یادداشت
کیسه سیب زمینی
1394/7/19

پل‌هایت را خودت باید بسازی!
پسری جوان از شهری دور به دهكده شيوانا آمد و به محض ورود به دهكده، بلافاصله سراغ مدرسه شيوانا را گرفت و نزد او رفت و مقابلش روی زمين مودبانه نشست و گفت: “از راهی دور به دنبال يافتن جوابی چندين ماه است كه راه می روم و همه گفته‌اند كه جواب من نزد ...
1394/1/24

معجزات همیشه رخ می‌دهند!
دختری جوان نزد شیوانا آمد و به او گفت: “پدر و مادرم را سال گذشته از دست دادم و تنها نزد برادرم و همسرش زندگی می‌کنم. از زندگی بسیار ناامید بودم و فکر می‌کردم خدا مرا دوست ندارد که دچار این همه مصیبت شده‌ام....
1394/1/24

گزارش
مرکز فردای روشن با آروزی سلامت و پیشرفت روزافزون در خدمت شما دوستان است
صفحه اول  >> مقالات >>
شخصیت | سبب‏شناسي
سبب‏شناسي
موضوع: اختلال خلقی
نویسنده: محمد امیدی فرد

عوامل زيستي

در تعداد زيادي از مطالعات، ناهنجاري‏هاي زيستي در بيماران دچار اختلالات خلقي گزارش شده است. تا همين اواخر عصب ـ رسانه‏هاي مونوآميني (نوراپي‏نفرين، دوپامين، سروتونين و هيستامين) کانون اصلي نظريات و پژوهش‏هاي مربوط به سبب‏شناسي اين اختلالات بود. به تدريج کانون توجه محققين از آشفتگي‏هاي سيستم‏هاي عصب ـ رسانه‏اي واحد به مطالعه سيستم‏هاي عصب ـ رفتاري، مدارهاي عصبي و مکانيسم‏هاي پيچيده‏تر تنظيم عصبي تغيير يافته است. بنابراين امروزه سيستم‏هاي مونوآمينرژيک وسيع‏تر در قالب سيستم‏هاي تنظيم کننده عصبي (neuromodulary) نگريسته مي‏شوند و آشفتگي‏هاي آنها به همان اندازه که ممکن است مستقيماً در سبب‏شناسي يا بيماريزايي نقش داشته باشند ممکن است يک پديده ثانويه و عارضي باشند.

آمين‏هاي زيستي:

نوراپي‏نفرين و سروتونين دو نوروترانسميتر (عصب ـ رسانه) از نوع آمين زيستي هستند که بيشترين دخالت را در پاتوفيزيولوژي اختلالات خلقي دارند.

نوراپي‏نفرين: همبستگي ديده شده در مطالعات علوم پايه، ميان تنظيم کاهشي گيرنده‏هاي ـ آدرنرژيک و پاسخ باليني به داروهاي ضدافسردگي ممکن است تنها دادة محکم و قانع کننده‏اي باشد که بر نقش مستقيم دستگاه نورآدرنرژيک در افسردگي دلالت دارد. شواهد ديگري هم وجود دارد که بر نقش گيرنده‏هاي پيش سيناپسي 2ـ آدرنرژيک روي نورونهاي سروتونرژيک نيز واقع شده‏اند و مقدار سروتونين آزاد شده را هم تنظيم مي‏کنند. وجود ضد افسردگي‏هايي که خواص نورآدرنرژيک دارند و از نظر باليني هم مؤثرند (مثل ونلافاکسين [Effexor]) تأييد ديگري است بر نقش نوراپي‏نفرين در پاتوفيزيولوژي دست‏کم برخي از علايم افسردگي.

سروتونين: به خاطر اثر خيره کننده‏اي که مهار کننده‏هاي اختصاصي بازجذب سروتونين (SSRIها) ـ از قبيل فوئوکستين [Prozac] ـ در درمان افسردگي دارند، امروزه سروتونين را آن عصب ـ رسانه‏اي از دستة آمين‏هاي زيستي مي‏دانند که بيش از همه با افسردگي مرتبط است. شناسايي زير نوع‏هاي متعدد گيرندة سروتونين، هيجان جامعة پژوهشگران را در يافتن درمان‏هايي هر چه اختصاصي‏تر براي افسردگي دامن زده است. غير از اين واقعيت که SSRIها و ساير ضد افسردگي‏هاي سروتونرژيک در درمان افسردگي مؤثر واقع مي‏شوند، داده‏هاي ديگري نيز وجود دارد که دخالت سروتونين را در پاتوفيزيولوژي افسردگي  نشان مي‏دهند. تخليه ذخاير سروتونين ممکن است باعث تسريع افسردگي گردد، و در برخي از بيماران داراي تکانه‏هاي خودکشي، غلظت متابوليت‏هاي سروتونين در CSF و تراکم محل‏هاي بازجذب سروتونين در سطح پلاکت‏ها کاهش يافته است.

دوپامين: گرچه نوراپي‏نفرين و سروتونين دو آمين زيستي‏اي هستند که بيش از همه به پاتوفيزيولوژي افسردگي مربوط دانسته شده‏اند، اما نظريه‏اي دال بر دخالت دوپامين هم وجود دارد. داده‏ها حاکي از آن است که فعاليت دوپاميني ممکن است در افسردگي، کاهش و در مانيا، افزايش يافته باشد. کشف انواع فرعي جديد گيرنده‏هاي دوپامين و فهم بيشتري که دربارة تنظيم پيش‏سيناپسي و پس‏سيناپسي کارکرد دوپامين حاصل شده، پژوهش‏هاي مربوط به ارتباط دوپامين با اختلالات خلقي را غناي بيشتري بخشيده است. داروهاي کاهندة غلظت دوپامين از قبيل رزرپين (serpasil) و نيز بيماري‏هاي کاهندة غلظت دوپامين مثل بيماري پارکينسون با ايجاد علايم افسردگي ارتباط دارند. در مقابل، داروهاي افزايندة غلظت دوپامين از قبيل تيروزين، آمفتامين، و بوپروپيون (wellbutrin)، علايم افسردگي را تخفيف مي‏دهند. دو نظرية جديد هم دربارة ارتباط دوپامين با افسردگي وجود دارد: يکي اينکه در افسردگي ممکن است مسير دوپامينيِ مزوليمبيک دچار کژکاري شده باشد، و ديگري اينکه ممکن است گيرندة نوع 1 دوپامين (D1) در اين بيماري کم‏کار شده باشد.

ساير آشفتگي عصب ـ رسانه‏ها (نوروترانسميترها): استيل‏کولين (Ach) در نورون‏هايي وجود دارد که در سرتاسر قشر مخ حضور دارند. نورون‏هاي کولينرژيک روابط دوسويه يا متقابلي با تمامي سه سامانه مونوآمين دارند. در کالبدشکافي مغز برخي بيماران افسرده سطوح کولين (پيش‏ساز Ach) غيرطبيعي بوده است که شايد اين امر بازتاب نابهنجاري‏هايي در ترکيبات فسفوليپيدي سلول‏ها باشد. داروهاي آگونيست و آنتاگونيست کولينرژيک اثرات باليني متفاوتي بر روي افسردگي و مانيا (شيدايي) دارند. آگونيست‏ها در افراد سالم سبب بي‏حالي، کم‏رمقي و کندي رواني حرکتي مي‏شوند و مي‏توانند علايم افسردگي را تشديد کنند و علايم مانيا را تخفيف دهند. البته اين اثرات عموماً به اندازه‏اي نيستند که کاربرد باليني پيدا کنند و عوارض جانبي اين داروها مشکل‏آفرين است. در مدل حيواني افسردگي، نسلي از موش‏ها که حساسيت بيش از حد و کمتر از حد طبيعي به آگونيست‏هاي کولينرژيک دارند نسبت به بروز درماندگي آموخته شده (ادامه مطلب را ببينيد) به ترتيب استعداد يا مقاومت بيشتري از خود نشان داده‏اند. آگونيست‏هاي کولينرژيک مي‏توانند در فعاليت هيپوتالاموس ـ هيپوفيز ـ فوق کليه (HPA) و خواب موش‏ها تغييراتي شبيه افسردگي شديد ايجاد کنند. برخي بيماران دچار اختلالات خلقي که در حال فروکش هستند و نيز بستگان درجة اول سالم آنها ويژگي صفتي ازدياد حساسيت به آگونيست‏هاي کولينرژيک دارند.

اسيد گاما آمينوبوتيريک (GABA) بر روي مسيرهاي مونوآميني صعودي، به خصوص دستگاه‏هاي مزوکورتيکال و مزوليمبيک اثر مهاري دارد. در افسردگي، کاهش گابا در پلاسما، CSF و مغز مشاهده شده است. همچنين مطالعات حيواني نشان داده است که استرس مزمن مي‏تواند سبب کاهش و نهايتاً تخليه گابا شود. از سوي ديگر ضدافسردگي‏ها سبب تنظيم افزايشي گيرنده‏هاي گابا مي‏شوند و برخي داروهاي گاباارژيک اثرات ضدافسردگي ضعيفي دارند.

اسيد آمينه‏هاي گلوتامات و گليسين، عصب ـ رسانه‏هاي عمده تحريکي و مهاري CNS هستند. گليسين و گلوتامات به مکان‏هاي مرتبط با گيرنده N ـ متيل ـ D ـ آسپارتات (NMDA) متصل مي‏شوند و تحريک مفرط گلوتاماترژيک مي‏تواند سميت عصبي ايجاد کند. نکتة مهم اينکه در هيپوکامپ غلظت گيرنده‏هاي NMDA در حد بالايي است. بنابراين ممکن است گلوتامات با همکاري هيپرکورتيزولمي، واسطة اثرات زيانبار عصبي ـ شناختي در افسردگي شديد راجعه باشد. شواهد اخير حاکي است که آنتاگونيست‏هاي گيرنده NMDA اثرات ضدافسردگي دارد.

پيک‏هاي ثانويه و ابشارهاي داخل سلولي. اتصال عصب ـ رسانه (نوروترانسميتر) و يک گيرنده پس‏سيناپسي، آبشاري از فرآيندهاي متصل به غشا و داخل سلولي را آغاز مي‏کند که توسط سيستم‏هاي پيک ثانويه به انجام مي‏رسد. گيرنده‏هاي موجود بر روي غشاي سلولي از طريق پروتئين‏هاي G (پروتئين‏هاي متصل شونده به نوکلئوتيد گوانين) با محيط داخل سلولي مرتبط مي‏شوند. پروتئين‏هاي G به نوبه خود با آنزيم‏هاي داخل سلولي مختلف (مانند آدنيلات سيکلاز، فسفوليپاز C و فسفودي‏استراز) متصل مي‏شوند؛ اين آنزيم‏ها مصرف انرژي و تشکيل پيک‏هاي ثانويه‏اي نظير نوکلئوتيد حلقوي (مانند آدنوزين مونوفسفات حلقوي [cAMP] و گوانوزين مونوفسفات حلقوي [cGMP] و نيز فسفاتيديل اينوزيتول (مانند اينوزيتول تري‏فسفات و دي‏اسيل گليسرول، کلسيم ـ کالمودولين را تنظيم مي‏کنند. پيک‏هاي ثانويه، کارکرد کانال‏هاي يوني مجاري نورون‏ها را تنظيم مي‏کنند. شواهد فزاينده‏اي نيز حاکي است که داروهاي تثبيت کننده خلق بر روي پروتئين‏هاي G و يا ساير پيک‏هاي ثانويه اثر مي‏کنند.

تغييرات تنظيم هورموني. استرس شديد زودرس مي‏تواند تغييرات پايدار در پاسخ‏هاي رفتاري و نوروآندوکرين ايجاد کند. مطالعات حيواني حاکي است که حتي دوره‏هاي گذراي محروميت کودک از مادر مي‏تواند سبب تغيير پاسخ‏هاي بعدي وي نسبت به استرس شود. به دنبال استرس مزمن، فعاليت ژن رمز دهندة نوروکينين، عامل رشد نوروتروفيک مشتق از مغز (BDNF) و نيز فرآيند عصب‏زايي کاهش مي‏يابند. بنابراين استرس طول کشيده مي‏تواند تغييراتي در وضعيت کارکردي نورون‏ها ايجاد کرده و نهايتاً سبب مرگ سلولي شود. مطالعات اخير در انسان‏هاي افسرده نشان مي‏دهد سابقة ضربه (روحي) در اوايل زندگي با افزايش فعاليت محور هيپوتالاموس ـ هيپوفيز ـ آدرنال (HPA) و تغييرات ساختماني (آتروفي يا کاهش حجم) قشر مخ همراه است.

افزايش فعاليت HPA شاه‏علامت پاسخ استرس در پستانداران بوده و يکي از روشن‏ترين شواهدي است که ارتباط بين افسردگي و بيولوژي استرس مزمن را نشان مي‏دهد. هيپروکورتيزولمي در افسردگي بيانگر يک يا چند مورد از آشفتگي‏هاي مرکزي زير است: کاهش تون سروتونين مهاري، افزايش فعاليت نوراپي‏نفرين (NE)، استيل‏کولين يا هورمون آزاد کننده کورتيکوتروپين (CRH) يا کاهش مهار پسخوراندي از هيپوکامپ.

شواهد افزايش فعاليت HPA در 20 تا 40 درصد بيماران افسرده سرپايي و 40 تا 60 درصد بيماران افسرده بستري يافت شده است.

افزايش فعاليت HPA در افسردگي، از طريق استخراج کورتيزول آزاد ادرار (UFC)، جمع‏آوري 24 ساعته نمونه وريدي (يا طي دوره‏هاي کوتاه‏تر) براي سنجش سطوح کورتيزول پلاسما، سطوح کورتيزول بزاق و آزمون‏هاي يکپارچگي پسخوراند مهاري، به اثبات رسيده است. براي آزمايش آشفتگي پسخوراند مهاري از تجويز دگزامتازون (Decadron) به ميزان 5/0 تا 2 ميلي‏گرم استفاده مي‏شود. دگزامتازون يک گلوکوکورتيکوئيد پرقدرت صناعي است که به صورت طبيعي فعاليت محور HPA را به مدت 24 ساعت سرکوب مي‏کند. به دنبال تجويز دگزامتازون شبانه عدم سرکوب کورتيزول در ساعت 8 صبح بعد و يا از بين رفتن سرکوب در ساعت 4 يا 11 بعدازظهر نشانگر اختلال در مهار پسخوراندي است. اخيراً براي افزايش حساسيت اين آزمون، به دنبال سرکوب دگزامتازون از انفوزيون يک دوز آزمايشي CRH (هورمون آزاد کنندة کورتيکوتروپين) استفاده مي‏شود.

اين آزمون‏هاي مهار پسخوراندي به عنوان آزمون تشخيصي به کار نمي‏روند زيرا بيش‏فعالي قشر فوق کليه (البته با شيوع کمتر) در مانيا، اسکيزوفرني، دمانس و ساير اختلالات روانپريشي نيز ديده مي‏شود.

فعاليت محور تيروئيد: حدود 5 تا 10 درصد افرادي که براي افسردگي ارزيابي مي‏شوند قبلاً کژکاري شناسايي نشده تيروئيد داشته‏اند (اين حالت از طريق بالا بردن سطح پايه TSH يا افزايش پاسخ TSH به آنفوزيون 500 ميلي‏گرم TRH تشخيص داده مي‏شود). اين ناهنجاري‏ها اغلب با بالا بودن سطح پادتن ضد تيروئيد همراهند و در صورتي که با درمان جايگزيني هورمون اصلاح نشوند مي‏توانند پاسخ به درمان ضدافسردگي را تضعيف کنند. در گروه بزرگ‏تري از بيماران افسرده (20 تا 30 درصد) پاسخ TSH به TRH کاهش يافته است. اهميت عمده درماني اين حالت، افزايش خطر عود عليرغم درمان ضدافسردگي پيشگيرانه است. برخلاف آزمون فرونشاني دگزامتازون (DST)، پاسخ کند TSH به TRH معمولاً با درمان مؤثر طبيعي نمي‏شود.

هورمون رشد: هورمون رشد (GH) از بخش قدامي غده هيپوفيز و پس از تحريک توسط NE و دوپامين (DA) ترشح مي‏شود. ترشح هورمون رشد توسط سوماتواستاتين (يک نوروپيتيد هيپوتالاموس) و CRH مهار مي‏شود. گزارش شده است که سطح سوماتواستاتين CSF در افسردگي کاهش و در مانيا افزايش مي‏يابد.

پرولاکتين. پرولاکتين بر اثر تحريک سروتونين از غده هيپوفيز آزاد مي‏شود و ترشح آن توسط دوپامين مهار مي‏شود. در اکثر مطالعات، ناهنجاري عمده‏اي در ترشح پايه يا شبانه‏روزي پرولاکتين در افسردگي يافته نشده است، هر چند پاسخ کند پرولاکتين به آگونيست‏هاي مختلف سروتونين گزارش شده است. اين پاسخ در زنان قبل از سنين يائسگي شايع نيست که اين امر نشان مي‏دهد استروژن در اين زمينه يک اثر تعديل کننده دارد.

تغييرات نوروفيزيولوژي خواب: افسردگي با از بين رفتن خواب عميق (موج آهسته) و افزايش انگيختگي شبانه همراه است. حالت اخير به صورت چهار نوع آشفتگي خواب بروز مي‏کند: (1) افزايش بيداري شبانه، (2) کاهش حجم کلي خواب، (3) افزايش خواب REM (حرکات سريع چشم) و (4) افزايش دماي مرکزي بدن. تلفيق افزايش سائق REM و کاهش خواب موج آهسته، منجر به کاهش قابل ملاحظه نخستين دوره خواب غير REM (NREM) مي‏شود که اين پديده را کاهش تأخير REM مي‏نامند. کاهش تأخير REM و نقائص موج آهسته معمولاً پس از بهبودي دوره افسردگي باقي مي‏مانند. کاهش ترشح GH پس از شروع خواب با کاهش خواب موج عميق مرتبط است و نشان دهنده يک رفتار صفت‏مانند (trait) يا مستقل از ويژگي حالتي (state) است. تلفيق کاهش نهفتگي REM، افزايش تراکم REM و کاهش پايداري خواب تقريباً در 40 درصد بيماران افسرده سرپايي و 80 درصد بيماران افسرده بستري ديده مي‏شود. يافته‏هاي منفي کاذب در بيماران جوان‏تر و پرخواب ديده مي‏شود؛ در اين بيماران ممکن است واقعاً خواب موج آهسته در طي دوره‏هاي افسردگي افزايش يابد. تقريباً در 10 درصد افراد سالم نيمرخ خواب نابهنجار است و مانند آزمون فرونشاني دگزامتازون، موارد مثبت کاذب در ساير اختلالات روانپزشکي ديده مي‏شود و اين موارد چندان هم ناشايع نيست.

بيماراني که ناهنجاري‏هاي مشخص خواب دارند کمتر به روان‏درماني پاسخ مي‏دهند و خطر عود مجدد و يا بازگشت بيماري در آنها بالا است و اين بيماران بيشتر از دارودرماني سود مي‏برند.

اختلال ايمني: اختلالات افسردگي با ناهنجاري‏هاي ايمني متعددي از جمله کاهش تکثير لنفوسيت‏ها در پاسخ به ميتوژن‏ها و ساير انواع اختلال ايمني سلولي همراهند. اين لنفوسيت‏ها تنظيم کننده‏هاي عصبي مانند عامل آزاد کننده کورتيکوتروپين (CRF) و سيتوکين‏ها (پپتيدهايي به نام اينترلوکين) توليد مي‏کنند. به نظر مي‏رسد بين شدت باليني افسردگي، هيپرکورتيزولمي و اختلال عملکرد ايمني ارتباطي وجود دارد و سيتوکين اينترلوکين-1 ممکن است سبب فعاليت ژن توليد گلوکوکورتيکوئيد شود.

تصويربرداري کارکردي و ساختماني مغز. اسکن‏هاي ترموگرافي محوري کامپيوتري (CAT) و تصويربرداري با طنين مغناطيسي (MRI) روش‏هايي حساس و غيرتهاجمي براي ارزيابي بافت زنده مغز، از جمله مسيرهاي قشري و تحت قشري و نيز ضايعات ماده سفيد هستند. يافته‏اي که بيش از همه تکرار شده است افزايش بسامد تراکم‏هاي بالا (Hyperintensities) در نواحي تحت قشري نظير نواحي اطراف بطن‏ها، عقده‏هاي قاعده‏اي و تالاموس است. اين افزايش تراکم‏ها در اختلال دوقطبي I و در ميان سالمندان شايعترند و به نظر مي‏رسد بازتاب اثرات نورودژنراتيو دوره‏هاي خلقي عود کننده هستند. در برخي مطالعات بزرگي بطن‏ها، آتروفي قشري و گشاد شدن شيارها نيز گزارش شده است. در برخي بيماران افسرده حجم هسته دمدار يا هيپوکامپ و يا هر دوي آنها کاهش مي‏يابد که حاکي از نقائص کانوني‏تر در دستگاه‏هاي عصبي ـ رفتاري مرتبط است. نواحي منتشر و کانوني آتروفي با افزايش شدت بيماري، دوقطبي بودن بيماري و افزايش سطح کورتيزول همراه بوده است.

يافته‏اي که بيش از همه در توموگرافي نشر پوزيترون (PET) بيماران افسرده تکرار شده است کاهش متابوليسم قدام مغز است که عموماً در سمت چپ بارزتر است. از منظري ديگر ممکن است افسردگي با افزايش نسبي فعاليت نيمکره غيرغالب همراه باشد. علاوه بر اين پس از گذار از افسردگي به هيپومانيا هيپوفرونتاليتي وارونه مي‏شود به طوري که در افسردگي متابوليسم نيمکره چپ و در مانيا متابوليسم نيمکره راست بيشتر کاهش مي‏يابد. در ساير مطالعات کاهش اختصاصي‏تر جريان خون يا متابوليسم مغز يا هر دوي آنها در راه‏هاي اعصاب دوپامينرژيک دستگاه‏هاي مزوکورتيکال و مزوليمبيک بيماران افسرده گزارش شده است. شواهد نشان مي‏دهد داروهاي ضدافسردگي دست‏کم تا حدودي سبب طبيعي شدن اين تغييرات مي‏شوند.

علاوه بر کاهش کلي متابوليسم قدام مخ، افزايش متابوليسم گلوکز در چندين ناحيه ليمبيک به خصوص در بيماران دچار افسردگي نسبتاً شديد عود کننده و بيماراني که سابقه خانوادگي اختلال خلقي دارند ديده شده است. در خلال دوره‏هاي افسردگي، افزايش متابوليسم گلوکز با نشخوارهاي فکري مزاحم همبستگي دارد.

ملاحظات کالبدشناسي عصبي (نوروآناتومي). هم علايم اختلالات خلقي و هم يافته‏هاي تحقيقات زيستي مؤيد فرضيه‏اي هستند که اختلالات خلقي را ناشي از آسيب مغز مي‏داند. علوم اعصاب مدرن در زمينه خلق بر اهميت چهار ناحيه مغز در تنظيم هيجانات طبيعي تأکيد دارد: 1. قشر جلوي پيشاني (PFC)، 2. سينگولاي قدامي، 3. هيپوکامپ و 4. آميگدال. PFC ناحيه‏اي است که بازنمودهاي اهداف و پاسخ‏هاي مناسب براي دستيابي به اين اهداف را نگهداري مي‏کند. اين فعاليت‏ها به خصوص وقتي اهميت مي‏يابند که پاسخ‏هاي رفتاري متناقض و متعددي امکان‏پذير باشد و يا لازم باشد انگيختگي عاطفي ناديده گرفته شود. شواهد حاکي است که PFC نيمکره راست و چپ در اعمال متفاوتي دخالت دارند. براي مثال فعال شدن PFC چپ در رفتارهاي تکراري يا هدفمند بيشتر ديده مي‏شود در حالي که نواحي PFC راست در رفتارهاي اجتنابي و مهار تعقيب فعاليت‏هاي لذت‏بخش دخالت دارد. به نظر مي‏رسد نواحي فرعي PFC بازنمود رفتارهاي مرتبط با پاداش و تنبيه را لوکاليزه مي‏کنند.

تصور مي‏شود قشر سينگولاي قدامي (ACC) به عنوان نقطه ادغام درون‏دادهاي توجهي و هيجاني عمل مي‏کند. دو زيربخش ACC شناسايي شده است: بخش عاطفي در نواحي سري و شکمي ACC و بخش شناختي در نواحي پشتي ACC. بخش اول پيوندهاي گسترده‏اي با ساير نواحي ليمبيک دارد و بخش دوم بيشتر با PFC و ساير نواحي قشري ارتباط دارد. برخي معتقدند که فعال‏سازي ACC کنترل انگيختگي هيجاني را تسهيل مي‏کند به خصوص زماني که دستيابي به هدف با مانع روبرو شده يا وقتي فرد با هدف‏هاي جديدي روبرو شده است.

هيپوکامپ واضحاً در انواع مختلف يادگيري و حافظه از جمله شرطي‏سازي ترس و نيز تنظيم مهاري فعاليت محور HPA دخالت دارد. به نظر مي‏رسد يادگيري هيجاين يا بافتاري (Contextual) مستلزم پيوند مستقيم بين هيپوکامپ و آميگدال است.

آميگدال ايستگاه بسيار مهمي براي پردازش محرک‏هاي جديد داراي اهميت هيجاني و هماهنگ‏سازي يا سازماندهي پاسخ‏هاي قشري است. آميگدال درست بالاي هيپوکامپ دوطرف واقع شده است و از ديرباز آن را قلب دستگاه ليمبيک مي‏دانسته‏اند. هر چند پژوهش‏هاي اخير بر نقش آميگدال در پاسخدهي به محرک‏هاي ترسناک يا دردناک متمرکز شده است، اما احتمالاً ابهام يا تازگي محرک (و نه نفس ماهيت آزارنده آن) است که سبب فعال شدن آميگدال مي‏شود.

عوامل ژنتيک

مطالعات متعدد خانوادگي، فرزندخوانده‏ها و دوقلوها از مدت‏ها پيش ارثي بودن اختلالات خلقي را اثبات کرده‏اند. اما اخيراً کانون عمده مطالعات ژنتيک، شناسايي ژن‏هاي استعداد ابتلا توسط روش‏هاي ژنتيک مولکولي بوده است.

مطالعه خانواده‏ها: مطالعات خانواده‏ها به اين پرسش مي‏پردازند که آيا اختلال مورد نظر جنبه خانوادگي دارد يا خير؟ و يا به طور اختصاصي‏تر: «آيا ميزان بيماري مورد نظر در اعضاي خانواده فرد مبتلا بيش از جمعيت عمومي است؟» داده‏هاي خانواده‏ها حاکي است اگر يکي از والدين مبتلا به اختلال خلقي باشد خطر ابتلاي فرزند وي به اختلال خلقي 10 تا 25 درصد است. اگر هر دو والد مبتلا باشند اين خطر دو برابر مي‏شود. هر چه تعداد افراد مبتلاي خانواده بيشتر باشد خطر ابتلاي فرزندان بيشتر مي‏شود. اگر اعضاي مبتلا بستگان درجه اول فرد باشند خطر ابتلا بيشتر از زماني است که بستگان دورتر مبتلا هستند. به طور کلي سابقه خانوادگي اختلال دوقطبي خطر ابلتاي به اختلالات خلقي را بيشتر افزايش مي‏دهد (به خصوص خطر ابتلا به اختلال دوقطبي). اختلال يک‏قطبي نوعاً شايع‏ترين شکل اختلال خلقي در خانواده افراد مبتلا به اختلال دوقطبي است. اين همپوشاني خانوادگي نشان مي‏دهد اين دو نوع اختلال خلقي زمينه ژنتيکي نسبتاً مشترکي دارند. وجود بيماري شديدتر در خانواده، خطر ابتلاي ساير اعضاي خانواده را بيشتر افزايش مي‏دهد.

بررسي فرزندخوانده‏ها: مطالعه فرزندخوانده‏ها رويکرد ديگري براي تفکيک عوامل طبيعي و ژنتيک در انتقال خانوادگي است. فقط تعداد محدودي از اين مطالعات گزارش شده است و نتايج آنها مختلط بوده است. در يک مطالعه بزرگ گزارش شد ميزان اختلال دوقطبي و اختلال يک‏قطبي در بستگان تني پژوهيدني‏هاي دوقطبي به ترتيب 3 و 2 برابر ساير افراد است. به همين ترتيب يک مطالعه مربوط به دانمارک نشان داد ميزان خودکشي موفق در بستگان تني پژوهيدني‏هاي دچار بيماري خلقي شش برابر و ميزان ابتلا به اختلال يک‏قطبي 3 برابر افزايش مي‏يابد، اما نتايج ساير مطالعات قطعيت کمتري دارد و در اين مطالعات تفاوتي در ميزان ابتلا به اختلالات خلقي مشاهده نشده است.

مطالعه دوقلوها: مطالعات دوقلوها قدرتمندترين رويکرد براي تفکيک عوامل ژنتيک از عوامل محيطي يا تفکيک «طبيعت در مقابل تربيت» هستند. داده‏هاي دوقلوها به نحو قانع کننده‏اي نشان مي‏دهند که ژن‏ها فقط 50 تا 70 درصد سبب‏شناسي اختلالات خلقي را توضيح مي‏دهند. احتمالاً عوامل محيطي يا ساير عوامل غيرارثي مسئول 30 تا 50 درصد بقيه هستند. بنابراين استعداد يا زمينه ابتلا به بيماري به ارث مي‏رسد. اگر هر دو اختلال دوقطبي و يک‏قطبي را با همديگر در نظر بگيريم در اين مطالعات ميزان همگامي اختلال خلقي در دوقلوهاي يک‏تخمکي (MZ) 70 تا 90 درصد گزارش شده که اين ميزان در دوقلوهاي دوتخمکي همجنس (DZ) 16 تا 35 درصد بوده است. اينها قاطع‏ترين داده‏هاي موجود در مورد نقش عوامل ژنتيکي در بروز اختلالات خلقي هستند.

مطالعات پيوند (Linkage). شاخص‏هاي DNA قطعاتي از DNA با مکان‏هاي کروموزومي شناخته شده هستند که در افراد مختلف به شدت متغيرند. از اين شاخص‏ها براي رديابي تجمع نواحي کروموزومي اختصاصي درون خانواده‏هاي دچار يک اختلال به خصوص استفاده مي‏شود. وقتي شاخصي در خانواده‏ها با بروز بيماري خاصي مرتبط باشد، گفته مي‏شود بيماري مزبور پيوند ژنتيکي دارد (جدول 3 ـ 1/15). کروموزوم‏هاي 18q و 22q دو ناحيه‏اي هستند که قوي‏ترين شواهد براي پيوند ژنتيکي با اختلال دوقطبي در موردشان وجود دارد. در چندين مطالعه پيوند شواهدي دال بر دخالت ژن‏هاي خاصي در زيرگونه‏هاي باليني ارائه شده است. براي مثال شواهد پيوند در مورد 18q عمدتاً از جفت‏هاي همشير دوقطبي II ـ دوقطبي II و خانواده‏هايي گرفته شده که در آنها افراد مبتلا علايم هول (پانيک) دانسته‏اند.

مطالعات نقشه‏برداري ژن افسردگي يک‏قطبي شواهد قدرتمندي در مورد پيوند مکان CREB1 (پروتئين متصل شونده به عنصر پاسخ cAMP) بر روي کروموزم 2 به دست آمده است. 18 ناحيه ژنوميک ديگر داراي پيوند شناسايي شده‏اند که برخي از آنها با ناحيه CREB1 ارتباط دارند. در مطالعه‏اي ديگر شواهدي از تعامل ژن ـ محيط در بروز افسردگي اساسي گزارش شده است. اين مطالعه نشان داد در افرادي که دچار حوادث ناگوار زندگي شده‏اند مجموعاً خطر افسردگي بيشتر از ساير افراد است. البته در بين اين افراد، کساني که واجد واريانتي از ژن ناقل سروتونين بودند بيشتر در معرض خطر ابتلا قرار داشتند. اين يکي از نخستين گزارش‏هاي مربوط به تعامل ژن ـ محيط در اختلالات روانپزشکي محسوب مي‏شود.

نواحي انتخابي کروموزومي که شواهدي از پيوند با اختلال دوقطبي در مورد آنها وجود دارد

کروموزوم 18                                       يافته‏ها حاکي از وجود 4 مکان متفاوت بر روي اين کروموزوم است. مطالعات نشان داده‏اند پيوند 18q ترجيحاً در خانواده‏هايي ديده مي‏شود که در آنها بيماري عاطفي از طريق مادر منتقل شده است و اين حاکي از يک اثر والد ـ منشاء (parent-of-origin) است.

کروموزوم 21 (21q)                              مشخص شده مناطقي از آن داراي پيوند يا ارتباط با اسکيزوفرني و اختلال دوقطبي هستند.

 

کروموزوم 22 (22q)                             ژن ناحيه خوشه‏اي نقطه شکست (BCR) بر روي کروموزوم 22q11 واقع شده است. ژن BCR يک پروتئين فعال کننده را رمزگرداني مي‏کند که در رشد نورون و هدايت آکسوني نقش مهمي ايفا مي‏کند.

عوامل رواني ـ اجتماعي

وقايع زندگي و استرس محيط:  مشاهده‏اي باليني که مدتهاست تکرار شده، اين است که وقايع پراسترس زندگي پيش از نخستين دوره‏هاي اختلالات خلقي بيشتر از دوره‏هاي بعديشان وجود دارد. اين ارتباط، هم در بيماران دچار اختلال افسردگي اساسي گزارش شده است و هم در اختلال دوقطبي I. نظريه‏اي که براي توضيح اين مشاهده ارائه شده، اين است که استرسي که به دورة اول مي‏انجامد، تغييراتي ديرپا در وضعيت زيستي مغز ايجاد مي‏کند. اين تغييرات ديرپا نيز ممکن است موجب تغييراتي در حالات کارکردي انواع و اقسام دستگاه‏هاي پيام‏دهندة نوروترانسميتري (عصب ـ رسانه‏اي) و داخل نوروني گردد که شامل از بين رفتن نورون‏ها و کاهش مفرط تماس‏هاي سيناپسي هم مي‏شود. نتيجة نهايي اين تغييرات اين است که فرد را در معرض خطر بيشتري براي ابتلا به دوره‏هاي بعدي آن اختلال خلقي حتي در غياب استرس خارجي قرار مي‏دهد.

برخي از بالينگران معتقدند که وقايع زندگي نقش اصلي يا درجه اول را در افسردگي ايفا مي‏کند؛ اما برخي ديگر اين طور مطرح مي‏کنند که وقايع زندگي نقش محدودي در افسردگي دارد، آن هم فقط از اين نظر که چه موقع شروع شود و هر دورة در چه زماني روي دهد. قانع کننده‏ترين داده‏ها حاکي از آن است که مرتبط‏ترين واقعه با پيدايش بعدي افسردگي، از دست دادن يکي از والدين پيش از 11 سالگي است. از استرس‏هاي محيطي نيز آنکه بيشترين رابطه را با شروع دورة افسردگي دارد، از دست دادن همسر است. عامل خطرساز ديگر بيکاري است ـ افرادي که فاقد شغل هستند سه برابر بيشتر از کساني که کار مي‏کنند احتمال دارد علايم يک دورة افسردگي اساسي را گزارش کنند.

عوامل شخصيتي: هيچ نوع شخصيت يا صفت شخصيتي واحدي نيست که فردي را منحصراً به افسردگي مستعد سازد. هر کسي با هر الگوي شخصيتي ممکن است در مواقع مقتضي افسرده شود، چنان که مي‏شود؛ اما در مقايسه با شخصيت‏هايي از نوع ضداجتماعي، پارانوئيد، و انواع ديگري که فرافکني و ساير مکانيسم‏هايي دفاعي بُرون‏سازانه (externalizing) را براي محافظت از خود در برابر خشم دروني به کار مي‏برند، افراد مبتلا به برخي اختلالات شخصيت (وسواسي ـ جبري، نمايشي، و مرزي) ممکن است در معرض خطر بيشتري براي ابتلا به افسردگي باشند. هيچ مدرکي دال بر اينکه يکي از اختلالات شخصيت با پيدايش بعدي اختلال دوقطبي I همراهي داشته باشد، در دست نيست. اما اختلال ديس‏تايمي (افسرده‏خويي) و اختلال سيکلوتايمي (خلق ادواري) با پيدايش بعدي اختلال افسردگي اساسي يا اختلال دوقطبي I ارتباط دارند.

وقايع پراسترس اخير قوي‏ترين پيش‏بيني کننده براي شروع دورة افسردگي است. از ديدگاه سايکوديناميک (روانپويشي) بالينگر همواره مترصد معناي عامل فشار (استرس) است. در پژوهش‏ها ديده شده است عوامل استرس‏زايي که از نظر بيمار بر اعتماد به نفس او اثري منفي دارند، بيشتر ممکن است ايجاد افسردگي کنند. به علاوه اتفاقي که شايد از نظر ديگران عامل استرس‏زاي نسبتاً خفيفي تلقي شود، به دليل معاني منحصر به فردي که بيمار به آن مي‏دهد، ممکن است اثرات ويرانگري بر روي وي داشته باشد.

عوامل سايکوديناميک (روانپويشي) در افسردگي: درک سايکوديناميک افسردگي، که توسط زيگموند فرويد تبيين شد و کارل آبراهام آن را گسترش داد، ديدگاه کلاسيک مربوط به افسردگي را تشکيل مي‏دهد. اين نظريه چهار رکن کليدي را دربر مي‏گيرد: (1) آشفتگي ارتباط نوزاد ـ مادر در خلال مرحله دهاني (10 تا 18 ماه ابتداي زندگي) زمينه‏ساز آسيب‏پذيري بعدي به افسردگي است؛ (2) افسردگي را مي‏توان با فقدان ابژه حقيقي يا خيالي مرتبط دانست؛ (3) دروني‏سازي ابژه‏هاي از دست رفته، مکانيسمي دفاعي است که براي مقابله با رنج و ناراحتي همراه با فقدان ابژه به کار مي‏رود؛ و (4) از آنجا که ابژه از دست رفته با ديدي آميخته از عشق و نفرت نگريسته مي‏شود، احساسات خشم متوجه خود و معطوف به داخل مي‏گردند.

«ملاني کلاين» افسردگي را متضمن ابراز پرخاشگري به محبوب مي‏دانست و از اين نظر بسيار شبيه فرويد بود. از نظر ادوارد بيبرينگ پديده افسردگي زماني شکل مي‏گيرد که فرد از فاصله آرمان‏هاي بسيار کمال‏طلبانه خود و ناتواني‏اش در رسيدن به اين اهداف آگاه مي‏شود. اديت ياکوبسن حالت افسردگي را شبيه وضعيت کودک ناتوان و درمانده‏اي مي‏دانست که قرباني والدي شکنجه‏گر شده است. سيلوانو آريتي ديده بود که بسياري از افراد افسرده، نه براي دل خود، که براي ديگران زندگي مي‏کنند. او به اين شخصي که فرد افسرده براي او زندگي مي‏کند، ديگري غالب اطلاق مي‏کرد که مي‏تواند يک اصل، آرمان، مؤسسه، يا فرد باشد. افسردگي زماني رخ مي‏دهد که بيمار درمي‏يابد فرد يا آرماني که او برايش زندگي کرده، هرگز چنان نبوده است که انتظارات او را بتواند برآورد. مفهوم‏پردازي هاينتس کوهوت دربارة افسردگي از نظرية «روان‏شناسي خود» او ريشه مي‏گيرد و بر اين فرض مبتني است که خود (self) براي رشد، نيازهاي معيني دارد که والدين بايد برآورند تا احساس مثبت اعتماد به نفس و انسجام در کودک شکل بگيرد. وقتي که ديگران اين نيازها را برآورده نمي‏کنند، اعتماد به نفس به ميزان زيادي از دست مي‏رود و اين به صورت افسردگي تظاهر مي‏يابد. جان بولبي معتقد بود که آسيب ديدن دلبستگي‏هاي اوليه و جدايي توأم با آسيب در دوران کودکي، زمينه ايجاد افسردگي را فراهم مي‏کند. گفته مي‏شود که فقدان‏هاي دوران بزرگسالي موجب تجديد خاطره فقدان آسيب‏زاي کودکي مي‏گردند و به اين ترتيب بروز دوره‏هاي افسردگي در بزرگسالان را تسريع مي‏کنند.

عوامل روانپويشي در مانيا: اکثر نظريه‏هاي مربوط به مانيا (شيدايي)، دوره‏هاي شيدايي را نوعي دفاع در برابر افسردگي زمينه‏اي مي‏دانند. به عنوان مثال، کارل آبراهام معتقد بود که دوره‏هاي مانيا بازتاب ناتواني در تحمل کردن مصيبتي است که در طول دوران رشد به وجود آمده است (مثل از دست دادن يکي از والدين). حالت مانيا (شيدايي) هم چنين مي‏تواند ناشي از وجود سوپرايگوي مستبدي باشد که فرد را در حد غيرقابل تحملي مورد انتقاد و عيب‏جويي قرار مي‏دهد و سپس با حالت سرخوشي توأم با خودپسندي و رضايت از خود جايگزين مي‏گردد. برترام لوين معتقد بود که ايگوي بيماران مبتلا به مانيا تحت تأثير تکانه‏هاي لذت‏بخشي مثل تکانه‏هاي جنسي، و يا در اثر تکانه‏هاي ترسناکي چون پرخاشگري، از پا درآمده و ناتوان شده است. کلاين نيز مانيا را واکنشي دفاعي نسبت به افسردگي مي‏دانست که در آن از دفاع‏هاي مانيايي نظير همه‏تواني استفاده مي‏شود و در نتيجه فرد هذيان‏هاي خودبزرگ‏بيني پيدا مي‏کند.

ساير جمع‏بندي‏هاي مربوط به افسردگي

نظريه‏شناختي: بر اساس نظريه شناختي، افسردگي در نتيجه تحريف‏هاي شناختي خاصي به وجود مي‏آيد که در افراد مستعد افسردگي وجود دارد. اين تحريف‏ها، طرحواره‏هاي افسردگي‏زا ناميده مي‏شوند و الگوهاي شناختي هستند که باعث مي‏شوند فرد داده‏هاي دروني و بيروني را تحت تأثير تجارب اوليه، به گونه‏اي تغيير يافته درک کند. ائرِن بک سه گانه‏اي (ترياد) براي افسردگي فرض کرد که عبارت است از: (1) ديدگاه‏هاي مربوط به خود ـ ديد منفي نسبت به خود؛ (2) مربوط به محيط ـ تمايل به تجربه جهان به گونه متخاصم و پرتوقع؛ و (3) درباره آينده ـ انتظار رنج و ناکامي. درمان افسردگي نيز عبارت است از تعديل و اصلاح اين تحريف‏ها. اجزاي اصلي نظريه شناختي در جدول ذیل خلاصه شده‏اند.

  

      عناصر نظريه‏شناختي

      عنصر                                             تعريف

      سه گانه (ترياد) شناختي                        باورهاي مربوط به خود، جهان، و آينده

      طرح کلي                                          روش‏هاي سازماندهي و تفسير تجارب

      تحريف‏هاي شناخت

نتيجه‏گيري دلبخواهي                                 رسيدن به يک نتيجه خاص بدون اينکه مدارک کافي براي آن وجود داشته باشد

انتزاع اختصاصي                                     تمرکز و تأکيد بر بخشي از جزئيات و ناديده گرفتن ساير جنبه‏هاي مهم‏تر يک تجربه

تعميم افراطي                                          رسيدن به نتيجه‏گيري‏هايي بر اساس تجارب بسيار اندک و بسيار محدود

بزرگ‏نمايي و دست‏کم گرفتن                       بيشتر يا کمتر از حد واقع بها دادن و اهميت دادن به يک رويداد خاص

شخصي‏سازي                                        تمايل به منتسب کردن و ربط دادن رويدادهاي خارجي به خود بدون اساس و پايه کافي

 

مطلق‏گرايي تفکر                                     تمايل به قرار دادن تجارب در دو مقوله «همه» يا «هيچ»

 

درماندگي آموخته شده: نظريه درماندگي آموخته شده، پديده‏هاي مربوط به افسردگي را به تجربه رويدادهاي غيرقابل کنترل مربوط مي‏داند. مثلاً سگ‏هايي که در يک آزمايش به گونه‏اي در معرض شوک الکتريکي قرار داده مي‏شوند که قادر به فرار از اين وضعيت نيستند، رفتارهايي از خود نشان مي‏دهند که با رفتار سگ‏هايي که در معرض چنين شرايط غيرقابل کنترلي نبوده‏اند متفاوت است. به عبارت ديگر، سگ‏هايي که قبلاً در معرض شوک الکتريکي قرار گرفته بودند وقتي در شرايط جديدي قرار داده مي‏شدند، باز هم براي گذشتن از مانعي که سبب قطع جريان برق مي‏شد هيچ تلاشي از خود نشان نمي‏دادند، بلکه منفعل و بي‏حرکت باقي مي‏ماندند. بر اساس نظريه درماندگي آموخته شده، سگ‏هاي مذکور ياد گرفته‏اند که پاسخ و واکنش آنها تغييري در نتيجه عمل به وجود نمي‏آورد، بنابراين هم دچار نقص انگيزش شناختي شده‏اند (يعني براي فرار از شوک الکتريکي تلاش نمي‏کنند) و هم نقص هيجاني (که نشان دهنده کاهش واکنش به شوک الکتريکي است). جمع‏بندي مجدد نظريه درماندگي آموخته شده به گونه‏اي که قابل اطلاق به انسان باشد، حاکي از آن است که متعاقب رويدادهاي ناگوار خارجي، توجيهات علي دروني به وجود مي‏آيند که سبب از بين رفتن عزت نفس مي‏گردند. رفتارگراياني که بر نظريه درماندگي آموخته شده صحه مي‏گذارند، تأکيد مي‏کنند که بهبود افسردگي بستگي به اين دارد که بيمار احساس کنترل و غلبه بر محيط را بياموزد. 

منبع : کتاب خلاصه روانپزشکی کاپلن و سادوک ترجمه دکتر فرزین رضایی

1392/7/15
پر بازدید
1392/8/26: اختلال دیس‏تایمی (افسرده‏خویی) و اختلال سیکلوتایمی (خلق ادواری)
1392/8/19: دارودرمانی
1392/7/29: تشخیص افتراقی
1392/7/23: معاينه وضعيت رواني
1392/7/19: تشخیص
آخرین مطالب
1392/10/7: اختلالات ثانويه خلق
1392/10/3: سایر اختلالات خلقی بخش دوم
1392/9/6: سایر اختلالات خلقی بخش اول
1392/8/26: اختلال دیس‏تایمی (افسرده‏خویی) و اختلال سیکلوتایمی (خلق ادواری)
1392/8/19: دارودرمانی
بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایتhttp://
متن
کد امنیتیکد
تکرار کد امنیتی حساس به حروف کوچک و بزرگ
گفتگو
عضویت خبرنامه
پست الکترونیکی
اشتراک قطع اشتراک
اطلاع با پیامک
تلفن همراه
اشتراک قطع اشتراک
مطالب مهم

پرسشنامه حالت – رگه اضطراب اسپیلبرگر در بانک فایل قرار داده شد( جدید 1394.01.22)

پرسشنامه وقایع و تغییرات زندگی خانوادگی جوانان در قسمت بانک فایل قرار داده شد

مقیاس اضطراب وجودی لارنس گود در قسمت بانک فایل قرار داده شد 

مقیاس افسردگی، اضطراب، استرس DASS در قسمت بانک فایل قرار داده شد 

مقیاس ترس از موفقیت گود در قسمت بانک فایل قرار داده شد 

مقیاس نگرانی و بلاتکلیفی  در قسمت بانک فایل قرار داده شد 

مقیاس خود سنجی اضطراب زانک در قسمت بانک فایل قرار داده شد

مقیاس اضطراب کتل در قسمت بانک فایل قرار داده شد

مقیاس اضطراب امتحان ساراسون در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه اضطراب بک در قسمت بانک فایل قرار داده شد

احساس ناراحتی از موفقیت در قسمت بانک فایل قرار داده شد 

پرسشنامه اضطراب امتحان در قسمت بانک فایل قرار داده شد

مقیاس ترس از صمیمیت در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه بهداشت زندگی در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه بحران هویت در قسمت بانک فایل قرار داده شد

مقیاس خود – کار آمدی کودکان در قسمت بانک فایل قرار داده شد

مقیاس خود آشکار سازی بزرگسال در قسمت بانک فایل قرار داده شد 

عزت نفس زاندا در قسمت بانک فایل قرار داده شد 

پرسشنامه خود پنداره SCQ   «راج کمار ساراسوت»  در قسمت بانک فایل قرار داده شد 

پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت- نوجوانان و جوانان در قسمت بانک فایل قرار داده شد 

پرسشنامه کوپر اسمیت  (فرم تجدید نظر شده) درقسمت بانک فایل قرار داده شد

مقیاس خود پنداره راجرز در قسمت بانک فایل قرار داده شد

مقیاس خود پنداره کودکان پیرز - هریس در قسمت بانک فایل قرار داده شد

 پرسشنامه رغبت میشل گوکلن در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه ابراز وجود برای جوانان در قسمت بانک فایل قرار داده شد

آزمون عزت نفس کوپر اسمیت  در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه چند محوری بالینی میلون 3 در قسمت بانک فایل قرار داده شد

آزمون مفهوم خویشتن - بک  در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیت آیزنگ کودکان در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیتی گری - ویلسون در قسمت بانک فایل قرار داده شد

تیپ های شخصیتی یونگ در قسمت بانک فایل قرار داده شد

آزمون کلمات فراخوان یونگ در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیتی 3 عاملی کتل در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیتی آیسنگ – فرم کودکان و نوجوانان در قسمت بانک فایل قرار داده شد

Symptom Check List 90 Revised در قسمت بانک فایل قرار داده شد

الگوی پنج عاملی شخصیت در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیتی پنج عاملی NEO PI FF  فرم بلند در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیتی پنج عاملی NEO PI R  فرم بلند در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیتی گاستون برژه در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه احوال شخصی وود ورث در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیتی تیپ A و B در قسمت بانک فایل قرار داده شد

مقیاس اندازه گیری نوع اختلال های رفتاری میشل گوگلن در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه SCL90 در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیتی برن رویتر در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیت آیزنگ در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیت مینه سوتا، فرم کوتاه در قسمت بانک فایل قرار داده شد

پرسشنامه شخصیت آیزنگ در قسمت بانک فایل قرار داده شد

سوالات فرم بلند MMPI-2 در قسمت بانک فایل قرار داده شد

کنتور
امروز:
    بازدید: 22
    صفحات مرور شده: 22
روز گذشته:
    بازدید: 439
    صفحات مرور شده: 439
جمع کل:
    بازدید: 1599242
    صفحات مرور شده: 1600533