پسری جوان از شهری دور به دهكده شيوانا آمد و به محض ورود به دهكده، بلافاصله سراغ مدرسه شيوانا را گرفت و نزد او رفت و مقابلش روی زمين مودبانه نشست و گفت: “از راهی دور به دنبال يافتن جوابی چندين ماه است كه راه می روم و همه گفتهاند كه جواب من نزد ...
دختری جوان نزد شیوانا آمد و به او گفت:
“پدر و مادرم را سال گذشته از دست دادم و تنها نزد برادرم و همسرش زندگی میکنم. از زندگی بسیار ناامید بودم و فکر میکردم خدا مرا دوست ندارد که دچار این همه مصیبت شدهام....
پسر بچه نه ساله ای تصمیم گرفت جودو یاد بگیرد . پسر دست چپش را در یک حادثه از دست داده بود ولی جودو را خیلی دوست داشت به همین دلیل پدرش او را نزد استاد جودوی ژاپنی معروفی برد و از او خواست تا به پسرش تعلیم دهد . استاد قبول کرد . سه ماه گذشت اما پسر نمی دان...
نظرات: ------