروهایی که بیمار برای درمان بیماری طبی خود مصرف میکند، موجب افسردگی میشود یا نه. مطالعات بسیاری نشان داده که درمان اختلال افسردگی اساسی که همراه با یک بیماری طبی زمینهای حتی سرطان وجود دارد، میتواند سیر آن بیماری را هم بهبود بخشد.