پسری جوان از شهری دور به دهكده شيوانا آمد و به محض ورود به دهكده، بلافاصله سراغ مدرسه شيوانا را گرفت و نزد او رفت و مقابلش روی زمين مودبانه نشست و گفت: “از راهی دور به دنبال يافتن جوابی چندين ماه است كه راه می روم و همه گفتهاند كه جواب من نزد شماست! تو كه در اين ديار استاد بزرگی هستي برايم بگو چگونه میتوانم تغييري بزرگ در سرنوشتم ايجاد كنم كه فقر و نداری و سرنوشت تلخ والدينم نصيبم نشود!؟”
شيوانا نگاهی به تن خسته و رنجور جوان انداخت و با تبسم گفت: “جوابت را زماني خواهم داد كه آرام بگيري و گرد و خاك جاده را از تن خود پاك كنی. برو استراحت كن و فردا صبح زود نزد من آی!”
روز بعد شيوانا پسر جوان را از خواب بيدار كرد و همراه چند تن از شاگردانش به سوی رودخانهای بزرگ در چند فرسنگی دهكده به راه افتاد. نزديك رودخانه كه رسيدند شيوانا خطاب به پسر جوان و شاگردانش گفت: “تكليف امروز شما اين است! از اين رودخانه عبور كنيد و از آن سوی رودخانه تكهای كوچك از سنگهای سياه كنار صخره برايم باوريد. حركت كنيد!”
پسر جوان مات و مبهوت به شاگردان شيوانا خيره ماند و ديد كه هر كدام از آنها برای رفتن به آن سوي رودخانه يك روش را انتخاب كردند. بعضي خود را بیپروا به آب زدند و شنا كنان و به سختی خود را به آن سوی رودخانه رساندند. بعضي با همكاری يكديگر با چوبهای درختان اطراف رودخانه كلك كوچكی درست كردند و خود را به جريان آب رودخانه سپردند تا از آن سوی رودخانه سر درآورند. بعضی از گروه جدا شدند تا در بالادست در محلی كه عرض رودخانه كمتر بود از آن عبور كنند.
پسر جوان به سوي شيوانا برگشت و گفت: “اين ديگر چه تكليف مسخرهای است!؟ اگر واقعا لازم است بچهها آن سمت رودخانه بروند، خوب براي اين كار پلي بسازيد و به بچهها بگوييد از آن پل عبور كنند و بروند آن سمت برايتان سنگ بياورند!؟”
شيوانا تبسمی كرد و گفت: “نكته همين جاست! خودت بايد پل خودت را بسازی! روی اين رودخانه دهها پل است. اين جا كه ما ايستادهايم پلی نيست! اما تكليف امروز برای اين است كه ياد بگيری در زندگي بايد برای عبور از رودخانههای خروشان سر راهت بيشتر مواقع مجبور مي شوی خودت پل خودت را بسازی و روی آن قدم بزنی! تو اين همه راه آمدی تا جواب سوالي را پيدا كنی، و من اكنون ميگويم كه جواب تو همين يك جمله است: اگر میخواهی چون بقيه گرفتار جريان خروشان رودخانههای سر راهت نشوی، دچار فقر و فلاكت نشوی و زندگی سعادتمندی پيدا كني، بايد يك بار برای هميشه به خودت بگويی كه از اين به بعد پل های زندگی خودم را خودم خواهم ساخت و بلافاصله از جا برخيزی و بهطور دايم و مستمر و در هر لحظه در حال ساختن پلی براي قدم گذاشتن روی آن و عبور از رودخانه باشی.
منتظر ديگران ماندن دردی از تو دوا نمیكند. پل من به درد تو نمي خورد! پل خودت را بايد خودت بسازی!”
منبع سایت لبخند زندگی